2014/04/21

#1398

راستان داستان : روز مادر ، روزانه‌های مادری


بچه‌ها همیشه دوست داشتند و دارند که روز مادر را به بهترین شکلی که می‌توانند برگزار بکنند. خوب بپوشند، تا می‌توانند اطراف مادر بپلکند، زیرکی نگاه چشم‌هایش را دنبال بکنند و قربانش بروند، و همیشه هر چقدر پولی که ته جیبشان مانده بود را برای مادر کادو بخرند. این‌هم همیشه بامزه بود که گاهی بچه‌ها برای کادوی روز مادر، می‌رفتند برایش دیگ و قابلمه می‌خریدند! روزت مبارک مادر: تو بپز، ما بخوریم! مادرها شانس آوردند که هیچ‌وقت پول بچه‌هایشان مثلاً به اتو و ماشین لباسشوئی و امثالهم نرسید وگرنه ممکن نبود این کادوهای ارزنده را هم از مادرشان دریغ بکنند. حساب کن یک‌دفعه همه دست و سوت می‌زدند و کادوها باز می‌شد و یک دست جارو خاک انداز می‌آمد بیرون! هیچ‌وقت دلم نمی‌خواست جای آن مادر باشم. اگرچه که همیشه مادر همان کادوها را هم با لبخند ومهر می‌گرفت و از آنهمه محبت (!) ممنون بود..........