2018/11/04

#1529

دانشگاه آزاد پوشیدن شورت زیر شلوار را الزامی اعلام کرد!



رئیس دانشگاه آزاد اسلامی با ابراز نگرانی شدید از هجوم دشمن از طریق تحریک جوانان دانشجو، با تشکیل کمیته «آراستگی فردی» که حداقل یک رئیس، دوازده معاون و چهل پنجاه ژن خوب که جهت مواظبت از آراستکی فردی ماهی 14 میلیون تومان حقوق می‌گیرند، باری دیگر چنان ضربه محکمی به ادعاهای پوچ رئیس جمهور امریکا زد که شدت ضربه به‌قدری زیاد بود که در برگشت خودش هم خورد زمین.

بنا به دستورالعمل جدید که راه نفوذ دشمن از طریق لباس دانشجویان را سد کرد، استفاده از شورت پاچه‌دار، پوشیدن آستین رکابی یا رکاب زدن با آستین بلند، بستن هرگونه کش به موی سر اعم از کش قیطانی یا کش میل پرده، استفاده از شلوارهائی که سه نفر-ساعت وقت و امکانات دانشگاه را صرف بالا کشیدن خشتک شلوار خصوصاً از پشت می‌نماید، استفاده از شلوارهائی که تعمداً پاره شده و یا به میخی چیزی گیر کرده یا از بس پوشیده پاره شده، استفاده از پاپیون ولو در شرایطی که دانشجو از ترس برخورد کمیته آراستگی فردی پاپیون کرده باشد، استفاده از الفاظ زشت از قبیل مادر ژن‌ده، و سایر مواردی که به جهان اسلام ضربه بزند را ممنوع اعلام کرد.

همچنین این کمیته جهت تسهیل خواهران دانشجو، استفاده از خود خواهران در دانشگاه را ممنوع و یا با در نظر گرفتن شرایطی مانند پوشیدن شورت نخ در بهشت، استفاده از کلاه و شال و مقنعه و چادر با هم، نصب زیور آلات مگر در مواردی که حلقه ازدواج در انگشت قرار گرفته باشد که آنهم چون خود انگشت باعث تحریک است ترجیحاً حلقه طوری شان داده شود که انگشت معلوم نباشد، نشان دادن سوراخ گوش، سوراخ دماغ، سوراخ دهان و سایر موارد سوراخ‌دار موجب تحریک، و کلاً استفاده از هر چیزی که باعث جلب توجه دیگران می‌شود، و اصلاً ولش کن، چون خود خواهران کلاً هر کاریشان کنی باعث جلب توجه دیگران می‌شوند را ممنوع اعلام کرد.

وی افزود: در صورت تخلف افراد از این موارد، در مورد اول صرفاً تذکر لسانی محترمانه و صریح و چنانچه دانشجو زنده ماند در موارد بعدی برخوردهای محترمانه‌تری صورت خواهد گرفت.

2017/07/10

#1528

صندوق عقب شما را خریداریم!


معاون فرهنگی قوه قضائیه گفته است “صندوق عقب تنها حریم خصوصی خودرو است”. وی با بیان اینکه ملت قهرمان ایران از دیرباز از صندوق عقب به‌عنوان جاساز استفاده می‌کردند افزود: تلاش کردیم با افزایش کاربری صندوق‌های عقب خودروها، آن‌ها را از حالت صرفاً جاساز خارج کرده و به‌عنوان مکان هم از آنان استفاده کنیم.

وی در مورد خودروهای هاچ بک که مادرزاد حریم خصوصی ندارند گفت: در این زمینه نیز کارهای تخصصی زیادی انجام شده و هم‌وطنان فعلاً می‌توانند از داشبورد به‌عنوان حریم خصوصی خود استفاده و کارهای خود را آنجا انجام بدهند. وی ابراز امیدواری کرد هم‌وطنان ترجیحاً کارهائی انجام بدهند که در داشبورد جا بشود.

همین معاونت در ادامه به بیان جزئیات بیشتری درباره فضای سایر خودروها پرداخت و افزود: با کلیه‌ی فضای عقب جرثقیل مانند استادیوم رفتار می‌شود و حضور زنان در این مکان حتی برای تماشای جرثقیل ممنوع است. همچنین خودروهای تانکر بدلیل داشتن حریم خصوصی زیاد در مواردی مثل گروپ سکس کاربرد گسترده‌ای داشته به‌شرطی که افراد داخل تانکر صیغه محرمیت خوانده باشند.

