2012/04/30

#1137

این والسه ؟ لیسانسه ؟ آخه کی گفت بری فرانسه ؟!

آرش بهمنی - علیرضا رضائی



علیرضا : من کنار پنجره نشسته بودم و جینگیل و وینگیل فرودگاه شارل دوگل پاریس از همان بالا هیبتش را به هر بیننده‌ای دهن‌کجی می‌کرد . در هواپیما اعلام شده بود که قرار است فرود بیائیم ولی من و آرش چون پیش خودمان انتظار داشتیم که پرواز وین به پاریس دوازده ساعت طول بکشد گفتیم لابد داریم به دلیل نقص فنی سقوط می‌کنیم . چراغهای باند را که دیدیم با خودمان هرچه فکر کردیم دیدیم وجداناً تا حالا کسی روی باند سقوط نکرده . و چند لحظه بعد هواپیمای ایرباس ایرفرانس که تا مقصد فکر کنم نصف موتور و بدنه‌اش توی راه ریخت ، چرخهایش را آرام روی باند گذاشت . ونگ ونگ بچه‌ای که بهمراه پدر و مادرش مجموعاً لای چهل و دو متر پارچه پیچیده شده بودند همچنان ادامه داشت و ما از ترس اتهام تبعیض نژادی حتی یک هیس هم به آن تخم سگ نگفتیم . بلندگوهای هواپیما همچنان اصرار داشتند به ما بچپانند که به فرانسه خوش آمدید . من و آرش در حال پیاده شدن با نگاه از همدیگر می‌پرسیدیم : واقعاً به فرانسه خوش آمده‌ایم ؟

آرش : یک ضرب‌المثل قدیمی می‌گوید که تفاوت را در فرانسه احساس کنید. ما البته وقتی از هواپیمای اتریشی پیاده شدیم و با هزار مصیبت و دو هزار نذر و نیاز٬ هواپیمای فرانسوی را - که از نسل اول ایرباس بو - این تفاوت را احساس کردیم بدجور. بعد از آن روز که از هواپیما آمدیم بیرون٬ خیلی منتظر بودیم که یک نفر به ما خوش‌آمد بگوید. هنوز هم البته منتظر آن لحظه هستیم. اما نه مامور فرودگاه که دل و روده ساک‌های ما را درآورد٬ نه راننده تاکسی که ۱۰۰ دلار از ما کرایه گرفت٬ نه بچه ۱۳ساله صاحب هتلی که دو شبی در آن بودیم و نه تاسیساتی هتلی که نزدیک به یک ماه و نیم در آن بودیم٬ هیچ کلمه‌ای مبنی بر این‌:ه ما خوش آمدیم٬ به ما نگفت. و بعد از دوسال٬ الان دارم فکر می‌کنم که نکند ما خوش نیامدیم اصلن؟

علیرضا : زیاد طول نکشید که چمدانهایمان را تحویل گرفتیم . دیلینگ دیلینگ شیشه ویسکی‌های مفتی که از عراق غنیمت آورده بودیم بطرز مشهودی به گوش می‌رسید . از ده روز قبلش تمام مصیبتمان شده بود این که واقعاً هر مسافر چندتا شیشه عرق و چندتا باکس سیگار می‌تواند با خودش ببرد ؟ بابک داد که قبل از ما به فرانسه خوش آمده بود بمن می‌گفت تو واقعاً سوال مهمتری از من نداری ؟!

آرش : روزی که قرار شد به کردستان عراق بروم٬ چند روزی ورزش گردن کردم که اگر قرار شد کردها با در روغن پنج‌ کیلویی و حلبی گردن مرا ببرند٬ به همین راحتی بریده نشود. نزدیک به دو روز مسیری که از رشت شروع شد و به سلیمانیه عراق ختم شد٬ در همین حال و هوا سپری شد. از همان لحظه اول که هدایت را دیدم و بعدش کاک فاروق٬ از خجالت آن‌قدر عرق ریختم که چند کیلویی وزن کم کردم! بعد از آن این‌قدر محبت‌های کاک عبدالله و جمال و یونس و بقیه زیاد شد که من و علی‌رضا مجبور شدیم برای آن‌که از عرق ریختن زیاد٬ از روی زمین محو نشویم٬ هر شب دو لیتر ویسکی بخوریم - که از آب هم در کردستان ارزان‌تر بود - و هفته‌ای چند بار خودمان را به کباب مهمان کنیم. کلن در کردستان عراق آن‌قدر به ما بد گذشت که ما حاضریم کل فرانسه را بدهیم و اجازه بدهند باز برگردیم به سلیمانیه. اما٬ امان از راه دور و رنج بسیار!


علیرضا : دوستان عزیزمان در سازمان گزارشگران بدون مرز بما گفته بودند که در فرودگاه تاکسی بدنبال شما خواهد آمد . کمی بعد از پشت شیشه یکنفر را دیدیم که با تلاش زیادی یک پلاکارد در بالاترین ارتفاع ممکن توی دستش گرفته بود . برای کسانی که من و آرش را از نزدیک یا دور می‌شناسند یا حتی اصلاً نمی‌شناسند نیاز به هیچ توضیحی نیست که ما در آن لحظه چقدر به یارو خندیدیم . نمی‌دانیم به چه ، شاید هم چون آمده بود دنبال ما و تا آنوقت هیچکسی در هیچ جای دنیا دنبال ما نه آمده بود نه گشته بود آنهمه خندیدیم . روی پلاکارد نوشته بود : ARASH BAHMANI , ALIREZA REZAEI . من و آرش تقریباً بسمت یارو می‌دویدیم . شوفر تاکسیه علی‌الحساب تنها فک و فامیل ما در فرانسه محسوب می‌شد و ما هم طبعاً از دیدنش خیلی خوشحال بودیم . گیت آخر را رد نکرده یک پلیس قلچماق فرانسوی پرید جلوی‌مان . هی با انگشت شوفر تاکسیه را نشان دادیم که یعنی ما اینجا سر و صاحاب داریم ، توجه نکرد و خواست که مدارکمان را کنترل بکند چمدان منرا هم بگردد . پاپیون می‌دانید یعنی چه ؟ این حس مشترک من و آرش بود که همانجا ما را بیشتر بهم علاقمند کرد . یارو اگر فقط یک تی‌شرت دیگر را برداشته بود خورده بود به معدن سیگار و عرق ته ساک من که یکدفعه متوجه مدارک‌مان شد . تا این لحظه هرگز دیگر در فرانسه پیش نیامد که کسی اینطور از ما عذرخواهی بکند . یارو فوراً خودش چمدان من را مرتب کرد و بست و ورود ما را به فرانسه خوش‌آمد گفت . بنازم به قدرت این ویزای D !

