2011/01/29

#884

جنبشی که کارش شده خبررسانی جنبشهای دیگر !


اگر یکنفر امروز بیاید بگوید جنبش سبز خدای نکرده هیچ هیچ و هیچ حرکتی ندارد همه خشتکش را سرش پرچم می‌کنند که اِه ! مگر نمی‌بینی دستبندهای سبز ما را که هنوز توی جیبمان است ؟ دستبندهائی که حتی جرأتش را نداریم که به دستمان ببندیمش . حالا قبلاً دستبند بوده الآن جیب‌بند شده خب جنبش تغییر فاز داده است دیگر ! یک عده هم که پیشکی از طرف خودشان شده‌اند سخنگوی ملت همه جا داد می‌زنند که خب ملت نمی‌خواهند هزینه بدهند . من الآن به این سخنگوهای ملت ایران می‌گویم آقا جان ! ملتی که نمی‌خواهد هزینه بدهد آنطور میلیون میلیون نمی‌ریزد توی خیابان . یک بار ، دو بار ، ده بار ، چند بار و با چه فاصله زمانی‌هائی ؟ شما همان بشین توی جرس مرس خالی‌ات را ببند کسی بابت سخنگوئی ملت ایران پولی نمی‌دهد داداش ...

ولی این وسط یک نفر شرافتاً بیاید بمن که شعورم نمی‌رسد حالی بکند که همین جنبش در یک سال گذشته غیر از سه دفعه خاموش کردن دویست تا لامپ بمدت دو دقیقه که کمر جمهوری اسلامی را از سه جا شکست وجداناً چیکار کرده ؟ اینهمه کشتند و اعدام کردند جنبش چه کرد ؟ اینهمه گرفتند و شکنجه کردند جنبش فقط تماشا کرد . کمر ملت را ده برابر بیشتر خم کردند و رویش راه رفتند جنبش فقط تعریف کرد که به علی گفت مادرش روزی . مگر قرار نبود اگر تقلب بشه ایران قیامت بشه ؟ مگر همه منتظر نبودند که این سوبسیدها را که برداشتند ایران جهنم بشه ؟ وجداناً تهش چه شد ؟ حالا هم که دوباره دسته دسته دارند بالا می‌کشند و اعدام می‌کنند موسوی انگار عین این اعتصاب غذائی‌های یونان لبهایش را دوخته باشند صدایش درنمی‌آید که مبادا روح آن امام راحل جاکشش دلخور بشود خدای نکرده بعد الآن برداشته برای تحولات منطقه بیانیه داده انگار منطقه لنگ بیانیه‌ی این مانده بوده‌اند یا ما اُسکل بوده‌ایم اگر این بیانیه نمی‌داد نمی‌فهمیدیم دیکتاتور ته کارش چی می‌شود ...

در عوض اینور شده‌ایم شیپورچی جنبشهای دیگر . آی ببینید تونس چه شد ، آی دولت مصر برکنار شد ، آی لبنان فلان شد . تمام خبرهای روزمان شده همینها . البته لابلایش دو سه خط در حد نیم دقیقه هم می‌گوئیم ضمناً امروز ده نفر دیگر هم اعدام شدند که البته چون خبرش به تونس و مصر ربطی ندارد زیاد مهم نیست ، می‌خوانیم و می‌گذریم . آنهائی هم که می‌گویند راه مسالمت آمیز پدرجان جمع کن کاسه کوزه‌ات را ، دویست سال است داریم مسالمت می‌کنیم تهش چه گهی خوردیم ؟ اصلاً مسالمت برای چه ؟ مسالمت با که ؟ مسالمت با کسی که خون می‌ریزد برای اینکه بیشتر بماند ؟ تو اگر دوست داری که او بماند من تو و او را با هم نمی‌خواهم که بمانید می‌فهمی اینرا ؟ حالا هم قال را می‌کنی یا قالت را بکنیم ؟

شاید بعد از مدتهای خیلی زیاد برای اولین بار است که اینطور تند دارم حرف می‌زنم ولی به خدای محمد دارم می‌ترکم . تا الآن هم ساکت بوده‌ام هیچ حرف و ادعائی هم نداشته و ندارم ولی حالا اگر کسی دوباره بیاید گه مفت بخورد که خود تو برای جنبش چه کرده‌ای به همان خدای محمد دیگر جرش می‌دهم . برای جنبش در تمام خیابانهای تهران کتک خورده‌ام ، برای جنبش گلوله از بیخ گوشم سر خیابان شادمان رد شده ، برای جنبش جانم را گرفته‌ام کف دستم از وسط لشکر ضد شورش گزارش داده‌ام ، برای جنبش هزاران هزار گفته‌ام و نوشته‌ام ، امروز هم برای همان جنبش آواره‌ی دنیا شده‌ام . بفهم و بجای بند کردن بمن یک تکانی به خودت بده . تمام دنیا دیکتاتورها دارند جمع می‌کنند می‌روند ما که جلودار این حرکت بوده‌ایم نشسته‌ایم فقط بوق می‌زنیم . عین دویست سال مسالمت آمیز گذشته‌مان . همین ...

2011/01/25

#883

ببخشید خیابانی چندتا زن داره ؟!


در راستای اینکه سردار روزبهانی که الآن رئیس پلیس امنیت اخلاقی است ولی پارسال رئیس ثبت احوال بود منتها قبلش دوباره همین گهی بود که الآن هم هست تلاوت کرده که "زنان خیابانی با هر انگیزه‌ای مجرم هستند" ما اولش این سوال برایمان پیش آمد که مگر خیابانی چندتا زن با انگیزه دارد و اصولاً انگیزه‌ی یک آدم عاقل چه چیزی می‌تواند باشد که برود زن جواد خیابانی بشود لیکن بعدش با خودمان گفتیم آهاااااا ! از اون لحاظ ! فلذا با حضور در سطح شهر با عفی ناز پلنگ یکی از زنان خیابانی گفتگوی تکان دهنده‌ای کردیم و بلافاصله بعد از تکان دادن از محل گفتگو فرار کردیم که بعداً جریان نیفتد گردن ما !

ما : ببخشید شما بعنوان یک خانم محترم خیابانی اصولاً توی خیابان چه غلطی می‌کنی ؟
عفی : وا ! خب آقا ما هم خرج داریم دیگه . اگه قرار بود بمونیم هتل که خب پس چرا ما رو آوردن اینجا ؟ ایشششش !