این معاون که تصادفاً غیر از وجود، اسم هم دارد در حماسه‌ی دیگری پرده از برخی تحرکات برداشت و با اشاره به اتوبوس ادامه داد: از آنجا که برخی افراد سودجو به قصد سوء استفاده از حریم خصوصی مردم، موتور اتوبوس را در صندوق عقب که حریمش کاملاً خصوصی است قرار داده‌اند، لذا چنانچه هم‌وطنان شکایتی در این‌خصوص داشته باشند می‌توانند با مراجعه به دفتر مراجعات خصوصی قوه قضائیه آنرا پیگیری کنند.

وی فرهنگ‌سازی در صندوق عقب را وظیفه‌ی خودروسازان داخلی دانست و از آنها خواست با نصب سطل آشغال و سرویس بهداشتی در صندوق عقب خودروها جلوی برخی فجایع را بگیرند. وی که موقع حرف زدن فکر هم می‌کرد یه کم که بیشتر فکر کرد اعلام کرد: متأسفانه بسیاری از متولدین دهه‌های شصت و هفتاد، بر اثر مصرف مواد جابجا شده در صندوق عقب خودروها متولد شده‌اند که در این زمینه فرهنگ‌سازی از “ها کردن” شروع، و هم‌اکنون در فاز عملیاتی “وا کردن” به‌سر می‌بریم.

2017/06/28

#1527

اطلاعیه ما به دشمن فرضی!


جناب آقای دشمن فرضی!

احتراماً نظر به مانور برگزار شده در فرودگاه مهرآباد که منجر به کشته شدن دست کم یک نفر از خودمان شد به استحضار می‌رساند این تازه مانور بود، اگر حمله راستکی کرده بودیم چه دهنی ازت سرویس بود. البته ما پیش از انجام موفقیت آمیز این مانور کاملاً از موفقیت آن با خبر بوده، چه بسا گاهاً ما یک کارهایی را چون کاملاً موفقیت آمیز است اصلاً انجام هم نمی‌دهیم. لیکن ابتدا موقعیت سوق الجیشی «برره» را برای انجام مانور موفقیت آمیز انتخاب کردیم که پس از هزاران ساعت-نفر فکر بی‌وقفه در نهایت فرودگاه مهرآباد انتخاب شد.

در فاز دوم عملیات به‌طور کاملاً بی‌خبر به خودمان حمله کردیم که منجر به وحشت مردم شد لیکن از آنجا که ملت غیور ایران عموماً عادت دارند از تمام کارهای ما وحشت بکنند لذا با خونسردی، ما به کار خود ادامه دادیم آنها به راه خود. در این لحظه موفق شدیم شیشه‌های فرودگاه را با موفقیت مورد اصابت گلوله قرار داده و شاهدان عینی را با چک تهدید به «خفه» کنیم.

سپس کاملاً طبق موفقیتی که از پیش با آن آمیخته بودیم، به تسلط کامل به محور عملیاتی گوشی‌های موبایل مردم دست یافته و تمام فیلم‌هائی که گرفته بودند را پاک کردیم. لازم به ذکر است که در این مانور چون خیلی یک‌دفعه‌ای به خودمان حمله کردیم این است که وقت نشد خودمان از آن فیلم بگیریم که این خود بر موفقیت رزمایش افزود.

در فاز بعدی بشدت شروع به تیراندازی به خودمان کردیم که چون موفقیت آمیز بود یکی از افراد خودمان را به شهادت رساندیم که تاریخ و نحوه شهادت وی متعاقباً منتشر خواهد شد. همچنین با استعانت تجربیات موفقیت آمیز عملیات موفق مقابله با داعش در مجلس و حرم امام، کلیه‌ی یگان‌ها فوراً به جستجوی یک زن در جناح دشمن فرضی پرداختند که چون یادمان رفته بود در این رزمایش با خودمان زن ببریم نهایتاً در داخل فرودگاه هیچ زن فرضی‌ای پیدا نشد ولی بعداً که بیرون رفتیم چرا.

از همین‌جا به شما هشدار می‌دهیم، اکنون با آمادگی کامل، علاوه بر تمام تحرکات شما، تمام تحرکات خودمان را هم کاملاً زیر نظر داشته، چنانچه کوچکترین حرکتی حتی از خودمان سر بزند بلافاصله با تمام قوا وارد عمل شده و جواب محکمی به آن خواهیم داد. نیروهای جان بر کف همواره حافظ جان و مال و خصوصاً ناموس ملت همیشه صحنه‌دار بوده، در این راه چنانچه جان‌شان زیر تحریم در برود، مال‌شان به‌خاطر تحریم دودر بشود، ناموس‌شان عمراً بگذاریم حجابش کنار برود.