آرش : وقتی سوار تاکسی شدیم٬ احساس آدم‌های خیلی مهم را داشتیم. دو نفری روی صندلی عقب یک مرسدس٬ با دو عدد ویزای D در جیب و مقادیری ویسکی٬ جلوس کردیم. فقط تنها مشکلی که داشتیم٬ تاکسی‌متر بود که چهارنعل می‌تازید. از ۲ شروع شد و بعد ۱۰ و ۲۰ و … وسط راه خواستیم کوکایی بگیریم. در آن‌جا بود که فهمیدیم ۱۰۰ دلاری در فرانسه٬ ارزشی مانند ۱۰۰ تومانی در آمریکا دارد. تاکسی‌متر اما همین‌طور بالا می‌رفت و بالا می‌رفت. ما هم هی فکر می‌کردیم که این حجم از پول قبلن حساب شده. ولی وقتی راننده تاکسی ما را جلوی هتلی رسمن از ماشین پرت کرد بیرون و یک اسکناس صد دلاری را در هوا قاپید و رفت٬ فهمیدیم که ما کلن همیشه در اشتباهیم! اما وقتی نمای هتلی را که قرار بود در آن باشیم دیدیم٬ کیفور شدیم. ملت هم برای شب اول ماه می جشن گرفته بودند و ما هم گفتیم برویم بالا و وسایل را بذاریم و برگردیم لبی تر کنیم. وقتی با دو چمدان دویست کیلویی ۳۰ پله را بالا رفتیم و گفتیم: آرش بهمنی٬ علی‌رضا رضایی٬ گزارشگران بدون مرز٬ روم پیلیز و یارو گفت نداریم٬ پیش از هر چیزی به این فکر کردیم که چطور این چمدان‌ها را ببریم پایین. بعد از یک تماس تلفنی٬ فهمیدیم که در یک خیابان ۵۰ متری٬ یک هتل دیگر به اسم باستیل وجود دارد. رفتیم و رفتیم تا به هتل دوم رسیدیم. دیالوگ مجددی تکرار شد٬ تماس تلفنی مجددی برقرار شد وفهمیدیم که نع! در یک خیابان ۵۰ متری٬ سه هتل به اسم باستیل وجود دارد. با دو عدد چمدان وارد هتل سوم شدیم و در همان لحظه اول٬ دیدیم که یک پسربچه٬ دختری را خفت کرده و به زور می‌خواهد تفاوت‌های فرهنگی را به او بفهماند. هر چه نگاه کردیم٬ سن این دو نفر روی هم به ۱۸ هم نمی‌رسید. یک لحظه خودمان قیصر فرض کردیم و خواستیم که دختر را از چنگ چنین گرگی نجات دهیم؛ رسیده بود بلایی! [از هما‌ن‌جا فهمیدیم که در فرانسه گرگ زیاد هست و این گرگ‌ها یکی از دوستان ما را بدبخت کردند!]. و ما باز با خود فکر کردیم که واقعن ما به این کشور٬ خوش آمده‌ایم؟


 علیرضا : حالا دو سال از آنشب می‌گذرد و ما هر روز بیشتر می‌فهمیم که واقعاً شانس آوردیم که آنموقع نخواستیم دخترک را نجات بدهیم چون بعداً فهمیدیم که ممکن بود خود دخترک برود از ما شکایت بکند . دقیقاً یک هفته بعد که سفارت جمهوری اسلامی "بدلیل قیصر بازی" رفت از ما شکایت کرد اینرا هم فهمیدیم که در جائی که هنوز تهش معلوم نیست که خوش‌آمده‌ای یا نه هیچکسی دوست ندارد که تو قسمت دوم قیصر را برایش بسازی . امروز می‌شود دو سال که ما دو نفر در فرانسه‌ایم . از آن یکماه و اندی که از بی‌پولی وحشت داشتیم حتی یک بطری آب بخریم - این وحشت هنوز هم با ما هست !- ولی عوضش در هتل زندگی می‌کردیم تا آن خانه‌ای که چند ماهی صدقه سری ولی در ازاء ماهی هشتصد یورو اجاره کردیم و بعد خانه‌هائی که هر کداممان بدلیل عشق زیادی که بهم داشتیم یکی در منتها الیه غرب و یکی در منتها الیه شرق پاریس با فقط یکساعت و نیم فاصله از همدیگر اجاره کردیم ، از آن شبی که توی درب بطری عرق خوردیم ، از همان شبی که تمام فرانسه زیر نگاه حسرت‌بار ما در عیش و شادی بود و کسی حاضر نشد بما حتی یک قوطی آبجو بدهد ، از آن شب‌هائی که خنده خنده نشستیم تا خود صبح گریه کردیم ، از آن شب‌هائی که دل هیچکس برای ما نسوخت و دل ما برای همه‌شان سوخت ، از آن روزی که نوشابه امیری و هوشنگ اسدی جای همه را برای ما پر کردند ، از آن روزی که دنبال کارهای اداری‌مان نرفتیم و اتفاقاً آسانسور هم خراب بود (!) و خانم امیری جوری به ما مهربانی کرد که شانزده طبقه‌ی تمام من و آرش پله به پله تصمیم گرفتیم که فردا برگردیم ایران ، از آن روزی که آقای اسدی به هوای گردش سر کارمان گذاشت و آدرس یک جائی را بما داد که وقتی رفتیم دوتائی تا دو هفته رویمان نمیشد به همدیگر نگاه کنیم ، از روزی که آرش خیال کرد هفته‌ی بعد زهرا را می‌آورد پیش خودش ، از روزی که من خیال کردم همین پس‌فردا می‌توانم مادرم را ببینم ، ..... از تمام اینها دو سال می‌گذرد . ما مطمئنیم که به فرانسه خوش نیامده‌ایم . و هر روز بیشتر امیدواریم که زودتر به کشور خودمان خوش برگردیم . تاکسی هم کسی دنبالمان نفرستاد ، نفرستاد !‏

2012/04/29

#1136

مجلس مصر شوهر دادن دختر مرده را هم تصویب کرد !