ما : شرمنده بنده متوجه نشدم ، شما اگر توی خیابان نباشی میری تو هتل ؟ یه بار دیگه ریپیت میکنم : هتل اصلاً ؟
عفی : خب آره . هتل گراند شارجه ، هتل کورال اورینتال یا یه جاهای دیگه . بعضی وقتها هم سفارش بخوره می‌ریم سیتی سنتر بالاخره یه گوشه‌ای جائی چیزی . مگه فضولی ؟

ما : ببخشید اینائی که شما گفتی همه تو دوبی هستن . جسارتاً شما استاد پروازی خیابانی هستی ؟
عفی : ها ها ها ! چه بامزه بلائی تو . شب کجائی شیطون ؟

ما : بنده شب باید دوباره از کوه فرار کنم برگردم پاریس تا نگرفتن جرم ندادن . احیاناً شما تو هتلهای دوبی چیکار می‌کنی ؟
عفی : یه جورائی همین کاری رو که اینجا تو خیابونای تهران می‌کنیم . اینجا و اونجاش هم زیاد فرق نداره . تهش باز یا همین ریشو پشمکی‌ها میان سر سراغمون یا اونا که کف لمه گرفتن . ریشو پشمکی‌ها مایه دارن به آدم میرسن خب . ولی اونائی که کف کردن خب دوبی قیمتها بالاست مجبورن عین همین خیابونای تهرون فقط دید بزنن .

ما : شرمنده دقیقاً چیو دید بزنن ؟ شما ویزیتور چیز خاصی هستین ؟
عفی : وا ! اُملی‌ها پپه باقالی . البته چیزی که ما ویزیتوری می‌کنیم اینجا و دوبی فرق می‌کنه . اینجا می‌آیم پلاکارد و میل پرچم ویزیتوری ‌کنیم ولی ملت نی که سی ساله همه کفن ، دوباره همون چیزی رو ویزیت می‌کنن که دوبی ویزیت می‌کردن . آره جونی .

ما : بنده رسماً گه گیجه گرفتم . شما پلاکارد کیو ویزیتوری می‌کنین ؟ دوربین مخفیه ؟
عفی : نخیرم اون شماهائین که وقتی میاین بیرون دوربیناتون مخفیه . دوربینای ما خیلی هم علنیه . عکس یه دست خری رو میدن بما میگن آقائه . بچه‌ها بهش میگن علی هندی کم . آقا و خانومش زیاد فرقی واسه ما نمی‌کنه شب تو باغش خوش می‌گذره .

ما : یعنی شما هتل دوبی رو ول می‌کنی میای اینجا عکس آقا رو بگیری بالا ؟ جان اون مادرت خودت میای ؟
عفی : آره پس چی . تو باشی هزارتو بدن ده هزار نمیای ؟ معلومه که خودم میام . با کله هم میام . صبح بهمون میگن خودجوش ، شبش میگن چی ؟ خوش گوشت !

ما : پس اصولاً با انگیزه‌ی مالی میای تو خیابون ؟ ولی این یارو روزبهانی گفته شماها "با هر انگیزه‌ای" مجرمین که ؟
عفی : روزبهانی گه خورده با همون دهن کون مرغیش . نگران نباش پس فردا عکس و فیلم اینم با ماها وسط نماز درمیاد . اُسکله بابا ولش کنی دوباره میره میشه رئیس ثبت احوال میگه ما کلاً سه‌تا زن خیابونی تو جهان داریم : یکی فردا قراره تازه زائیده بشه ، یکی بعداً معلوم شد اصلاً زن نبوده واسه حمایت مجید توکلی روسری سر کرده بوده دیروز بخاطر ارتباط با کمپ اشرف اعدام شد ، یکیش هم تو خونه‌ی احمدی نژاد بچه‌ها بهش میگن ننه !

2011/01/24

#882

دروغگو ، دروغگو ، شپش‌های تنت کو ؟!


پس از سخنان کوبنده‌ی سردار قاسمی ستاد انتخابات کشور طی اطلاعیه‌ای شرایط جدید واجدین شرایط دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری را که طی آن حتماً هشت هزار نفر کشته و بقیه زخمی و زندان و یا نهایتاً فراری می‌شوند به این شرح اعلام کرد :
  1. هیکل کاندید اصلح باید حتماً بوی گه بدهد جوری که وقتی برای ثبت نام وارد وزارت کشور می‌شود کسی حس نکند که غریبه وارد ساختمان شده و اصولاً خواهی نشوی رسوا هم‌بوی جماعت شو .
  2. متقاضی در هنگام ثبت‌نام باید دارای مدارک کافی دال بر حمام نرفتن اعم از نمره و عمومی و خزینه و وان و غیره و حداقل سی سال سابقه‌ی کتک خوردن از مادرش به همین دلیل را همراه داشته باشد .
  3. همچنین دهان متقاضی باید جوری بو بدهد که همه‌جا همچی دهنش را که باز کرد دنیا را گه بگیرد . خاطرنشان می‌شود که جمع شدن انواع مگس و خرمگس در هنگام بازگشائی دهان بلامانع بوده چه‌بسا در مواردی مانند جلوی دوربین تلویزیون کاربرد وسیع هم دارد .
  4. متقاضی باید تعهد بدهد در صورت انتخاب و متعاقباً کشته و زخمی و زندان و فراری شدن همه در تمام طول دوران ریاست جمهوری که طبیعتاً طبق قانون از هشت سال شروع می‌شود فقط یک کفش یک جوراب یک زیر پیراهنی یک پیراهن و خصوصاً فقط یک کاپشن بپوشد جوری که به محض دیده شدن همه بالا بیاورند .
  5. شعارهای موثر انتخاباتی در هنگام ثبت‌نام باید اعلام شده و ترجیحاً نزدیک به یکی از این موارد باشد : الف- کشتم شپش شپش‌کش شش پا را . ب- می‌کشم می‌کشم آنکه شپشم را کشت . ج- انگل شپش جانور دیگر اثر ندارد . د- هر وقت گفتن ان بگو من .
  6. در همین راستا پوسترهای سازنده‌ی انقلابی حتماً باید شامل عکس کاندیدا در حال دماغ گرفتن با یک الی هر ده‌تا انگشت بوده فیگورهای مورد پذیرش باید یکی از حالتهای چرخاندن انگشت توی دماغ ، چرخاندن انگشتان در هر دو سوراخ دماغ ، درآوردن و پرتاب گینگیلی یا مواردی نظیر این باشد .
  7. کلیپ‌های تبلیغاتی متقاضیان نیز حتماً باید شامل این دیالوگها باشد :
    الف- اولی : دیروز تا حالا از تمام شهر یک بوی گهی میاد چاه ترکیده ؟ دومی : نه ، رئیس جمهور اومده . اولی : هورررررا !
    ب- اولی : چه بو گند خوبی میاد کسی ریده ؟ دومی- نه ، رئیس جمهور سرزده وارد ساختمون شده . اولی : آخ جوووون !
    ج- اولی : از وقتی که با رئیس جمهور دست دادم هر وقت با این دستم غذا می‌خورم می‌افتم بیمارستان . دومی : (از شدت احساسات اشک شوق می‌ریزد)
توضیحات ضروری
  1. مطابق گفته‌های سردار قاسمی محرومین و مستضعفان به کسی اطلاق می‌شود که حمام نمی‌روند وقتی رئیس جمهور را می‌بینند فوری می‌گویند هورا این که عین خودمان بوی گه می‌دهد برویم بهش رأی بدهیم .
  2. جمهوری اسلامی آمد تا به اوضاع محرومین و مستضعفان که آنموقع یه ده بیست نفری می‌شدند رسیدگی بکند ولی الآن بیست و چهار میلیون محروم و مستضعف داریم که کلاً می‌شوند شصت و سه درصد رأی دهندگان .
  3. سبزها همه‌شان حمام می‌روند تمیزند !