این آخرین هشدار موفقیت آمیز ما به شما دشمن تا دندان فرضی بود و ارزش قانونی دیگری ندارد.

2017/06/18

#1526

حسن، کمتر بکش!


سلام حسن.

کتکاری‌ات با رهبر را دیدم و تمام ویدئوهائی که در جواب رهبر هی زرت و زرت گذاشتی را هم زورکی تماشا کردم. به‌عنوان کسی که ورزشکار نیستم ولی هرکی به تو رأی داده را دوست دارم صادقانه بهت بگم اصلاً حال نکردم. جدی اگر خیال کردی مردم بهت رأی دادن که هر روز بری تخم رهبر رو بکشی خری. خب مردم اگر می‌خواستن با رهبر و حکومت یقه به یقه بشن که اصلاً نمی‌رفتن تو انتخاباتش شرکت کنن خنگ!

رهبر بهت میگه یه کاری نکن مثل بنی صدر بفرستمت جائی که نادر ارسال شده، تو زرت و زرت بهش جواب میدی؟ بخدا اگر احمدی نژاد هم بود با تمام خریتش یک‌جوری حرفای رهبر رو دایورت می‌کرد به سامانه چپش که همین نادر نرفت.بعد هم کار خودشو می‌کرد. حسن! هیچکی نمی‌خواد تو صبح تا شب جواب رهبر رو بدی تخمشو بکشی، بفهم! کارتو بکن. کارای ما رو بکن. بابا هزارتا بدبختی داریم. تو همین کار خودتو بکنی جواب رهبر و ما رو با هم دادی.

حسن! ببین بخدا ایندفعه اگه تو هم باز یه کاری کنی لج رهبر دربیاد بفرستت تو کشو به همین سوی چراغ همه ولت می‌کنیم می‌ریم اصلاً با رضا پهلوی بقیه‌ی ایرانو آزاد می‌کنیم ها. ببین اونوقت مخالفای انتخابات می‌تونن بیان صبح تا شب هرچی دهنشون درمیاد بهمون بگن ما هم همینطوری لال باید نگاهشون کنیم ها. حسن! ما دهن‌مون سرویس شده بسکه هی گفتن همه‌ش کار خودشونه گفتیم برو بابا بعدش راستکی معلوم شده همه‌ش کار خودشون بوده. کار خودشون نباش حسن!

ببین کاملاً متوجهی که الآن منافع شخصی تو اصلاً برام نیست دارم به خودم فکر می‌کنم یا بیشتر توضیح بدم؟ برای من اصلاً مهم نیست رهبر زده تو پک و پوزت تو الآن اگه جوابشو ندی شاش‌بند میشی. هیییییچ برام مهم نیست. تو اصلاً خودت شخصاً یه قرون برام اهمیت نداری. رئیس جمهور ایران ولی برام اهمیت داره. بجای حسن بودن رئیس جمهور ایران باش. بابا ریاست جمهوری کن!

برو همون با دنیا مذاکره کن، هرچی پژو و رنو و بوئینگ و ایرباس دارن بخر بنداز زیر پامون، یکیو بذار بالا سر دلار تا خواست بره بالا بزنه تو سرش، برو سفر استانی کن مردم رو دنبال ماشینت بدوئون، دستور بده ریزگردها از خوزستان برن اونام جمع کنن برن، چه می‌دونم، یه رئیس جمهور چیکار می‌کنه؟ همون کارا رو بکن. جواب رهبر دادن رو هم بسپار به ما. تو برای ریاست جمهوری حقوق می‌گیری ما برای جواب رهبری دادن! بابا بذار کارمونو بکنیم اینقدر مزاحممون نشو! تخم رهبر رو کمتر بکش حسن! ما رو بی‌کار نکن! الآنم دیگه برو!

2017/06/09

#1525

شفاف سازی تفاوت چهره غیر واقعی اسلام اونا و اسلام ما!

. .
شفاف سازی صد و سی و یکم

2017/06/08

#1524

تهران حرم ندارد…




داعش که تهران را زد بزرگترین بدبختی ما به بدترین شکلش محکم خورد توی صورت‌مان: اینکه به‌جای یک صف شدن مقابل داعش، نصف توان‌مان را باید برای خودمان بگذاریم. برای امت شهید پروری که بدون جنگ، بدون کشته و بدون تهدید، روزگارشان نمی‌گذرد و از اتفاقات اینچنینی چنان شاد و مسرور فریاد شادی و هلهله می‌کشند که هر “انسان”ی از دیدنش شرم می‌کند.