با وقوع طوفنده‌ی بهار عربی در مصر ، خوشبختانه همه چیز با موفقیت به سیصد سال قبل از اسلام بازگشت و مجلس مصر در یک حرکت کوبنده هم‌خوابی با همسر مرده تا ۶ ساعت پس از مرگ را کاملاً حلال اعلام کرد. این مجلس افزود از آنجا که زن تا شش ساعت بعد از مرگ هنوز تنش گرم است و حالی‌اش نمی‌شود که مرده و نیز از آنجا که شوهر او ممکن است بر اثر مرگ همسرش آنقدر ناراحت شده باشد که قبل از اینکه سراغ زن چهارمش برود خدای نکرده توی راه اتفاقی برایش بیفتد لذا لازم است بلافاصله پس از مرگ همسر فرصت را از دست نداده و از آنجا که فقط شش ساعت تا حرام شدن مال وقت دارد ، هر کاری که در زمان حیات مرحومه با او کرده و نکرده و چه‌بسا که می‌خواسته بکنه ولی مرحومه وقتی زنده بوده اجازه نمی‌داده ، همه را یک‌جا با خیال راحت به انجام برساند و سپس با دلی شاد و قلبی مطمئن برای همسر میت و فداکارش عزاداری بکند..........

2012/04/27

#1135

شفاف سازی دیپلماتیک : اگه هوسه یه انگشت بسه !

.

2012/04/18

#1132

پاسخ لازمی که ناو امریکائی به سپاه را داد !
 

جانشین فرمانده نیروی دریائی سپاه اعلام کرد «شناورهای بیگانه‌ای که از تنگه هرمز وارد خلیج فارس می‌شوند همواره به اطلاعات مورد نیاز یگان‌های سپاه پاسخ لازم را می‌دهند» . وی که از این پاسخ‌های لازم را خوشحال بود افزود «این موضوع در مورد ناو هواپیمابر امریکا نیز صدق می‌کند» . در اینجا مشروح پاسخ‌های لازم ناو اینترپرایز با قایق سپاه از طریق بی‌سیم را می‌آید :

..........
قایق سپاه : خیششششش ..... هی گنده بک ! می‌خواهی وارد خلیج فارس بشوی ؟ خیشششش .....
ناو : خیشششش ..... بله ..... خیشششش ....
قایق سپاه : پس باید اول به چندتا اطلاعات مورد نیاز ما پاسخ لازم را بدهی ..... خیششش .....
ناو : بپرس ..... خیششش .....
قایق سپاه : شما برای چی می‌خواهی وارد خلیج فارس بشوی ؟ ..... خیششش ...
ناو : برای اینکه می‌خواهیم به شما حمله بکنیم ..... خیششش .....
قایق سپاه : جان من ؟ ..... خیششش .....
ناو : خیششش ..... به جان تو ..... خیششش .....
قایق سپاه : پس بگذار من اول یک زنگی به مرکزمان بزنم ..... خیششش .....
ناو : خیششش ..... بزن ..... خیششش .....
قایق سپاه : قایق قایق ، ذوالفقار ..... خیششش .....
ذوالفقار : ذوالفقار ، قایق ، بنال ..... خیششش .....
قایق سپاه : الآن یک ناوی داشت وارد خلیج فارس میشد ..... خیششش .....
ذوالفقار : خب ؟ ..... خیششش .....
قایق سپاه : ما از او پاسخ لازم
اطلاعات مورد نیاز ما را سوال کردیم ..... خیششش .....
ذوالفقار : خب پس بذار وارد بشه ..... خیششش .....
قایق سپاه : آخه یارو میگه می‌خواهیم به ایران حمله بکنیم ..... خیششش .....
ذوالفقار : جان من ؟ ..... خیششش .....
قایق سپاه : اتفاقاً منهم همین را پرسیدم ..... خیششش .....
ذوالفقار : چی گفت ؟ ..... خیششش .....
قایق سپاه : گفت به جان تو ..... خیششش .....
ذوالفقار : پس بگذار من یک زنگی به مرکز برنم ..... خیششش ..... خر نشی کاری بکنی ها ..... خیششش .....
قایق سپاه : نه خر نمیشم ..... خیششش .....
ذوالفقار : ذوالفقار ذوالفقار ، اژدر ..... خیششش .....
اژدر : اژدر ، ذوالفقار ، بنال ..... خیششش .....
ذوالفقار : الآن ما خواستیم از یک ناو هواپیمابر پاسخ لازم را بگیریم ..... خیششش .....
اژدر : خب ؟ ..... خیششش .....
ذوالفقار : یارو می‌گه می‌خواهیم به ایران حمله بکنیم ..... خیششش .....
اژدر : حب ؟ ..... خیششش .....
ذوالفقار : خب و زهر مار ..... خیششش .....
اژدر : پس بگذار من یک زنگی به مرکز بزنم ..... خیششش .....
ذوالفقار : یا زهرا ..... خیششش .....
اژدر : اژدر اژدر ، نهنگ ..... خیششش .....
نهنگ : هان ؟ ..... خیششش .....
ازدر : چرا اولش نگفتی نهنگ نهنگ اژدر پس ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : حال نداشتم ..... خیششش .....
اژدر : آقا قرار است به ایران حمله بشود ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : باز نشستی پای ماهواره سعید سکوئی تماشا کردی ؟ ..... خیششش .....
اژدر : نه به جان مادرم ، من فقط من و تو تماشا می‌کنم ..... خیششش .....
نهنگ : پس چی میگی ؟ ..... خیششش .....
اژدر : من نمیگم ، این یارو ناویه میگه ..... خیششش .....
نهنگ : جان من ؟ ..... خیششش .....
اژدر : به جان تو ..... خیششش .....
نهنگ : پس بگذار من یک زنگی به مرکز بزنم ..... خیششش .....
اژدر : یا مهدی ، ادرکنی ، بزن ..... خیششش .....
نهنگ : خب الاغ تو قطع کن که من زنگ بزنم ..... خیششش .....
اژدر : باشه باشه ..... خیششش .....
نهنگ : نهنگ نهنگ ، صاعقه ..... خیششش .....
صاعقه : ..... خیششش .....
نهنگ : صاعقه جان جواب بده ..... خیششش .....
صاعقه : دادم که ..... خیششش .....
نهنگ : چی گفتی ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : گفتم خیششش ..... خیششش .....
نهنگ : آها ، آقا این یارو ناویه الآن می‌خواست وارد خلیج فارس بشه ..... خیششش .....
صاعقه : نه بابا ؟ رسید ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : یعنی تو خبر داشتی قراره بیاد ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : تو خبر نداشتی ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : نه ، تو از کجا خبر داشتی ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : تو بالاترین خوندم ..... خیششش .....
نهنگ : یارو میگه می‌خواد به ایران حمله بکنه ..... خیششش .....
صاعقه : آره آره راست میگه ..... خیششش .....
نهنگ : اینم تو بالاترین نوشته بود ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : په نه په ، رو سنگ قبر بابات نوشته بود ، ها ها ها ..... خیششش .....
نهنگ : مگه قرار نبود بعد از نشست استامبول دیگه حمله نشه ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : دقیقاً کی این قرار رو گذاشته بود ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : من چه می‌دونم ..... خیششش .....
صاعقه : تازه ما الآن داریم قبل از نشست استامبول با هم صحبت می‌کنیم ..... خیششش .....
نهنگ : نه بابا الآن بعدشیم ..... خیششش .....
صاعقه : می‌دونم ، ولی آخه ناوه قبل از نشست استامبول وارد خلیج فارس شده ..... خیششش .....
نهنگ : پس ما چرا الآن داریم حرف می‌زنیم ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : چون سردار تنگسیری تازه الآن حرف زده ..... خیششش .....
نهنگ : یعنی ما الآن بعد از قبلشیم ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : آره ..... خیششش .....
نهنگ : در هر حال ما گفتیم باید اول پاسخ لازم
را بدهد ..... خیششش .....
صاعقه : داد ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : گفت می‌خواهیم به ایران حمله بکنیم ..... خیششش .....
صاعقه : خب پس پاسخ لازم را داد ، بگذار وارد بشه ..... خیششش .....
نهنگ : تو که میگی قبلاً وارد شده ..... خیششش .....
صاعقه : مهم نیست ، مهم اینه که ما پاسخ لازم را گرفتیم ..... خیششش .....
نهنگ : وجداناً به این پاسخ نیاز داشتیم ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : آره ..... خیششش .....
نهنگ : حالا راستکی اومده خلیج فارس که به ما حمله بکنه ؟
..... خیششش .....
صاعقه : په نه په ، اومده بازماندگان تایتانیک رو سوار کنه ببره گردش ! خیش خیش خیش خیش .....