2011/01/21

#881

ورود خانمها به مستراح ممنوع شد !


از آنجا که اصولاً علم پیشرفت می‌کند و تا پریروز ورود خانمهای بد حجاب ممنوع بود امروز ورود خانمهای تماشاگر فوتبال فردا ورود خانمهائی که خانم هستند پس فردا ورود خانمهائی که آقا نیستند و ورود خانوم مانوم هم که شکر خدا قبلاً به همه جا غیر از راهپیمائی خودجوش ممنوع شده بود لذا ما ضمن حمایت همه جانبه از این طرح که مثل بقیه‌ی طرحها قطعاً پیش از اجراء دهها هزار ساعت-نفر-چماق در ریاست جمهوری رو و زیر آن کار شده و نتایج این کارها هم انشالله تا هشت نه ماه دیگر زائیده خواهد شد تعدادی دیگر از این طرحهای جهانشمول که عنقریب به اجراء درخواهد آمد را با توضیحات لازمه اینجا می‌آوریم :

یک ماه دیگر : ورود خانمها به اتاق خواب ممنوع شد
مگر با مجوز رسمی از وزارت ارشاد اسلامی و حداقل یک شاهد زنده مورد تائید انجمن اسلامی پایگاه مقاومت بنت خدیج زائو و صرفاً برای مدتی که فعل و انفعالات بعمل آمده منجر به اخذ نتیجه شده با سایر اعمال شنیع نالازم ناشی از تهاجم فرهنگی همانجا روی تخت شدیداً برخورد قانونی خواهد شد . توضیحاً اینکه چنانچه خانمی خسته باشد بخواهد برود اتاق خواب بگیرد بخوابد از آنجا که اتاق خواب همواره در معرض شبیخون آنتنهای دشمن قرار دارد لازم است تا برای خواب و استراحت از قسمت اوپن آشپزخانه استفاده بنماید یا اگر آشپزخانه اوپن نبود هم همانجا اینقدر بایستد تا چشمش بشود هشت تا که دیگر اینهمه اسباب جرم بهش وصل و آویزان نباشد .

دو ماه دیگر : ورود خانمها به پشت چراغ قرمز ممنوع شد
از آنجا که چراغ قرمز ذاتاً تحریک کننده بوده چه بسا خیلی وقتها ملت برای ایجاد تحریک متقابل عمداً در محل عفاف چراغ قرمز روشن می‌کنند لذا جهت جلوگیری از تحریک سایر رانندگان در ترافیک و خدای نکرده ایجاد حالتی که آقایان راننده در زمان حرکت ترمز دستی را با یکجای دیگرشان اشتباه بگیرند لذا خانمهای محترم باید سریعاً محل را ترک و چراغ قرمز را در همان حالت قرمز رد بکنند . بدیهیست در صورت تصادف و ایجاد جراحت و چه بسا مرگ و میر دیه‌ی زن مسلمان یک هشتاد و چهارم دیه‌ی هر مرد دیگری اعم از کافر و مسلمان بوده چنانچه زن راننده مسلمان نبود هم همان بهتر که مرد . خداوند هم در همه جای قرآن به تساوی حقوق زن و مرد کلید کرده .

سه ماه دیگر : ورود خانمها کلاً ممنوع شد
در راستای اینکه طبق نظر مراجع و اعلام سردار رادان بدن خانمها مقادیری برآمدگی و فرو رفتگی دارد (صحبت در مورد خانمهای معمولی می‌باشد در مورد خواهران بنت خدیج زائو کلاً سطح بدن با تپه زیاد فرقی ندارد) و این برآمدگی و فرو رفتگی‌ها از هر وری که بگیری و بپوشانی از یک ور دیگر زرتی می‌زند بیرون و بیرون زدگی در هر حالتش چه زن چه مرد عامل وقوع جرم است و خصوصاً در شلوغیها آمدیم و یک برآمدگی رفت وسط یک فرو رفتگی آنوقت باید چه خاکی سرمان بریزیم لذا دولت که اصولاً برای همه جای آدم طرح و برنامه‌ی تفصیلی دارد به این نتیجه رسید که یه تیکه ورود خانمها را ممنوع بکند سنگینتر است تا اینکه هر روز ورود به یکجا را ممنوع اعلام بنماید . در همین راستا خروج خانمها از همه جا خصوصاً محل کار کاملاً آزاد بوده مگر در مواردی که التزام عملی خواهر مورد اشاره به بانوی جهان اسلام سکینه دو غبغب کاملاً اثبات شده باشد عینهو فاطی رجبی !

2011/01/20

#880

تنبان را کشیدیم سر امارات !