این‌ها همان‌هائی هستند که دیروز می‌گفتند اگر جنگ را به عراق و سوریه نبریم، “خواهر و مادر شما” باید در تهران از داعش پذیرائی بکنند. در دنیا کسی باور می‌کند که آنها واقعاً این حرف را گفته‌اند؟ کسی هم نپرسید که برادر من، شما دنبال بهانه برای لشگرکشی به عراق و سوریه هستی خواهر مادر ملت را بهانه نکن.
اول هم تمام تلاش‌شان را کردند که قضیه لو نرود. گفتند فقط بهشان مشاوره می‌دهیم. وقتی خیلی علنی شد گفتند برای دفاع از حرم رفتیم. همچی هم شاخ و پر رو توی چشم‌های آدم نگاه می‌کنند اینها را می‌گویند که انگار الآن ما یک غلطی کرده‌ایم و باید به اینها جواب بدهیم.

تهران حرم ندارد… بدبختی تهران این است که حرم ندارد که دفاع لازم داشته باشد. همه جای دنیا “حرم” مردم آن کشور هستند. در ایران مردم برای حضور جلوی دوربین تلویریون “ملت فهیم” و از ده دقیقه بعدش “یک مشت فریب خورده” هستند.
در برابر داعش حتماً باید یک صف و متحد شد. ولی من صراحتاً اعلام می‌کنم که با داعش درون کشورم نمی‌توانم در یک صف بایستم. صد بار از خودم می‌پرسم که اگر به مرزهای کشورم هم حمله بشود چی؟ نمی‌دانم… کثافت عالم کسی و کسانی هستند که جواب واضح این سوال را برای من سخت می‌کنند…

تهران حرم ندارد. مدیریت بحران شهری هم ندارد. می‌دانید اگر این اتفاق در سالگرد خمینی افتاده بود که آنهمه مردم ساده دل و دیوانه آنجا جمع بودند چه فاجعه‌ای شده بود؟ اینکه می‌گویم فاجعه هم باز برایم سوال می‌شود: فاجعه فقط برای ما یا برای بقیه‌ی دنیا هم؟ آیا ما هم جزو مردمانی هستیم که هر جای دنیا بشوند مرده‌ایم بگویند به درک؟

اتفاقی که در تهران افتاد وحشتناک بود. شاید بدلیل شرایط جغرافیائی کشورمان، تمام این سال‌ها عادت کردیم مرگ را فقط برای همسایه ببینیم. الآن خودمان هم مرده‌ایم. فرصت خوبی است که بیشتر با همسایگان‌مان هم‌دل بشویم.

2017/06/05

#1523

القطر، الخطر!


البته همان وقتی که ترامپ رفت ۱۱۰ میلیارد اسلحه چپوند به خادمین حرمین شریفین که بهتر از خدا مواظبت بکنند و دست‌شان را گذاشتند روی آن گوی و یک اجی مجی لاترجی خاصی گفتند بنده احساس خطر کرده بودم ولی اینکه یک‌دفعه همه جمع بشوند توی کوچه، توپ‌شان را بردارند بگویند ما دیگه با قطر بازی نمی‌کنیم واقعاً افتادیم در برهه حساس کنونی.

برای بنده طبیعتاً انتهای لق قطر و سعید عبدولی و هرچی که هست، فقط تا شنیدم تمام پروازهای شرکت‌های هواپیمائی قطر چون دیگر اجازه پرواز در آسمان هیچکدام از همسایه‌ها را ندارند همه‌شان دایورت شده‌اند به آسمان ایران فوری با خودم فکر کردم اصلاً یادم نمی‌آید پدرم به دولت وکالت داده باشد که آسمان ایران ارث پدرت هست هر جوری خواستی بذار روش مفتی برن بیان.
عموماً وقتی همچین اتفاقاتی در دنیا می‌افتد حتی اگر کشور دوست و برادر “سائوتومه و پرنسیپ” هم باشد فوری یک نفعی از این دعوا گیرش می‌آید جز ما. آندفعه روسیه و اروپا سر اوکراین زدند با همدیگر جهاد نکاح کردند، روس‌ها گفتند گاز اروپا را می‌بندند، ما به‌جای اینکه به اروپا چشمک بزنیم بگوئیم سعید عبدولی تو گاز روسیه و هرچی که هست، بیا هرچی گاز خواستین ما بهتون می‌دیم، به جاش رفتیم به بیانات مقام معظم رهبری در جمع خانواده درجه دوی ایثارگران مراغه گوش کردیم.