..........
و به این ترتیب صاعقه به نهنگ گفت ، نهنگ به اژدر گفت ، اژدر به ذوالفقار گفت ، ذوالفقار به قایق سپاه گفت ، قایق سپاه خواست به ناو امریکائی بگه که فهمید ناوه الآن یک هفته است که وارد خلیج فارس را شده !

2012/04/17

#1131

تکذیب شد ! امریکا حمله نکرده ، فقط یه کم بارون اومده !

 هدایت مدرن و سیستماتیک آب‌های سطحی به جوب !

ستاد جنگ ارتش امریکا هرگونه حمله نظامی به تهران و متعاقباً قطع آب ، برق ، گاز ، تلفن ، اینترنت که همینطوریش هم قطع هست هیچی / انهدام هشتاد درصد تأسیسات زیربنائی ، روبنائی ، استراتژیک ، هسته‌ای ، نظامی و غیر نظامی / نابودی خیابانها ، معابر ، اتوبانها ، کوچه‌ها و گذرها / از بین رفتن خودروهای نظامی ، غیر نظامی ، سبک ، سنگین ، لودر ، بلدوزر و جرثقیل / زمین‌گیر شدن فرودگاهها ، مراکز خرید ، درمانگاه‌ها و بیمارستانها / کشته ، زخمی و مفقود الاثر شدن نصف تهران / سیل در مترو ، پارکینگ ، انباری و زیرزمین / اختلال در امداد ، نجات و خدمات آتشنشانی از قبیل : درآوردن دست از چرخ گوشت ، نجات دادن چترباز از لای کابلهای فشار قوی شهران ، جمع آوری بچه خرس و توله پلنگ از سطح شهر و امثالهم / از کار افتادن خدمات سازمان هلال احمر مانند : جمع‌آوری هدایای مردمی برای جنوب لبنان ، دریافت کمک‌های انسانی برای شمال فلسطین ، احداث چادر برای محرومین ونزوئلا و غیره / انفجار در شبکه‌های فیبر نوری ، فیبر غیر نوری و سایر خطوط ارتباطی / ترکیدگی مخازن نفت ، بنزین ، گازوئین ، هیدروژن و الباقی مخازن استان / اختلال شدید در خدمات مخابراتی از قبیل کنترل تلفن ، کنترل موبایل ، کنترل ایمیل ، خواندن اس.ام.اس‌های مردم و فیلتر کردن گوگل / وقوع اختلاس در شبکه‌های بانکی ملی ، سپه ، تجارت ، کشاورزی ، رفاه ، صادرات و سایر عزیزان / لو رفتن رمز سه میلیون کارت بانکی و احتمالاً موافقت با درخواست پناهندگی یک نفری در یک جائی / شنیده شدن چندین صدای انفجار مهیب که بعداً معلوم می‌شود بخاطر جابجائی مهمات بوده ولی ضمناً مادر علوم موشکی ایران هم شهید می‌شود (پدرش قبلاً به همین دلیل شهید شده) / تخریب کلیه‌ی آثار باستانی ، فرهنگی ، تاریخی ، توریستی و گردشگری که همیشه بر لزوم حفاظت از آنها تاکید شده / تشدید بحران بین مجلس ، دولت ، قوه قضائیه ، ارتش ، سپاه ، بیت رهبری ، مجمع تشخیص و مجلس خبرگان / صعود و سقوط قیمت ارز ، سکه ، طلا ، نقره ، برنز و الباقی کاغذ پاره‌ها و فلزات هر هفت دقیقه یک‌بار / .......... و خلاصه تمامی فجایع رخ داده طی چهل و هشت ساعت گذشته را قویاً تکذیب نموده و صراحتاً اعلام کرد تا وقتی که خداوند متعال نعمت باران را به ما هدیه داده مگر جانور داریم به ایران حمله‌ی نظامی بکنیم ؟!

#1130

با گسترش تمامیت «عرضی» کشور پطر کبیر آخر به آرزوش رسید !


شکر خدا سرانجام طرح گسترش تمامیت عرضی کشور در ساری کلنگ خورد و به این ترتیب اگر هم نیروگاه بوشهر بعد از سه دهه تلاش ساخته نشد در عوض با اتصال دریای خزر به خلیج فارس پطر کبیر آسوده خوابید چونکه ما بیداریم . البته از دکتر نوستراداموس صادره از دانشگاه آزاد واحد علی آباد کوتوله سینه به سینه به ما رسیده که همیشه باید نیمهی پر لیوان را دید و لذا ما با استناد به همین پند تاریخی فوراً خدا را شکر کردیم که مثلاً کمال آتاتورک هیچوقت دلش نخواسته بود که از طریق دریاچه ارومیه به دریای عمان برسد . در همین راستا و از آنجا که حتی ممکن است آتاتورک هم یک همچین چیزهائی دلش خواسته باشد ولی ما هنوز خبر نداشته باشیم خبرهای تکمیلی گسترش تمامیت عرضی کشور طی روزها و بلکه چند ساعت آینده به این نحو پیشبینی دقیق میگردد . شما همچنان میتوانید پیشبینیهای ما را جدی نگیرید پس فردا بفهمید تمام این مدت داشتید در نپال زندگی میکردید خیال میکردید ایران هستید..........