البته واضح و مبرهن است که در مورد برد امارات ما کوچکتر از آنیم که بخواهیم احساسی داشته باشیم چه بسا اگر دست ما بود دیروز برای بازی با امارات تیم جیم نونهالانمان را هشت نفره می‌فرستادیم توی زمین بازی را هم از سه هیچ به نفع امارات شروع می‌کردیم . باور کنید باز تهش با اختلاف سه گل برنده می‌شدیم چه بسا کشوری که از همین چس بلاغ تپه‌ی ما هم دویست متر کوچکتر است ولی اینهمه زرت و پرت و ادعا نسبت به تنبان کوچک و بزرگ ما دارد همان حقش است که در سیصد سال گذشته فقط یکبار آنهم بازی دوستانه و محض کرکر خنده ما را برده باشد . در همین راستا از اینکه دیروز اینجوری تنبان ما کشیده شد سر امارات نتیجه‌های مهمی گرفتیم که بیلبیلابیلا :

  1. بیت و آقا و تنفیذ دیگر اثر ندارد . اگر داشت قطبی هم الآن شده بود یک اُسکل نوحه خوان دستمال اهل بیت عینهو همین مایلی کوهان .
  2. آقای امارات ! خارکسه جزیره متعلق به ما است ! (ببخشید اینجا داشتم از روی یک متن دیگری می‌نوشتم یک کمی اشتباه شد . درستش اینجوریه : خارک و سه جزیره متعلق به ما است !)
  3. سیاست ما عین دیانت ما می‌ماند . به جان خودم من تحقیق کردم دیدم ایندوتا عین همدیگر می‌مانند . همانقدری که متدینیم همانقدر هم سیاستمداریم . اگر غیر از این بود دیروز که اگر صد هیچ هم باخته بودیم باز تیم اول گروه بودیم محض سیاست هم که شده به امارات می‌باختیم که عراق حذف بشود کونش بسوزد . شاعر می‌فرماید : گشتم نبود ، نگرد نیست !
  4. قطبی یک ایرانی است که وقتی در کنفرانس خبری حرف می‌زند عین پریروزها باید مترجم فارسی بیاوری . خیلی باحاله ها ! دولت و حکومت حرفهای قطبی را نمی‌فهمند قطبی هم حرفهای آنها را . برای همین کار با موفقیت هرچه تمامتر انجام می‌شود به همین راحتی .
  5. تحصیلات تخصصی یک چیزی است که اگر فقط سی‌تا از مدیران تمام کشور ما داشتند الآن وضع با اینی که هست خیلی فرق می‌کرد . ببخسیدا ، معذلت میخوام ! ولی مربی قبلی تیم ملی که عین سپاه اسمش تو لیست هیئت مدیره‌ی همه جا هست متالوژی خوانده بود اما فوتبالش خوب بود به خانم حضرت رقیه هم خیلی ارادت داشت قبل از بازی هم استخاره می‌گرفت . جان اون مادرت یک تیم در تمام دنیا اسم ببر که به یک همچین کسی بگویند سرمربی تیم ملی .
  6. البته زن یک مدیر مملکتی هم خیلی مهم است . وقتی زن آدم کره‌ای باشد نمی‌تواند صبح تا شب برود با طاهره خانوم و خدیج خانوم و فاطی رجبی در ریاست جمهوری دنبال خیرات و مبرات آخر شب که برگشت تمام خبرهای سیاسی اجتماعی فرهنگی ورزشی هنری جهان را به نقل از خبرگزاری فاطی-خدیج سیسترز پرس بیاورد به یارو بگوید همچی تحریکش بکند که همین فردا همچی بریند به تیم ملی فقط محض کم کردن روی غلامحسین الهام !
  7. برای حمایت از جنبش و خود مردم ایران بعضی وقتها می‌شود حرف نزد ولی عمل کرد . البته رهبران جنبش ما هم حرف نمی‌زنند ولی خیلی خوب بیانیه می‌دهند منتها چون بیانیه عملی نیست نمی‌توانند عمل هم بکنند وگرنه استعدادش را دارند .
  8. همچنین بجای دستبند سبز بستن توی زمین که یک قرن آدم را درگیر حاشیه و دور از میدان می‌کند نهایتاً تهش هم ملت دو ساعت عکس پروفایل فیس بوکشان را با عکس یارو عوض می‌کنند بعد کلاً جریان یادشان می‌رود می‌شود رفت توی زمین و به کسی که زرت و پرت اضافه دارد عین خر گل زد . اینجوری هیچکس هیچوقت اسم طرف را فراموش نمی‌کند بلکه اگر همین الآن امام راحل هم از قبر دربیاید و دوباره امام بشود باز هم همیشه اسم یارو را حتی توی تلویزیون همین امامزاده جواد خیابانی (سلام الله به فلانش) با افتخار نام می‌برد .
  9. ضمناً جنبش سبز نمرده فعلاً که دیروز تا حالا بقیه غش و ضعف افتاده‌اند .
  10. در مجموع همان مجتبی بمیری رهبری رو نبینی و اسب هم همچنان حیوان نجیبی است !

2011/01/19

#879

آقای قطبی ؛ امشب بیت رفتنت را بخشیدم !


حالا که خوب فکر می‌کنم می‌بینم که خود من هم حداقل روزی سه چهار دفعه می‌روم بیت . باور کن ! خصوصاً صبحها که بیدار می‌شوم اگر قبل از همه کار نروم بیت دنیا پیش چشمم تیره و تار است . پیش از هر کار اول می‌روم بیت آب و دان آقا را می‌دهم تو نمیری بعدش همچی قایم می‌گویم آخیشششش اصلاً روزم به خیر و خوشی شروع می‌شود . بعدش دیگر هر کاری که می‌کنم چه اهمیتی دارد ؟ مهم اینست که آب و دان آقا را داده‌ام ، هم یک ثوابی کرده‌ام هم شکم خودم خالی شده . حالا تو هم یک دفعه رفته‌ای بیت آب و دان آقا را داده‌ای . خب تو هم تنگت می‌گیرد گاهی اوقات چه اشکالی دارد ؟ عوضش با شکم سبک شده سه تا بازی جام ملتها را پشت به پشت برده‌ای ، مثل همین امشب تازه با تیم دوممان سلام ما را هم به گرمی به مادر امارات رسانده‌ای . بقول بر و بکس دمت غیژژژژ !