یا مثلاً در ترکیه از طریق اسکایپ ده دقیقه کودتا و بیست دقیقه بعد جمع و تا الآن ۴۰۰جا منفجر و ترکیه الآن به مقر بوکوحرام تبدیل شده، ما به‌جای اینکه توریست ترکیه را بکشیم بیاوریم وسط دشت‌های کهکیلویه ول کنیم فقط نشستیم کلیپ کتک زدن تانک با چوب آن یارو را تماشا کردیم.

الآن هم این وسط شما حساب کن حتی کشور وزین “موریس” که ۲۰۰ نفر جمعیت دارد و یک پاسبونی هم رئیس جمهورش است روابطش را با قطر قطع کرده، ما به‌جای اینکه به قطر بگوئیم آن حوزه‌های گازی مشترک که احمدی نژاد تا تهشو داد خدمتتون، الآن یه مدت شما روتو بکن اونور در عوض ما هر روز به آل سعود فش می‌دیم. (نیست که همینجوریش نمی‌دیم) یا الآن که تمام پروازهاشون ناچارن از آسمان ایران بگذرند یه چندتا هواپیمای جلد بفرستیم هوا هر جوریه بنشوننشون زمین ازشون هزینه تعمیر نگهداری بگیریم. والا اگر بقائی هم بود الآن آسمون ایران را متری ۱۵۰ تومن سعودی بهشون اجاره می‌داد.

یا اصلاً یک زنگ بزنیم بگیم کره خر! اینهمه خاک فرستادیم اونطرف الآن یه کمی آب از اونطرف خلیج بفرست اینطرف لااقل یک کم عمیق بشیم. یا دیگه جهنم و ضرر، دانشگاه آزاد فوری بره یک شعبه بزنه، در رشته‌ی هماهنگی ادیان ۲۰۰نفر ثبت نام کنن ۳۰۰ نفر دانشجو بگیره پولشو بدیم میرزا آقا وانت بخره باهاش عکس بگیریم.

جای این کارها وزارت خارجه یک اطلاعیه داده که والا من تا خوندم بیشتر نگران خودمون شدم تا قطر. الآن ما جدی جدی نگرانیم که نکنه چون کشورهای عرب به‌خاطر ما روابطشونو با قطر قطع کردن، خدای نکرده با ما هم قطع بکنن دیگه نتونیم خاک ایران رو بشکه‌ای بفرستیم امارات یا حاجی بفرستیم زیر جرثقیل عربستان یا رادیو کوبت دیگه جمعه‌ها ترانه‌های درخواستی پخش نکند یا هزارتا بدبختی دیگه. بنده از شما سوال می‌کنم، الآن مشکل جوانان ما قطع رابطه‌ی کشورهای عرب با قطره؟ لااقل قطر را ضربدر عدد پی بکنید ببینیم الآن محیط مساحت دایره چند چنده؟!

2017/05/26

#1522

لطفاً دهن رئیسی را کاری نکنید!


خب ما هرچی می‌خواهیم به خودمان بگوئیم آقا جان انتخابات دیگر تمام شده الآن باید برویم بزنیم کف مطالبات‌مان را بچسبانیم به فک روحانی، این‌ها خودشان نمی‌گذارند. از این‌طرف آیت الله موحدی کرمانی که اخیراً با رایت کلیک آشنا شده گفته ممکن است یک‌سری آرائی که جهت تسهیل هم‌وطنان از پارسال شمارش شده را دوباره بشمریم، یک‌دفعه آراء ابراهیم رئیسی بیا بشود ۱۹ میلیون، روحانی ۲۱ میلیون. یعنی الآن خود رهبر یک هفته است پیام انتخاباتی داده گفته حزب الله، خفه! این خسکل هنوز امیدوار است هر طوری شده انتخابات به دور دوم بکشد. البته من شنیده‌ام برخی مواد سنتی خون را غلیظ می‌کند، تا اطلاعات بخواهد به مغز طرف برسد طول می‌کشد.

حالا این یک قارتی پرت کرد، ولی از آن‌طرف یک‌دفعه دیدیم طرفداران ابراهیم رئیسی_بیا گفته‌اند “آقای روحانی شما در ستادتان مشروب دادید و اتاق سکس اجاره دادید نه شام. دهان ما را باز نکنید”. راستش را بخواهید اولش که خواندیم خوشحال شدیم. گفتیم همین که بعد از ۳۸ سال از اتاق فکر رسیدیم به اتاق سکس خودش یک دستاوردی است که اصلاً من خودم دیگر هیچ دستاورد بیشتری نمی‌خواهم.