2012/04/14

#1128

به‌سلامتی نتیجه‌ی «کار» جلیلی با کاترین اشتون مثبت شد!

به میمنت و شگون سخنگوی کاترین اشتون از قول آزمایشگاهی در ترکیه گفت دور اول مذاکرات 1+5 با ایران «مثبت بود». وی نگفت که این مذاکرات که قرار بود اصلاً برگزار نشود ولی چون خیلی چیزهای دیگر هم قبلاً قرار بود که الآن دیگر قرار نیست، برگزار شد، حالا قرار است تا کی طول بکشد. مایکل مان با تاکید بر اینکه این تازه دور اولش بود حالا کجاشو دیدی، افزود امیدواریم برای دوم مذاکرات که احتمالاً هفت هشت سال دیگر همین موقع‌ها اتفاق می‌افتد در مورد محل برگزاری گفتگوها کمتر از یکماه خشتک همدیگر را دربیاوریم. وی برگزاری نشست در استامبول و اصولاً هرگونه نشستن در این محل را گام مهمی در حل بحران هسته‌ای ایران دانست و ابراز امیدواری کرد که رجب اردوغان که اخیراً با حفظ سمت بعنوان پستچی اوباما هم بین واشنگتن و خیابان فلسطین رفت و آمد می‌کند در سفر بعدی‌اش به ایران چندتا عکس هم با هاشمی رفسنجانی بگیرد..........

2012/04/13

#1127

غلام ! زنتو جمع کن !


غلامعلی حداد عادل در یکی از برنامه‌های تلویزیونی صراحتاً اعلام کرد که "همسرم دیروز بمن گفت که قیمتها گران شده" . در اینجا ما ضمن آرزوی اینکه همسر ایشان رازهای به این مهمی را یک کمی زودتر به غلام بگوید و نیز امید به اینکه غلام از طریق همسرش به الباقی دردهای جامعه و خصوصاً دردهای مفصلی جوانان نیز رسیدگی بکند نتایجی گرفتیم که شما هم بهتر است بگیرید :

  1. همسر غلام بالاخره دیروز با او حرف زده .
  2. همسر غلام تا همین پریروز با او حرف نمی‌زده .
  3. نگران نباشید ! همسر غلام حرف بدی نزده ؛ فقط گفته قیمتها گران شده .
  4. اگر قیمتها ارزان شده بود ممکن بود اینها به این زودیها با هم حرف نزنند .
  5. غلام خودش هر روز در مجلس است برای همین از هیچی خبر ندارد خبرها را از همسرش می‌گیرید .
  6. خدا کند همسر غلام آدم دروغگوئی نباشد بیچاره یک وقت ناخواسته در تلویزیون آمار جعلی نداده باشد .
  7. اگر همسر غلام دیروز قضیه را لو نمی‌داد ممکن بود قیمتها همینطور بیخود ارزان بماند .
  8. اینها خانوادگی در قیمتها دست دارند .
  9.  غلام دیروز از همسرش قیمت گرفته است .
  10. دیروز قیمتها دست همسر غلام بوده است !
پنج سوال ناموسی :

سوال : همسر غلام دیروز از کجا فهمیده قیمتها گران شده ؟
جواب : از خدیج بلندگو . تو چکار داری فضول ؟!

سوال : همسر غلام دیروز گفته قیمت چی گران شده ؟
جواب : قیمت هر جا نابدتر همان خدیج بلندگو . همه چیزو باید گفت ؟!

سوال : همسر غلام دیروز قیمت می‌خواسته چکار ؟
جواب : می‌خواسته ببیند دیروز روز کاسبی هست یا نه بی‌تربیت !

سوال : همسر غلام وقتی قیمتها گران بشود چکار می‌کند ؟
جواب : صبر می‌کند شب غلام بیاید به او بگوید . بقیه‌ی شب را ما نمی‌دانیم با هم چکار می‌کنند بی‌ادب !

سوال : حالا اگر دیروز قیمتها ارزان شده بود همسر غلام چیکار می‌کرد ؟
جواب : می‌گذاشت تو آب نمک که گرون بشه . شخصیت نداری ؟!

2012/04/12

#1126

دزد پررو سفیرشم احضار می‌کنه !

البته همین پریروزها که در آزادی شش تا به امارات زدیم همانجا با خودمان گفتیم اینها به اندازه لنگ مرغ جنبه ندارند و حالا که بد جوری باخته‌اند لابد غیر از اینکه فوری می‌روند یک وزیر ورزش برزیلی می‌آورند سر و صدایشان از یکجای دیگر هم درمی‌آید ها ، ولی امسال چون سال تولید داخلی است و تولید داخلی به همه چیز ربط دارد جز تمامیت ارضی و عکس گرفتن زیر عبارت “خلیج الدول العربی” هم چون سه‌پایه و دوربین آنجا بود پس چاره دیگری نداشتیم ، لذا خبرهای روزهای آینده‌ی تعداد قلیلی از رسانه‌ها عیناً اینجا کپی پیست می‌شود . اینکه فردا اماراتی‌ها بپرسند ما این خبرها را از کجا داریم آن دیگر هر وقت سنشان یک کمی بیشتر شد لابد حمام می‌روند خون به مغزشان می‌رسد می‌فهمند : ..........

#1125

روسیه سفر ایرانی‌ها به رشت را محکوم کرد!

همزمان با محکومیت سفر احمدی‌نژاد به ابوموسی از سوی امارات با عنوان «نقض تمامیت ارضی آن (!!!) کشور»، ولادیمیر بن زاید آل نهیانف حضور ایرانی‌ها در رشت و کلاً گیلان را نقض آشکار تمامیت ارضی روسیه و نشانه‌ تعرض به خاک آن (!!!) کشور نامید و به همین مناسبت پس از چهل سال تلاش بی‌وقفه، برای اولین بار ساخت و تکمیل نیروگاه بوشهر در این (!!!) کشور را به تعویق انداخت (نیروگاه بوشهر یک چیزی است که اول قرار بود برق از آن سر دربیاورد ولی بعداً قرار شد که برق از سر همه بپراند). رفیق ولادیمیر که اصولاً بین نخست وزیری و ریاست جمهوری آویزان است مصرف کته کباب و اشپل ماهی در گیلان را تهاجم فرهنگی به ملت مظلوم روسیه برشمرد و خواستار توقیف فوری نوار «بوشو بوشو تره نخوام» شد. وی با اشاره به فرازهائی از نوار فوق افزود عبارت جعلی «سیاسوخته تره نخوام» و خصوصاً قسمت مبتذل «پلاسوخته تره نخوام» نشانه‌ی تاراج فرهنگی ملت قهرمان روسیه است چون در روسیه نه سیاسوخته پیدا می‌شود نه خدای نکرده پلاسوخته..........