تو فقط همینجوری برای ما خوشحالی بیاور ، خصوصاً این عربهای خوشگل را که اگر ما نبودیم اینها الآن فوتبال که از سرشان خیلی زیاد است ، هنوز داشتند دختر بچه چال می‌کردند را (وای ! صدای امریکا دوباره دلخور نشود یهو !) زرت و زرت بزن زمین ما اصلاً ایندفعه که رفتی بیت رویمان را می‌کنیم آنطرف . اصلاً تقصیر خودت است که وقتی می‌روی بیت در را باز می‌گذاری همه تماشایت می‌کنند . چه معنی دارد خرس به این گندگی ؟ تو بیت که خوب است ، اگر دلت خواست مرقد هم برو ولی همینطوری عین حالا کار خودت را بکن و بجای جمهوری اسلامی پرچم ایران را ببر بالا ما مخلصت هم هستیم . فقط جان آن مادرت بپا زیاد بیت نروی . خدای نکرده اسهال که نیستی !

2011/01/18

#878

کدامیک از شما حاضرید حتی یک لحظه با یک تونسی مقایسه بشوید ؟


اگر من همین الآن برگردم بگویم شماها از نظر فرهنگی عین تونسی‌ها می‌مانید همه‌تان دسته دسته می‌آید خشتک منرا می‌کشید سرم می‌گوئید چرا ما را تحقیر کرده‌ای . اگر بگویم از لحاظ فکری ، باز همینکار را می‌کنید . اگر بگویم اجتماعی دوباره همین می‌شود و اگر خدای نکرده برگردم بگویم تو از نظر سیاسی عین یک تونسی می‌مانی که اصلاً یک کاری می‌کنی که من باید جمع کنم بروم پی کارم . کجا و چه چیز تونس عین ما می‌ماند که یک هفته است اینهمه انقلابشان را با خودتان مقایسه می‌کنید ؟ چطور موقعی که می‌روید توی خیابان هیچکسی را قواره‌‎ی رهبری جنبش نمی‌بینید ولی وقتی اتفاقات تونس می‌افتد می‌گوئید این اتفاقات افتاد چون عین "رهبر جنبش ما" کسی بیانیه نداد ؟

خدا را شکر می‌کنم که به این سی و یک سال گذشته هرچه هم که شده باشیم همچنان و هنوز از خیلیها سریم . "ما ملت" سریم به حاکمیت کاری ندارم . همچنان و هنوز همان ملتی هستیم که اگر به خلیجمان چپ نگاه بکنند چنان خشتکی از عالم و آدم درمی‌آوریم که خواه گوگل باشد خواه نیروی دریائی امریکا آخرش بیاید بگوید گه خوردم به گور پدرم خندیدم که این گفتم و این نوشتم . چرا گاهی اوقات بخاطر بعضی احساسات خودمان خودمان را تحقیر می‌کنیم را به حضرت عباس نمی‌دانم . مردم در تونس البته یک حرکت شجاعانه کردند خب دمشان گرم . یک دیکتاتور را پس زدند باز هم دمشان گرم . ولی مردم تونس هنوز به این حد از شعور اجتماعی و سیاسی نرسیده‌اند که به فردایشان هم نگاه بکنند درست درحالیکه مردم ما به فردا که خوب است برای پس فردا و پسون فردا و بعدترهایشان هم فکر دارند . مردم تونس گفتند "امروز" این نباشد مردم ما می‌گویند خب امروز که این نبود فردا چه کسی می‌خواهد بیاید ؟ مردم ما از همین امروز دارند رهبر فردایشان را "تربیت" می‌کنند شما را به خدا اینرا ببینید . به پیر و به پیغمبر این اتفاق تابحال در هیچ جای کره زمین نیفتاده قسمتان می‌دهم که اینها را ببینید .

و حرف آخر : مردم در تونس فقط دو هفته سختی کشیدند ما نزدیک به دو سال است که علاوه بر بیست و نه سال قبل‌ترش داریم سنگینترین سختی‌ها را می‌کشیم و بیشترین هزینه‌ها را می‌دهیم . مگر همیشه نمی‌گوئیم که هیچ گرانی بی‌علت نیست ؟ چرا گرانی هزینه‌ای که داده و داریم می‌دهیم را بی‌علت بکنیم ؟ من مرده و شماها زنده ، به زودی زود ببینید ملت تونس به چی خواهند رسید و ما به چی . چیزی که ما قطعاً به آن خواهیم رسید مسیر تاریخمان را عوض می‌کند چیزی که ملت در تونس به آن رسیدند روی مسیر یکماه بعدشان هم یقیناً هیچ تاثیری ندارد . همینطوری باید سالی سه تا انقلاب بکنند که تازه سر جای پنجاه سال پیششان باشند . پدرجان ! مردم تونس پونز تو کونشونس مردم ما نیست ! خوبته حالا ؟!

2011/01/16

#877

شد یک سال از بیرون آمدنم ؛ بلیط یکطرفه‌ای بنام ویزای D ...


حالا و امروز درست می‌شود یک سال از آن سحری که وقتی با یک کیف لپ تاپ از کوه ردم می‌کردند لحظه‌ای مکث کردم و برگشتم از همان بالا به این طرفی که کوهها سبز و پشته پشته بمن دهن کجی می‌کردند و درست پشت همان کوهها تمام روح و وجود و عشق و زندگی و داشته و نداشته و خصوصاً مادرم بود نگاه آخری کردم و راهم را ادامه دادم به آنطرفی که دیگر ایران نبود و دیگر هیچکدام اینها نبود . چرا ؟ سفر می‌روی برو ولی چرا مخفی و نیمه شب و قاچاق و از کوه ؟ کدام جنایتی کرده‌ای که حالا این حد از خطر تهدیدت بکند که آخرش ناچار بشوی شبانه بزنی بیرون ؟ اصلاً می‌روی برای چه ؟ فقط برای اینکه بتوانی بنویسی ؟ همییییییییین ؟؟؟ نوشتنهایم مروج کدام قتل و غارت و دزدی و تجاوز بوده که اینطرف کوه نباید نوشت ؟