بعد یک کمی بیشتر فکر کردیم دیدیم حتی بیشتر هم خوشحال شدیم. روحانی اگر همین مشکل “مکان” اقشار جامعه را حل بکند یعنی همه کار کرده. حالا شما خیال بد نکنید، بعضی در مکان زندگانی تشکیل می‌دهند و بعضی هم خب مثل شما بی‌ادب هستند! در هر دو صورت مشکل اقشار حل شده. در این مملکت انتخابات که برگزار می‌شود آدم فوری متوجه می‌شود اگر لین مملکت دوتا دیسکو و یک اتاق سکس داشت ملت حدوداً مطالبه دیگری نداشتند.

فقط چون آن طرفدار ابراهیم رئیسی_بیا تهدید کرده که “دهان ما را باز نکنید” یک کمی فکرم مشغول شد. راستش فکر کردم مثلاً اگر مرحوم قالیباف دهانش وای بشود چه اتفاقی می‌افتد. رئیسی_بیا که از همان فردای انتخابات دهانش وای مانده هر کاری می‌کنند های نمی‌شود. موحدی کرمانی هم که کلاً وای. من امیدوارم ایشان بتواند تا انتخابات بعدی هر طوری شده پای ابراهیم رئیسی_بیا را به دور دوم وای بکند.

گفتم ببین، همین که روحانی عرق و سکس داده خودش یعنی با نصف دردهای این جامعه کاملاً آشناست و جامعه یک‌سری دردهای دیگری هم دارد که اگر دهن رئیسی_بیا وای بشود چه بسا ما متوجه بشویم روحانی از بقیه‌ی دردهای جامعه هم خبر دارد. خب اگر اینطوری بشود که انتخابات دیگر هیجانی ندارد. ملت بروند به یک کسی که تمام بدبختی‌های‌شان را می‌داند رأی بدهند که چه؟ خب ما اینطوری اصلاً عادت نداریم. ما عادت داریم یک نفر را بیاوریم، چهار سال حالی‌اش بکنیم گرفتاری ما چیه که چهار سال بعدی گه بزند توی همان گرفتاری‌ها.

به سهم خودم تصمیم گرفتم هر طوری شده نگذارم دهان رئیسی_بیا وای بشود. بیائید دهان رئیسی_بیا را وای نکنیم. اصلاً بیائید با دهان رئیسی_بیا کاری نداشته باشیم. این همه جای دیگر، چرا دهن؟

2017/04/30

#1521

دلم ميخواهد تا چهار سال ديگر منتقد روحانى باقى بمانم!



من نه اصلاح طلبم نه اصلاح نطلب نه كلاً هيچ چيزى طلب نه چپ نه راست نه سر پياز نه ته پياز. من شخص شخيص خودمم. همان چيزى كه بودم، همان چيزى كه هستم، همان چيزى كه اميدوارم باقى بمانم. اينكه مى گويم "اميدوارم" هم صرفاً از جهت اينكه خارج كشور زندگى مى‌كنم. اينجا نمى‌دانم از آب است يا غذا يا هوا یا چی كه كافى است آدم يك ذره استعداد ديوانگى داشته باشد كه سر سال به ديوار زنجيرش بكنند. البته گاهی با برخی دوستان در داخل که صحبت می‌کنم فکر می‌کنم آنها خارج کشور زندگی می‌کنند من داخل. در هر حال.

اینجا ممکن است خیلی چیزها آدم را اذیت بکند. ممکن که نه، حتماً خیلی چیزها روح و روان آدم را رنده می‌کند. ولی یکی از چیزهائی که واقعاً رنجم می‌دهد هر بار و سر هر انتخاباتی است و تکرار مداوم یک‌سری عبارت‌های "همه چی از قبل برنامه ریزی شده"، اینا همه کار خودشونه، سیرک راه انداختن، و خصوصاً اینکه "میخوان تنور انتخابات رو داغ بکنند" هست. من نمی‌فهمم مگر بقیه‌ی کشورهای دنیا انتخابات که می‌شود یک کاری می‌کنند که تنورشان سرد بشود که الآن ایران استثناء هست.