#1124

 پس فردا : فروش هواپیمای بی‌سرنشین امریکائی از طرف چین به ایران !


دو روز پس از افشاء خبر فروش سیستمهای شنود امریکائی توسط چین ، خبرگزاری تریزور از فروش دو هواپیمای جاسوسی بدون سرنشین امریکائی به روش مشابه به ایران خبر داد . به همین مناسبت شرکت‌های هواپیماسازی مک دونالد داگلاس ، لاکهید ، گرومن و هفت هشت ده‌تای دیگر جان مادرشان را قسم خوردند که روحشان از این معامله خبر نداشته است . مدیران این شرکت‌ها افزودند ما تا حالا خیال می‌کردیم ایران هواپیمای بدون سرنشین ما را با جنگ الکتریکی بلند کرده است تو نگو درست خیال می‌کردیم . همین افراد ادامه دادند : ما تا حالا دوازده‌تا هواپیما به چین فروخته‌ایم چهارده‌تاش از ایران سردرآورده است که خصوصاً دوتاش خیلی شبیه دوازده‌تای دیگر است . به اعتقاد مدیران این شرکت‌ها چنانچه احیاناً جنگی چیزی اتفاق بیفتد هیچ اعتباری نیست که هرچی تا حالا به چین فروخته‌ایم ، وسط بمباران توی سر خودمان نخورد . این عده ابراز امیدواری کردند لااقل چتر نجات‌هائی که به چین فروخته‌اند الآن بعنوان کیف مدرسه دست بچه ایرانی‌ها نباشد .

همزمان هو جین تائو نماینده ولی فقیه چین ، ضمن وتو کردن تحریم‌ها علیه ایران ، صدور تسبیح و مهر تربت کربلا از چین به ایران را تحریم کرد . در جریان این تحریم که طبق روال دویست و ده معترض چینی ناپدید شدند قیمت نفت در بازارهای جهانی هشتاد دلار بالا رفت . هو جین تائو با بیان اینکه ما همیشه نیتمان خیر است کلیه‌ی شرکت‌های ساخت هواپیما و شنود امریکا را محکوم نموده و قاطعانه اعلام کرد شما اگر نمی‌خواستید این چیزها دست ایران بیفتد مگر مرض داشتید اینها را به ما فروختید ؟ وی در ادامه بر سال حمایت از تولید داخلی در ایران تاکید و ابراز امیدواری کرد که تا آخر سال صادرات پیچ زودپز به ایران نیز به شکوفائی انبوه برسد . وی که با جدیت خواهان قطع دخالت امریکای جنایتکار از امور منطقه است با لحنی تند خطاب به اوباما گفت : ببین می‌تونی آخرش گه بزنی به کاسبی ما ؟

در همین راستا سپاه پاسداران جمهوری‌های ایران ، سوریه ، لبنان و فلسطین از به غنیمت گرفتن یک هواپیمای بدون سرنشین دیگر امریکائی خبر داد . این هواپیما که آخر معلوم نشد با کمترین خسارت زمین خورده یا از همانجائی که بلند شده به سرقت رفته یا آدرس عوضی بهش دادن بدبخت گیج شده یک جای دیگر نشسته در حالی ربوده شد که تمامی رفتارها و حرکات جمهوری اسلامی بطور کاملاً شفاف در معرض دید کلیه‌ی جهانیان قرار دارد و اصلاً هیچ نیازی به این فضولی‌ها نیست . فرمانده سیم‌کشی یک جائی در سپاه که تا حالا نشنیده بودیم این مطلب را در حال تشریح هواپیمای مذکور جلوی دوربین صدا سیما بیان کرد و در خاتمه از دستان توانمند متخصصان جهادگر داخلی که این هواپیما را از چین خریدند تقدیر و تشکر نمود . به همین مناسبت اوباما درحالیکه قبل از ارسال پیام بعدی به خامنه‌ای ، با اردوغان دیدار می‌کرد گفت هوی ! هواپیمامونو پس بده !

2012/04/10

#1123

متهم ؟ قاضیه ؛ قاضی کیه ؟ متهم ؛ متهم قاضی کیه ؟ میمونه !


در نسخ آورده‌اند که دو سعید ، پنداری با عصعصوی مردمان گشنی همی بکردند به کردار گوسپند (عصعصو = اعصاب) . یکی از پدر نام ، جلیلی ، که بر امنیت ملی نهادینه بشدی و به وقت تنغیه (غنی‌سازی) نیک مذاکرات بکردی و پنج بر یک را جمع بکردی و حاصل شدی بیست و سه و جمله ارثماطیقیان (رضی الله عنهم) را پشمها یکسره بریختی از این حاسبه با این سن کم . چونان که بقو بقوی شرطی (قرن سوم طبقه چهارم به آدرس : خیابان شهید مدنی ، اول حسینی ، جنب مسجد نورالشهداء ، زنگ دوم از وسط) مرتبه‌ای در وصف او بگفتی : هذا رجل انکر مع الجای مهر کبیر بالبیشانی اند هی ایز ریئلی هیومن جان اون مادرت ؟ که یعنی خجسته مردا که سعید است و به گاه چرخش اسباب تنغیه در نطنز زبان او نیز در کام همی گردد و از باب تمدید مذاکرات مر 1+5 را قرآن تلاوت همی کند و هرچه اسباب تندتر بچرخد قرآن بیشتر بخواند چونانکه خواهر مادر سولانا گاهی دیده آمد و میمون هم جد و آبادته .

آن دیگر سعید (حفظ الله عنه تا دسته) پدر را مرتضوی نام داشتی و صغیر سال بودی که بر دستگاه وارد بشدی و فوراً جمله ارباب رسانات با خوشی جمع بکردی برفتی دنبال یک کار دیگر (کمثل مسافرکشی) از فـّر این قضا و شدت خوشحالی . پس زنادین همه صفحه‌بند و ستون نویس جمع بشدی و تا چهل روز پایها کوباندی و دستها افشاندی و قپونی‌ها آویزان بشدندی و اعترافات حادث گردیدی و نوع بشر به اول بار به پنکه سقفی آویزان بشدی همه از خوشحالی . و هرکه شب سر بخاراندی صبحش احضار بشدی به شعبه‌ی الف رابع عشر و بازم عشر (هزار و چهارصد و ده) . و چون با پای خود به شعبه برفتی دیگر بدید نیامدی نیامدنی مگر تا شش سال که از او خبری بشدی که در فلانجا فلانی که تازه آزاد بشده او را یکدفعه دیده چهل کیلو وزنی و دو روز که از انفرادی بدر آمده و با زنجیر به راه رجائی شهر می‌بود (سربازه می‌گفت) .