من نه سیاسی بوده‌ام نه سیاسی هستم و نه می‌خواهم که سیاسی باشم . من نه ژورنالیست و روزنامه‌نگارم و نه می‌خواهم که هیچکدام از اینها را باشم . همان که هر بسکتبالیستی که خودش را با شنا رسانده اینجا ژورنالیست است برای هفت جدمان بسه ! من تا همین پریروز حتی به خودم طنزنویس هم نمی‌گفتم . من علیرضا رضائی فرزند احمد 35 ساله اهل تهران ادبیات داستانی و مهندسی عمران خوانده‌ام ، در 20 سالگی چهار سال را در شمال کشور رئیس انجمن نمایش بوده‌ام ، چند سالی یک گروه تئاتر داشته‌ام ، چند سال دیگر را دبیر ریاضی دبیرستان بوده‌ام ، آموزشگاه علمی کنکاش را داشته‌ام ، این اواخر مدتی در یک کارگاه ساختمانی و بعدش یک آموزشگاه کامپیوتر را اداره می‌کرده‌ام و همین و همین و همین و ولی با یک اصل : از 17 سالگی تا همین امروز همیشه نوشته‌ام . "برای خودم" همیشه نوشته‌ام . این نوشته‌ها گاهی فرصت پیدا می‌کرد و در گل آقا چاپ میشد ، گاهی در نشریه‌‌ی طنز آموزشگاهی "رخصت" که فقط ده شماره اجازه انتشار گرفت دیده میشد ، گاهی نمایشنامه میشد و روی صحنه می‌رفت و بعدش من حتماً دستگیر میشدم (!) ، گاهی با خودم قهر می‌کردم و تعطیل میشد و بیشترش در بایگانی یادداشتهای شخصی‌ام که از هزاران هزار برگ بیشتر است می‌ماند ولی ..... فراموش نمیشد .

بی هیچ ادعای سیاسی کاری یا ژورنالیستی که اصلاً خودم را قد این حرفها نمی‌دانم از نوزده سالگی به بعدم هر کاری که از دستم برآمده کرده‌ام . تا این لحظه بی هیچ پرهیز و ابا و ملاحظه‌ای اگر جائی باید که می‌بود حتماً بوده‌ام اگر حرفی باید گفته میشد حتماً گفته‌ام اگر چیزی باید نوشته میشد حتماً نوشته‌ام اگر هزینه‌ای باید داده میشد حتماً داده‌ام و تا ... تا همین آخر که اگر باید می‌رفتم خیابان که اعتراض بکنم و عکس و فیلم بگیرم و گزارش تهیه کنم و خبر برسانم و برای جائی مصاحبه بگیرم و ... همه را با جان و دلم کرده‌ام . اگر اینها آدم را سیاسی و ژورنالیست می‌کند الآن ما هفتاد میلیون سیاسی و ژورنالیست داریم منهم یکیش !

حالا سه سال و پنجاه و شش روز است که وبلاگ می‌نویسم و دقیقاً دیروز سومین سالگرد بسته شدن اولین وبلاگم است . چقدر من سانسور میشده‌ام همیشه ! به گمانم که نوشته‌های من میخ دارد ! می‌دانستم که آمدنم بلیط یکطرفه‌ای است که برگشت ندارد ولی ویزای دیپلماتیک را به سیاسی کارها می‌دهند چرا کشور من باید جوری باشد که وبلاگنویسش با ویزای D بزند بیرون ؟ آقای جمهوری اسلامی ، اینقدر ملت را سیاسی نکن !

در ادامه‌ی راه نمی‌دانم که چندتای دیگر از این سالگردها باید برای خودم بگیرم ولی یک چیز را خیلی خوب می‌دانم و آن اینکه حکومتی که طنزنویس کشورش مجبور بشود شبانه از کوه بزند بیرون باید رید توش !

2011/01/12

#875

ببخشید این سوراخ امنیتی نظام دقیقاً میشه کجای نظام ؟!



مصلحی وزیر لاطائلات گفت "رهبران مخالفان باید پاسخگوی سوراخ امنیتی نظام باشند" . این خبر البته خودش بتنهائی قد دویست‌تا تیتر طنز برای آدم کار می‌کند بلکه چه بسا ما خودمان هم می‌میریم برای پاسخگوئی به موضوعات مربوط به سوراخ لیکن در راستای همکاری ملی جهت ارتقاء امنیت اطلاعاتی کشور در اینجا ضمن تاکید بر هرگونه سوراخ امنیتی چند ابزار برای پاسخگوئی به سوراخ مزبور معرفی می‌نمائیم باشد تا بتوانیم از سوراخ مورد اشاره بخوبی محافظت کنیم تا آنرا صحیح و سالم به صاحب اصلی‌اش امام زمان یا اگر نشد نایب بر حقش اگر اینهم نشد خلاصه به یکی برسانیم :

ابزار پیشنهادی برای پاسخگوئی به سوراخ امنیتی نظام
  1. انگشت دست : بهتر است از انگشت شصت استفاده بشود تا پاسخگوئی به سوراخ مناسب باشد . چنانچه شصت را دم سوراخ گذاشتید ولی پاسخگوئی درست انجام نشد آن یکی شصتتان را هم بگذارید دم سوراخ چه بسا یک کمی هم فشار بدهید به جلو . دقت بفرمائید سوراخهای نظام عمدتاً خیلی گشاد است و در وهله اول ممکن است اینجور به نظر بیاید که پاسخگوئی به آن کار یک شب و یک نفر نمی‌باشد لیکن شما ناامید نشوید و با حفظ خونسردی به کار خود ادامه بدهید حتی اگر لازم شد تا خود صبح دم سوراخ بمانید تا کمک برسد عینهو پترس فداکار .
  2. انگشت پا : برای پا هم بهتر است از همان شصت پا استفاده بشود لیکن حتماً خیلی مراقب باشید که شصت پایتان توی چشم نظام نرود و فقط دم همان سوراخ باشد تا لطمه‌ای به پاسخگوئی وارد نیاید . همچنین می‌توانید یه تیکه کف پایتان را از پاشنه بگذارید دم سوراخ و با آن یکی پایتان فشارش بدهید تا سوراخ خوب کیپ بشود ولی حتماً حواستان باشد که زیاد فشار ندهید چون ممکن است پایتان تا مچ برود توی سوراخ و بجای اینکه پاسخگوئی کرده باشید ناغافل بزنید نظام را جر بدهید .
  3. بطری : شما مطمئن باشید هرجائی که سوراخ امنیتی نظام قرار داشته باشد بطری هم همانجاها برای پاسخگوئی زیاد پیدا می‌شود . بطری را اول از سر امتحان بکنید ببینید برای پاسخگوئی کفایت می‌کند یا نه اگر نکرد همان بطری را از ته بگذارید دم سوراخ و باز هم یک کمی فشار بدهید به جلو . البته بنده خودم هم تصور نمی‌کنم سر بطری کار نظام را راه بیندازد لیکن چنانچه ته بطری را گذاشتید و چند دقیقه بعد اصوات قبیحه‌ای مانند آخخخخخخ ، زارررررت ، یا حضرت عباااااس و امثالهم شنیدید بدانید که شکر خدا پاسخگوئی با موفقیت انجام گرفته است !

