لطفاً میرزا میرزا تردد نفرمائید !
بنا به اسناد موجود در وزارت خارجه ، واژهی «میرزا» اولین بار ششصد سال پیش توسط ملت غیور و سربدار سبزوار اختراع شد . در واقع آنها ابتدا به خواجه لطف الله پسر امیر مسعود «امیرزاده» میگفتند ولی بنده قویاً احتمال میدهم که بعدها با رسیدن این واژه به تهران ، از آنجا که تهرانیها استعداد عجیب غریبی برای خودمانی کردن ادبیات ایران دارند و در عالم محاوره ، فوراً با آدمهای کت و کلفت پسرخاله میشوند ، «امیرزاده»ی بدبخت دو هفته بعد و برای همیشه به «میرزا» تغییر پیدا کرده است . یک چیزی در مایههای همین که بعدتر به اسپرم همایونی هم بجای «شاهزاده» گفتند «شازده» و بدون اینکه منظورشان کس خاصی باشد با همین عبارت تا این لحظه دو میلیون و هشتصد و نود و سه هزار و دویست چهاردهتا جوک برای هفت جد و آباد همایونی ساختند .
از طرفی چون تا قبل از دولت احمدی نژاد فراگیری سواد در سطح جهان فقط مختص امیرزادهها بود رفته رفته و پس از آنکه سیصد و دوازده کشور به محسن قرائتی نامه دادند گفتند شما برای سوادآموزی چیکار کردید که ما هم بکنیم ، عدهای باسواد شدند و ملت رشید ایران که در سر و ته کردن ادبیات غنی میهن نیز دستی دارند ، بجای اینکه به یک امیرزادهی بیسواد بگویند میرزا به یک باسواد عامیزاده هم همین عنوان را مفتی تقدیم کردند . اتفاقاً یکی از شاهکارهای ادبیات کوچه و بازار ایران اینست که قادر است از یک لقب بسیار محترمانه حتی در مقام تعریف و بدون اینکه کسی بتواند اتهامی وارد بکند بعنوان یک فحش خواهر مادر استفاده بنماید . مثلاً وقتی مکتبها باز شدند و ملاها مکتبدار ، احتراماً به آنها هم گفتند «میرزا» ! حالا اینکه یک ملا ولو شده در حرف و شعار در تمام طول عمرش خودش را در راه مبارزه با هر امیری شهید کرده بعد حالا برای اینکه به او احترام بگذارند بهش بگویند «امیرزاده» آن دیگر حکایت همان لغت احترام و فحش خواهر مادر است .
در هر حال بلافاصله پس از شیوع ابراز ارادت مردم به آدمهای باسواد، بعضی از میرزاها که خیلیهایشان هم ممکن بود دو کلاس بیشتر سواد نداشته باشند در راستای خود تحویلگیری ، موقع راه رفتن دستها را پشت کمر گره میکردند و با تبختر و نگاههای بالا به پائین آرام آرام حرکت میکردند. این باعث شد که ملت شریف کوچه و بازار در هنگام مشاهدهی هر کسی که به هر دلیلی اینطور راه میرود به او بگویند: داداش! میرزا میرزا راه نرو !
حالا اینکه ریشهیابی میرزا و میرزا شدگی و میرزا میرزا راه رفتن واقعاً چه ربطی به برخی اعضاء برخی جوامع برخی روزنامهنگاری در برخی از جاهای جهان دارد آنرا دیگر ما نه خبر داریم نه تنمان میخارد که بخواهیم خبردار بشویم . هر کسی که خواست جلوی میرزا میرزا راه رفتن هر کس دیگری که دلش نخواست را بگیرد ، هر کسی هم که ناراحت شد به آن قبلی بگوید خودت میرزا میرزا راه نرو بیادب !
بنا به اسناد موجود در وزارت خارجه ، واژهی «میرزا» اولین بار ششصد سال پیش توسط ملت غیور و سربدار سبزوار اختراع شد . در واقع آنها ابتدا به خواجه لطف الله پسر امیر مسعود «امیرزاده» میگفتند ولی بنده قویاً احتمال میدهم که بعدها با رسیدن این واژه به تهران ، از آنجا که تهرانیها استعداد عجیب غریبی برای خودمانی کردن ادبیات ایران دارند و در عالم محاوره ، فوراً با آدمهای کت و کلفت پسرخاله میشوند ، «امیرزاده»ی بدبخت دو هفته بعد و برای همیشه به «میرزا» تغییر پیدا کرده است . یک چیزی در مایههای همین که بعدتر به اسپرم همایونی هم بجای «شاهزاده» گفتند «شازده» و بدون اینکه منظورشان کس خاصی باشد با همین عبارت تا این لحظه دو میلیون و هشتصد و نود و سه هزار و دویست چهاردهتا جوک برای هفت جد و آباد همایونی ساختند .
از طرفی چون تا قبل از دولت احمدی نژاد فراگیری سواد در سطح جهان فقط مختص امیرزادهها بود رفته رفته و پس از آنکه سیصد و دوازده کشور به محسن قرائتی نامه دادند گفتند شما برای سوادآموزی چیکار کردید که ما هم بکنیم ، عدهای باسواد شدند و ملت رشید ایران که در سر و ته کردن ادبیات غنی میهن نیز دستی دارند ، بجای اینکه به یک امیرزادهی بیسواد بگویند میرزا به یک باسواد عامیزاده هم همین عنوان را مفتی تقدیم کردند . اتفاقاً یکی از شاهکارهای ادبیات کوچه و بازار ایران اینست که قادر است از یک لقب بسیار محترمانه حتی در مقام تعریف و بدون اینکه کسی بتواند اتهامی وارد بکند بعنوان یک فحش خواهر مادر استفاده بنماید . مثلاً وقتی مکتبها باز شدند و ملاها مکتبدار ، احتراماً به آنها هم گفتند «میرزا» ! حالا اینکه یک ملا ولو شده در حرف و شعار در تمام طول عمرش خودش را در راه مبارزه با هر امیری شهید کرده بعد حالا برای اینکه به او احترام بگذارند بهش بگویند «امیرزاده» آن دیگر حکایت همان لغت احترام و فحش خواهر مادر است .
در هر حال بلافاصله پس از شیوع ابراز ارادت مردم به آدمهای باسواد، بعضی از میرزاها که خیلیهایشان هم ممکن بود دو کلاس بیشتر سواد نداشته باشند در راستای خود تحویلگیری ، موقع راه رفتن دستها را پشت کمر گره میکردند و با تبختر و نگاههای بالا به پائین آرام آرام حرکت میکردند. این باعث شد که ملت شریف کوچه و بازار در هنگام مشاهدهی هر کسی که به هر دلیلی اینطور راه میرود به او بگویند: داداش! میرزا میرزا راه نرو !
حالا اینکه ریشهیابی میرزا و میرزا شدگی و میرزا میرزا راه رفتن واقعاً چه ربطی به برخی اعضاء برخی جوامع برخی روزنامهنگاری در برخی از جاهای جهان دارد آنرا دیگر ما نه خبر داریم نه تنمان میخارد که بخواهیم خبردار بشویم . هر کسی که خواست جلوی میرزا میرزا راه رفتن هر کس دیگری که دلش نخواست را بگیرد ، هر کسی هم که ناراحت شد به آن قبلی بگوید خودت میرزا میرزا راه نرو بیادب !