و بر این صغیر ده سال بیشتر برفتی تا که جنبشی به اهتزار درآمدی درآمدنی . پس سعید دیگر بار به دستگاه برآمدی و هر که در خیابان بگرفتی به کهریزک ببردی (کهریزک یک جای دوری است که الآن دیگر نیست) و محکم خسعصعقول بنمودی (هنوز کسی حاضر نشده خسعصعقول را معنی بکند) و نوشابه‌ها بتوشاندی (توشاندن = نوشاندن با شیشه) و در بشکه سیمان بکردی و جسدها سوختاندی و بعضی منافق (لعنت الله علیهم اجمعین) گفته‌اند که همانجا اشکندرقاچ شیوع بکردندی و می‌گوئی نه ایناها اینم جاش . و این برفت تا که شکایات بر او راست بشدی راست کردنی ! و هیچ دیگر خبر نیامد تا که دو سال بشد و رهبر را پکول درگرفت از قاروره‌ی دولت . پس این بر آن زور بزدی و آن بر این تا سعید اه اه بشدی و اخ اخ بشدی و تا که این شد به تأمین اجتماعی بنشستی صرفاً محض پوززنی . پس چون عظیم شاخ بشد بر او جلب وارد بکردندی و آن دیگر خبر نیست که مگر اینهم برود تا ده سال دیگر ، نه تو بگو پنج سال دیگر ، نه جهنم و ضرر سه سال دیگر ، تهش دو سال و نیم دیگر خیرشو ببینی !

#1138

محل یاعلی گفتن مقام معظم رهبری !

 
به مناسبت انتشار عکس محل نشستن ایشان در کرمان

(هشدار : در صورت تکرار این حادثه تصاویر محل‌های بعدی متعاقباً منتشر می‌شود

2012/04/08

#1121

زندگینامه مجاهد قهرمان شیپور اشرف پسند !

تروریستی ماشالا ، رهبر بشی ایشالا !


در نه ماهگی درحالیکه مادر قهرمانش از درد فشارهای رژیم آخوندی به خود می‌پیچید ، وسط چاه زمزم بدنیا آمد . وی نام پاک خود را جهت مبارزه با استبداد حاکم بجای شاپور ، شیپور نهاد . او بدنیا آمد تا با مبارزات قهرمانانه خود خلق‌های جهان را از یوغ حکومت ملایان رهائی ببخشد که اتفاقاً بعدش همینجوری هم شد . به همین جهت در کودکی تحت انواع شکنجه‌های رژیم آخوندی قرار گرفت و یکبار هم بچه‌ی همسایه او را گاز گرفت که هنوز جای این شکنجه‌ی وحشیانه بر بدن پاک او هست . در شش سالگی او ناچار شد زندگی مخفیانه‌ی خود را در زاغه مهمات آغاز نموده و در این مدت برای سرگرمی با تانک بازی بکند . دیری نپائید که حکومت ملایان حتی اینرا نیز تحمل ننموده و در یک اقدام دژخیمانه سه هزار و هشتصد و بیست و چهار عضو خانواده‌ی پاک او را به جوخه‌های آتش سپرد . پس از این اهریمنی رژیم وی ناچار شد در هشت سالگی با خواهر مریم قشنگ ازدواج سازمانی بکند تا خلق‌های ستم‌کشیده‌ی جهان آزاد بشوند . مهریه‌ی مریم قشنگ چهارده قبضه خمسه خمسه به نیت پنج تن اعلام شد .

پس از این ازدواج غیورانه که فصل جدیدی در تاریخ مقاومت ملت ایران رقم زد ، شیپور اشرفی از سوی رهبری مقاومت به دریافت نام سازمانی الکساندر گراهام بل مفتخر گردید . در پی این افتخار آفرینی ، ناگهان تمام تلفن‌های کمپ اشرف قطع شد و سیصد نفر نیز بدلیل نامعلومی منفجر شدند . علت انفجار بعداً از طرف تلویزیون سیمای آزادی پرخوری اعلام شد . نظام ملایان که نمی‌توانست قطع شدن تلفن در کمپ اشرف را تحمل بکند با نفوذ در خاک عراق و همکاری رژیم سفاک بغداد ، با نیت شوم به شهادت رساندن گراهام بل دور تا دور اشرف را مورد حمله‌ی توپخانه‌های خود قرار داد . توضیحاً اینکه نظام ملایان همواره اطراف اشرف را می‌تواند گلوله‌باران بکند ولی توی اشرف را هیچوقت نمی‌تواند بزند . شیپور اشرفی که اکنون همه او را برادر الکس صدا می‌زدند این جنایت آشکار را تاب نیاورده و چند روز بعد سیصد نفر دیگر نیز بر اثر پرخوری منفجر شدند .

مجاهدتهای برادر الکس همینطور ادامه یافت تا اینکه بر اثر مجاهدت زیادی او در روزهای 25 و 30 خرداد 88 خیزش مردمی عظیمی در ایران براه افتاد و مردم در همبستگی با دلاوران قهرمان سازمان مجاهدین خلق به خیابانها ریختند . به این ترتیب این سازمان که در طول قرنها ، همواره رهبری و هدایت تمام خیزش‌های موفق جهان را بر عهده داشته است باری دیگر در سی و چهار سال گذشته توانست رژیم جلاد آخوندی را از بیخ و بن متلاشی نموده و برکنار بنماید . در حال حاضر فقط تعداد کمی دشمن منافق خیال می‌کنند که در ایران هنوز رژیم آخوندی سر کار است درصورتیکه اصلاً اینطوری نیست . برادر الکس در کتابی که با تی.ان.تی نوشت ، ضمن یادآوری این موضوع و با معرفی سوابق سیمور هرش در وزارت اطلاعات دژخیمان رژیم ، پرده از دروغ‌پراکنی روزنامه‌ی نیویورکر نیز کلاً برداشت . حاصل این پرده‌برداری انفجار سایت بالاترین طی چهل و هشت ساعت گذشته بود .

داستان رشادت‌های این مجاهد شهید و قهرمان همچنان ادامه دارد و چه بسا می‌توانید بجای اسم او ، اسم یکی دیگر از قهرمانان مقاومت را بگذارید و داستان را دوباره از بالا تا پائین بخوانید . در هر حال فرقی نمی‌کند ، همه‌شان همینطوری طیب و طاهر هستند !