2011/01/11

#874

ویدئوی پارسالت منرا برد به خیابانهای تهران آمیرحسین ...


نمی‌دانم که چه کسی و چرا این ویدئو را گذاشته بود . فهمیدنش هم البته زیاد سخت نیست ؛ در هر حال یک سبز مثل من مثل تو مثل خودش مثل همه‌مان آنرا گذاشت برای یادآور شدن آن "چیز" که تو می‌گفتی و بعد همه‌مان همان "چیز" را با هم گفتیم . انگار که می‌دانستی که مشکل ما همان "چیز"ی است که مدتهاست که می‌دانیمش ولی نمی‌گوئیمش . یک جا وقتی که گفتی "من چهار سال حرف نزدم تا که کارد به استخوان رسید" همه‌مان یاد خودمان افتادیم که خیلی وقت بود که کارد به پائینتر از استخوانمان هم رسیده بود و ولی حرف نزده بودیم . حتی حسب همان وظیفه‌ای که تو گفتی و همه در ادای آن مشترک بودیم . به این مدت گاهی و برخی رفقایمان حرفی گفته بودند که همه‌شان بدون حتی یک استثناء به زندان کشیده شده بودند . و ما ساکت بودیم .

تو بعد از خاتمی آمدی . ما داشتیم آماده می‌شدیم که خاتمی را دوباره قهرمان خودمان بکنیم و بعد لابد دوباره فحشش بدهیم و به زیر بکشیمش که یکدفعه تو آمدی . حالا خودمانیم ولی خاتمی هم خوب استعدادی دارد که حتماً یک کاری بکند که از همه فحش بخورد ! تو یکدفعه آمدی و کاسه کوزه‌ی همه حتی خود ما را هم بهم ریختی . خاتمی کاری که حتماً و قطعاً آخرش می‌کرد را ایندفعه همان اول کرد و کنار کشید . گفتیم چه حرفی برای گفتن داری ؟ گفتی "چیز" . و ما به تمام این مدت چقدر "چیز" داشتیم که نگفته بودیم . راستی ها ! حرف آدم به راحتی یک "چیز" باشد و نتواند که بگوید . حق "چیز" گفتنمان را هم که خواستند بگیرند به خیابان آمدیم . خود تو هم با ما آمدی . "چیز" ما را دزدیده بودند تازه باهاش پز هم می‌دادند !

و برای اولین بار در طول تمام تاریخ یک ملت بخاطر گفتن یک "چیز" ساده سنگینترین هزینه‌ها را داد . و ما سعی کردیم که هر "چیز"ی که به این مدت نگفته بودیم را بگوئیم . دیگر فرقی نمیکرد : بعضی رفقا که "چیز"ها را گفته بودند زندان شدند بعضی دیگر گفتند "چیز" و زندان شدند و بعد با هم رفیق شدیم . مهم رفاقتمان بود . هر چند که بعضی‌هایمان جانشان را بخاطر گفتن همین "چیز" دادند و ما خیلی دیر شده بود که می‌خواستیم رفیقشان بشویم . وقتی که جای خودشان رفیق خانواده‌هایشان شدیم ...

امروز بیشتر از یکسال و نیم از آنموقع می‌گذرد و ما هر روز رفقای بیشتری پیدا می‌کنیم . هنوز و هر جا که باشیم و هر وقت که بهم برسیم می‌گوئیم میرحسین چقدر "چیز" برای گفتن داشت و ما حواسمان نبود . جداً چقدر "چیز" می‌گفتی تو . امروز می‌گویند که می‌خواهند تو را بگیرند ولی خیالت راحت ، "چیز"ت را هم نمی‌توانند که بگیرند !

2011/01/10

#873

وزیر راه در سقوط هواپیمای بعدی : متأسفانه کسی کشته نشد !


به فضل الهی یک فروند بوئینگ 727 ایران ایر که همین الآن مخترعش اگر در حال پرواز ببیند جانش را برمی‌دارد می‌گرخد با موفقیت به زمین گرم نشست و بهبهانی با خوشحالی اعلام کرد که "خوشبختانه" تلفات حادثه کم بود . در اینجا ما ضمن تأئید خوشبختی بهبهانی نامه‌ای از برادران رایت بدستمان رسید که برای اولین بار پس از کشف ساچمه پلو در زیر می‌آید :

از : اورویل و ویلبر رایت مخترع پرواز
به : بهبهانی وزیر در رفتن از ریل و سقوط و خوشبختی (دام سقوطاته)
موضوع : داداش خیلی باحالی !

احتراماً به استهزاء می‌رساند ما نیز چون شما از خبر سقوط بوئینگ 727 خوشحالیم و همانجور که خودتان گفتید باعث مسرت است که آمار سقوط شما نسبت به استانداردهای بین المللی سقوط خیلی کمتر است . البته اینکه کدام خری سقوط را هم برداشته استاندارد کرده هنوز نمی‌دانیم ولی وقتی آدم می‌خواهد خوشحالی بکند دیگر چه نیازی به دلیل دارد ؟ همچنین در خبرها آمده است که در این حادثه‌ی خوشحال کننده هفتاد هشتاد نفر هم کشته شده‌اند که الحمدلله تعداد زیادی نیست و در مقابل سرانه‌ی کشته شدن در ایران بلکه خیلی هم کمتر از سند چشم انداز می‌نماید . بدیهیست که با مجاهدتهای حضرتعالی ایران اسلامی با فتح الباقی قله‌های پیشرفت و تعالی بزودی به جائی می‌رسد که در هر سانحه هوائی حداقل هفتصد هشتصد نفر کشته بشوند تا فضا برای خوشبختی هرچه بیشتر شما فراهم گردد .