من تمام حرف‌هائی که این رفقا می‌زنند را می‌فهمم. مشکل این است که خودم هم تقریباً همه‌اش را قبول دارم. ولی از تکرار شنیدن این عبارت‌ها خسته شده‌ام. این حق را دارم یا نه؟ شاید اگر دوستان اینهمه که وقت برای اشراف به مسائل تمام جهان می‌گذارند، لااقل یک کمی هم وقت می‌گذاشتند عبارت‌های جدیدی می‌ساختند وضع فرق می‌کرد. من با اینها همانقدر مشکل دارم که با "دادزن‌"های انتخاباتی. اینهائی که سر هر انتخابات یک‌جوری سر و صدا می‌کنند که انگار روحانی کتابچه حل المسائل جغرافی مدرسه است که باید هر طوری شده بفروشندش. برای اینها فرقی نمی‌کند که کتاب دست‌شان بدهی یا جزوه یا سر رسید باطل شده سال قبل؛ در هر حال باید داد بزنند.

چیز دیگر اینکه از اینهم خسته شده‌ام که تو اگر موافق یا مخالف یک اتفاق یا یک جریان باشی فوراً یعنی اینکه مخالف یا موافق آن یکی اتفاق و جریان هستی. شکر خدا تکلیف همه با من آنقدر روشن است که هر کسی بخواهد منرا به جریانی بچسباند خودش اولین نفری است که از حرف خودش خنده‌اش می‌گیرد.

و آخرین چیز اینکه من از اینهم واقعاً خسته‌ام که فقط منتظر باشیم یک آدم هشل هفتی رئیس جمهورمان بشود یا به مجلس و شورای شهرمان برود و ما فقط منتظر باشیم یارو دهنش را باز بکند و مسخره‌اش بکنیم و بخندیم. می‌دانید در این قضیه ما ایرانی‌ها در دنیا اولیم؟ وقتی هم خنده‌مان تمام شد برداریم بی‌وقفه بنویسیم وای بر ما که به روزی رسیدم که الآن "این" رئیس جمهورمان است. پشت به پشت از فردوسی کپی پیست کنیم که به یزدان که گر ما خرد و اینها. می‌دانید خود یارو بیشتر از همه‌ی ما روی هم، دارد در همان لحظه به ما می‌خندد؟

من از روز اولی که روحانی سر کار آمد در نقدش نوشتم و برنامه ساختم. یادم هست همان روز اول شروع کار روحانی، با نبوی در صدای امریکا نشستیم و حدود یک‌ساعت خیلی خوشگل از خجالت همدیگر درآمدیم. بعد از آن در تمام مطالبی که برای سایت‌های مختلف نوشتم یا برنامه‌های تلویزیونی که خودم ساختم یا برنامه‌هائی مثل "پولتیک" و بعدتر "پنج عصر" که با کامبیز حسینی کار کردم و خلاصه در هر جائی که دستم رسید در نقد روحانی نوشته‌ام و کار کرده‌ام.

من ترجیح می‌دهم رئیس جمهور کشورم را و نماینده مجلسش را و عضو شورای شهرش را "نقد بکنم" جای اینکه فحشش بدهم. من ترجیح می‌دهم بجای اینکه از زحمات فردوسی استفاده بکنم، خودم زحمت بکشم و با عبارت‌های جدید، حسب شاخه کاری‌ام، حتی کوچکترین اشتباه طرف را به بزرگترین شکل ممکن نشانش بدهم تا در تصحیح کردن و بهتر شدنش نقش داشته باشم. من دلم می‌خواهد تا چهار سال دیگر "منتقد" روحانی باقی بمانم نه "فحش بده‌"ی رئیسی.

چاکریم!

2017/03/12

#1520

در 23 اسفند 1353 رخ دادم!



پدر و مادرم هر دو افسر نیروی هوائی بودند و دائم در حال انتقال به پایگاه‌های مختلف. به همین دلیل خواهرم در تبریز، برادرم در همدان و من در شیراز متولد شدم. پدرم بسکه شیراز را دوست داشت شناسنامه من را از همانجا گرفت که من بعداً شاعر یا نویسنده یا هر دو یا بالاخره یک چیزی بشوم. آخرش هم من همان "یک چیزی" شدم. هنوز سینه خیز حرکت می‌کردم که از شیراز رفتیم و من متأسفانه هرگز نتوانستم محل تولدم را ببینم.

در 5 سالگی تصمیم گرفتم دلقک بشوم و این موضوع را در خانه مطرح کردم و همین باعث شد در تمام مهمانی‌ها تا می‌پرسیدند دوست داری چکاره بشی؟ پدر و مادرم فوری موضوع صحبت را عوض بکنند. دلقک شدن اولین کاری بود که من هیچ تلاشی برای انجامش نکردم و خودش همینطوری شد.