#1120


قورباغه‌ها هفت‌تیرکش می‌شوند !



علی اکبر حیدری فرد یکی از متهمان پرونده کهریزک که انشالله بزودی تبرئه و برای دور بعد رئیس قوه قضائیه می‌شود، طی وقوع یک دعوا در پمپ بنزینی نزدیک اصفهان اقدام به سنت حسنهٔ هفت‌تیرکشی نموده و پس از گریز از محل دعوا، صدا سیما با پخش یک آهنگ اصیل کـُردی موضوع را عوض کرد. طی روزهای آینده، تمام یا همهٔ خبرهای زیر را خواهید خواند. دقت کنید که این امر زوری است و اگر بجای این خبر‌ها، خبرهای دیگری خواندید حتماً چشمتان یک عیب و ایرادی دارد..........

2012/04/06

#1119

شورای نگهبان به رأی خاتمی تولید داخلید !


همزمان با ابطال آراء حوزه انتخابیه دماوند که اسم یکی از توابعش وادان است و داداش آدم ویلا دارد ، یکی از رأی دهندگان محترم که روز انتخابات به قصد تحریم فعال از منزل خارج و سپس مخفی و بعد به "جمهوری اسلامی" رأی داد و الآن اگر خبری از او دارید بگوئید تا خانواده‌ای را از نگرانی نجات بدهید ، حسب احوال موجود بعد از حدود سه سال متوجه شد که "رأی منو دزدیدن دارن باهاش پز میدن" دقیقاً یعنی چی . به همین مناسبت فصل جدیدی از اصلاحات نظام که قبلاً ورق خورده بود وارد فاز جدیدتری شد و در خیلی جدیدترین فاز خود اعلام نمود حالا که اینطوری شد اول رهبری باید ما را ببخشد بعد ما او را ببخشیم .

به اعتقاد ناظران بین المللی مستقر در اتحادیه تخلیه چاه دماوند ، این اقدام ، مقارن با سال حمایت از تولید داخلی ، بشدت "بو" می‌دهد و باید فوراً نسبت به تخلیه‌ی چاه مربوطه اقدام عاجل نمود . همچنین صنف شریف ماله‌کش از انحلال سندیکای خود خبر داد و گفت ما همان حضور "یارو" در انتخابات را هم نتوانستیم آخرش اساسی ماله بکشیم چه به این یکی . سندیکای مزبور استفاده از پوشک مای بیبی را پس از انحلال خود امری لازم برای امروز یومیه‌ی اصلاح طلبان دانست و از رجبعلی مزروعی خواست تا برای "سازش با نظام" دنبال یک لنگه پنجره‌ی دیگر بگردد .

به همین مناسبت "یارو" که همان موقع رأی دادن هم تمام تلاشش را کرد که کسی نفهمد و نشد ، پس از اعلام ابطال رأیش به "جمهوری اسلامی" بر اثر شدت تألمات وارده ده دقیقه گریه کرد . این آبغوره که در راه سازش با نظام گرفته شد اولین تولید داخلی نامبرده در سال جدید محسوب گردیده و پیش‌بینی می‌شود تا پایان سال بتواند جامعه‌ی اصلاح طلبان را در امر تولید داخلی به خودکفائی برساند . جمعی از آگاهان با ارسال توصیه نامه‌هائی به محل ایشان (چون کار ندارد فقط محلش حساب می‌شود) ، اکیداً توصیه کردند که چنانچه انتخابات در وادان دماوند تجدید شد و ایشان دوباره قصد هواخوری و دیدن برادرش کرد ، ایندفعه رسماً و علناً عین آدم برود رأی بدهد چون در هر حال گهش درمی‌آید !

2012/04/03

#1117

سه تن آمپول تجاوز در گمرک روسیه کشف شد !


همزمان با کشف "سرم اعتراف گیری" در آلمان ، اداره مرکزی گمرک مسکو وابسته به نمایندگی ولی فقیه رفیق ولادیمیر و دائی ، از کشف و توقیف سه تن آمپول تجاوز که بدون درج آدرس گیرنده همینجوری الکی به مقصد نامعلومی داشت ارسال میشد خبر داد . جعبه‌های حاوی این آمپولها که رویش با فونت شاه رفت نوشته شده بود "حق گرفتنی است نه دادنی" هر کدام قادر به کنترل سه‌تا اغتشاش در قواره‌ی عاشورای 88 می‌باشد . به گفته‌ی متخصصان روسی که هنوز بر اثر تصادف با لودر کشته نشده‌اند ، این آمپولها برای اولین بار در جریان پس از انتخابات یک جائی مورد آزمایش قرار گرفت و پس از تمدید قرارداد نیروگاه بوشهر برای چهل و سومین بار در شش سال گذشته ، به تولید انبوه رسید . همچنین بر اساس اسناد مرکز تحقیقات زندان سیبری که عین اوین اصلاً زندانی ندارد این آمپول باعث می‌شود تا به قربانی احساس خجستگی دست داده و بازجو با او روابط احساسی برقرار بنماید . این آمپول همچنین در پس گرفتن رأی نقش موثری داشته و مثلاً در همین انتخابات اخیر روسیه باعث شد بعضیها که خیال می‌کردند تقلب شده ، بعد از تزریق خیال بکنند که یک جائیشان درد می‌کند .

در همین راستا اداره کل تولید چفیه ، چماق ، وازلین و نوار بهداشتی چین ، پیشاپیش هرگونه رابطه‌ی خود با تولید اینجور چیزهای ناجور را رد کرد . این اداره کل که چشمهای مدیرکلش هم اینجوری است افزود ما هرگونه اقدام مشابه توسط خودمان را محکوم نموده و هم‌اکنون در حال کمک بشردوستانه به جمهوری اسلامی در زمینه پرتاب کرکس به فضا همراه با پیام احمدی نژاد برای فضانوردان می‌باشیم . وی که داشت بطور سرزده از کارخانه‌ی تولید مهر تربت کربلا در شهر کون مینگ چین بازدید می‌کرد خاطرنشان شد ملت چین با ملت ایران دارای سوابق دوستی تاریخی است و اصلاً همین فردوسی که اسلام را نجات داد چین را هم یک دفعه خیلی وقت پیش‌ها نجات داد و از همانموقع دیگر هیچ آمپولی به هیچ دلیلی در چین تولید نشد . وی در پایان در اجتماع خودجوش میلیونها کارگر کارخانه بیست دقیقه سخنرانی کرد که در آن دویست دفعه گفت دشمن!