ضمناً در همان خبرها گفته شده که استاندار بلافاصله پس از سقوط موفقیت آمیز هواپیما در محل حاضر شده و شخصاً نسبت به بیرون آوردن اجساد اقدام نموده است . البته این اصلاً مهم نیست که استانداران شما چطوری اینهمه در کشف جسد مهارت دارند بلکه ما سوال کردیم گفتند سپاهی‌ها اصلاً تخصص اصلی‌شان همین جسد است . آنوقت این خارجی‌های عقب مانده برای کشف جسد با خودشان سگ می‌برند خبر ندارند که استانداران سپاهی شما با حفظ سمت هم گاز می‌گیرند هم پاچه می‌گیرند هم جسد تولید و پیدا می‌کنند تازه بعضی اوقات جسد را گم هم می‌کنند .

گوینده‌ی صدا سیمای شما هم اعلام کرد با اینکه دارد برف می‌آید ولی دوستان "تصاویر خوبی" از سقوط هواپیما تهیه کرده‌اند . خدا را شکر که برای شما سقوط هواپیما به اندازه‌ی سیرک سرگرم کننده است و عین رازبقاء تصاویر خوبی از آن تهیه می‌شود . ویلبر می‌گفت کاشکی بجای برف زلزله می‌آمد تا تصاویر سقوط هواپیما هیجان انگیزتر میشد ولی من یعنی اورویل مخالفت کردم گفتم اگر زلزله می‌آمد عکس احمدی نژاد دیوارها را نگه می‌داشت و خوشبختانه تعداد کمی کشته نمی‌شدند که باعث خوشبختی بشود .

بهرحال ما اخوان رایت موقعی که پرواز را اختراع می‌کردیم به همه چیز فکر کردیم جز سقوط . آنموقعها با خودمان می‌گفتیم خب عین آدم پرواز می‌کنیم بعد عین آدم‌تر فرود می‌آئیم خبر نداشتیم که عین آدم فرود آمدن باعث خوشبختی نمی‌شود و ما حتماً باید بیفتیم دک و دنده‌مان بشکند . ما نمی‌دانیم مخترع قطار چه کسی بوده است ولی او هم اگر خبر داشت که در رفتن قطار از ریل باعث خوشبختی می‌شود خب از اولش اُسکل نبود که ، اصلاً ریل نمی‌گذاشت قطار را همینجوری ول می‌کرد که تصاویر خوبی از در رفتنش تهیه بشود !

2011/01/09

#872

ببخشیدا ولی من چرا فکر می‌کنم حمله به اشرف کار خود رجویه ؟!

بربری خوری ماشالا ، رئیس جمهور بشی ایشالا !

در راستای اینکه ما اصولاً آدم خوش‌بینی هستیم و به همین جهت حمله‌ی ددمنشینیاننه رژیم آخوندی دجاج ملایان به اردوگاه رزمندگان قهرمان سرافراز دلاور اشرف را ابتدا محکوم نموده بعد همصدا با مریم قشنگ رئیس جمهور بالقوه‌ ولی با استعداد ایران غریو خروش رستاخیز اشرف را به گوش جهانیان می‌رسانیم و در پهنای اینکه سازمان مجاهدین یک چیزی است که وقتی آدم زیاد می‌آورد یا مثل عملیات مروارید ول می‌دهد جلوی تیر یا زبانم لال عین الآن جلوی سنگ و اینکه وقتی قرار باشد اردوگاه اشرف کلاً جمع بشود و هیچ جای دنیا هم ساکنین آنجا را راه نمی‌دهد پس باید دنیا یکجوری متوجه مظلومیت و تهدید جان و مال و ناموس این خلق قهرمان بشود لذا این جمله خیلی طولانی شد و ما الآن یادمان رفت اصلاً از اولش چی می‌خواستیم بگوئیم .

حالا تا یادمان بیاید که اصلاً از اولش چی می‌خواستیم بگوئیم علی الحساب سه‌تا سوال برایمان پیش آمد که جوابش را هم خودمان می‌دانیم . اینکه "جوابش را می‌دانیم" را هم از این جهت گفتیم که مریم قشنگ دوباره برندارد به نمایندگی از "اپوزوسیون خارج کشور" زارت بیانیه بدهد کلاً تمام اقدامات همه را محکوم بکند .

سوال اول : حالا من گیرم که تمام مزدوران رژیم ملایان جمع شدن رفتن دم اشرف سنگ پرت کردن ؛ اینا چرا رفتن دم سنگ اونا که سنگ حتماً بخوره تو سرشون ؟ درست در همون لحظه هم تمام عکاسها و فیلمبردارهای جهان که بطور اتفاقی ناگهان داشتن از اونجا رد می‌شدن تیلیک تیلیک عکس قر قر فیلمبرداری و صدای مظلومیت این خلق قهرمان به گوش و حلق و بینی جهانیان رسید .

سوال دوم : دوباره من گیرم و خود حکومت عراق در این حمله‌ی ددمنشنیای شرکت داشت و تمام عکساشون هم هست میگی نه برو تو سایت همین مریم قشنگ سیاحت کن . خب اینا عجب خری هستن که ارتش برمیدارن میرن دم در اردوگاه سنگ پرت می‌کنن ولی همون ارتشو نمی‌برن تو خود اردوگاه همه رو با چک و لگد بکنن تو گونی ؟ بامزه بود !

سوال سوم : مریم قشنگ و یک ایل از دار و دسته‌ی مربوطه الآن پاریس هستن اتفاقاً منم پاریسم . چنانچه من همین فردا ناگهان غیب شدم و هیچکسی هم ازم خبر نداشت کجا می‌تونم رفته باشم وجداناً ؟ نه ، جان اون مادرت خیالات بد نکن چون غریو رستاخیز اشرف کمونه میکنه یه وقتی . فقط اگر دو هفته بعد اعترافات منو تو کانال مجاهدین دیدی بدون من خودم از اولش خیلی به مریم قشنگ علاقمند بودم ولی با استعانت از عشوه‌ی قاطری به روی خودم نمی‌آوردم !

شعر :
اگر با دیگرانم بود میلی .......... چرا ظرف مریم قشنگو هی شکستم خیلی ؟!