در 6 سالگی نمی‌دانم شاشم گرفته بود یا چه، برای اولین بار به مدرسه رفتم و همان‌روز برای اولین بار از مدرسه فرار کردم. تمام 11 سال بعدش با چک و لگد به مدرسه اعزام شدم. کلاس اول و دوم دبستان را با هم خواندم و اگر ولم می‌کردند تا چهارم دبیرستان را هم همان سال خوانده بودم که زودتر تمام بشود.

از 11 سالگی شروع به اجراء تئاتر کردم. یازده سال و یک هفته‌ام شده بود که بالاخره یک دلیلی برای مدرسه رفتن پیدا کردم: تئاتر! تمام وقتم در کتابخانه‌ی مدرسه که با حفظ سمت نمازخانه و سالن پینگ پونگ و آزمایشگاه و محل اجرای نمایش هم بود می‌گذشت.

من 16 - 17 ساله بودم که مجله گل آقا درآمد. هر هفته به اندازه کل تحریریه‌ی گل آقا برای‌شان طنز می‌نوشتم که ماهی یکی‌ش منتشر می‌شد و این خیلی خوب بود. بلافاصله شروع به انتشار یک هفته نامه طنز آموزشگاهی با نام «رخصت» کردم. از شماره پنجم «رخصت» به بعد، اولیاء مدرسه از من خواهش کردند دیگر به مدرسه نیایم و هر سه ماه یکبار فقط بیایم کارنامه قبولی بگیرم بروم. همین باعث شد که برای اولین بار مدرسه را جدی بگیرم و حتماً بروم.

در 17 - 18 سالگی مثل تمام آدم‌های دیگری که پای کنکور می‌رسند نمازخوان شدم و شش ماه بعد به تشخیص سرطان بمدت 8 ماه در بیمارستان بستری شدم. کنکور که خوب است، به امتحانات دیپلم هم نرسیدم. آنموقع برای اولین بار به خدا فحش خواهر دادم.

سال بعدش که توانستم نمیرم، بدون اینکه نماز بخوانم دوباره کنکور دادم و در رشته مهندسی عمران وارد دانشکده نوشیروانی بابل شدم.

در 20 سالگی بیست‌ترین اتفاق تمام عمرم همانجا در مازندران افتاد: رئیس انجمن نمایش شدم. سه ماه بعد موضوع نصف خطبه‌های نماز جمعه‌ی نماینده ولی فقیه مازندران من بودم. ظاهراً این موضوع که با کتانی و شلوار لی به اداره ارشاد می‌رفتم برای منطقه خیلی دردناک بود که هی می‌گفتش. بمدت 4 سال بهترین کارهای کمدی عمرم را روی صحنه بردم. آنقدر تماشاچی می‌آمد که اجراها را در سالن‌های ورزشی سرپوشیده برگزار می‌کردیم. سپاه دائم اجراها را مختل می‌کرد تا آخرش یک کسخلی از فرماندهان سپاه پیدا کردیم که قبل از هر اجرا می‌آوردیمش بالا خاطره جنگی تعریف بکند و بعد تا آخر برنامه همان ردیف اول می‌نشاندیمش.

نمی‌دانم.... شاید سال‌هائی که ارشاد بودم آنقدر از من توان و انرژی گرفت، یا سال‌های اول اصلاحات آنقدر برایم یأس و سرخوردگی آورد که قبل از اتمام دوره دوم ریاست انجمن نمایش دیگر از آنجا رد هم نشدم. یک‌روز بی‌سر و صدا رفتم یک استعفانامه از زیر در اتاق یارو انداختم تو و خلاص.

از آن به بعد و تا 33 سالگی بجز گاهی که شب‌ها در ایستگاه‌های اتوبوس چیزی می‌نوشتم هیچ غلط خاص دیگری نکردم. زندگی‌ام طوری گشت که یک شبم در خانه‌ای که در خیابان پیوندی ظفر کرایه کرده بودم می‌گذشت و یک شب بین کارتن خواب‌‌های میدون غار.

من هیچوقت ازدواج نکردم و همینطور یک و یالقوز باقی ماندم.

تقریباً 10 سال پیش دوباره شروع به طنزنویسی کردم. آنجا بزرگ‌ترین ثروت عمرم را پیدا کردم و تا الآن جزو ثروتمندترین افراد جهان هستم: مخاطبانم.

تا 34 سالگی از اینکه اسمم علیرضا هست متنفر بودم. شش ماه از کارم نگذشته بود که تا الآن عاشق علیرضا بودن خودم هستم.

امروز علیرضا چهل و دو ساله می‌شود. او بشدت از دارائی و ثروت و علیرضا بودنش مواظبت می‌کند و عااااااشق هر دوی‌شان هست.