آقای خامنهای ؛ ما هیچ جائی را گلولهباران نکردیم ...
برای من واقعاً سخت است که تو را «آقا» خطاب بکنم . همچنین واقعاً غیر ممکن است که بتوانم کمترین و کوچکترین احترامی بهت بگذارم . حتی در صورت منفعت طلبی شخصی ، متأسفانه با وجود تو و دار و دستهی اراذلت هیچ فردائی هم برای خودم نمیتوانم قائل باشم که حسب آن مرکتب احتیاطی در گفتار بشوم . بنابراین با همان حسی که نسبت بهت دارم این نامه را خطاب به کثیفترین کثافتی که هر کسی در زندگیاش میتواند دیده یا شنیده باشد برایت مینویسم :
خوشحالم که بالاخره بعد از چند روز از گهی که بخاطر نزدیکتر بودن نظر تو به نظر یک کثافت دیگر عین خودت ، تمام کشور را فرا گرفته به خراسان رفتی و دهان گشادت را باز کردی و تلاوتی کردی . در میان نالههائی که ایراد فرمودی نالیدی که «در فتنه 88 باید کسانیکه بنام آنها پایگاه بسیج را گلولهباران کردند ، اعلام میکردند که ما از اینها جداییم» . من حالا کاری به مخاطب حرف تو که حالا بیشتر از ششصد روز است که پشت میلهها و نردهها و حصارهای تو گرفتارند ندارم . من میخواهم فقط درباره خودم ، ما و ماهائی که میگوئی پایگاه بسیج را گلولهباران کردهایم حرف بزنم .
آقای خامنهای کثیف ، تو ما را به جائی رساندهای که حالا من باید بگویم «متأسفانه» ما آنشب هیچ سلاحی برای گلولهباران کردن پایگاه بسیج تو نداشتیم . همان غروبی که رفقایمان بر اثر «گلولهباران» همان پایگاه بسیجی که تو میگوئی جلوی چشممان پر پر شدند . البته ما بعداً ثابت کردیم که وقتی که سلاحی داشته باشیم هم باز به لجن متعفنی مثل تو زورمان را نمیرسانیم . عاشورای 88 را بیاد بیاور ، مثل سگ بلرز ، و دوباره این حرف منرا برای خودت تکرار کن . ما آنروزی هم که سلاح را از دست سگهای تو راحتتر از آنکه فکرش را بکنی گرفتیم هم کسی یا جائی را گلولهباران نکردیم . ما هنوز هم چشم نداریم انقلابیون تونس و لیبی و مصر و همین سوریه را ببینیم چون خشونتشان حالمان را بهم میزند . تو البته تمام تلاشت را کردی که ما به جانتان بیفتیم و تکه پارهتان بکنیم ولی ما نکردیم و نمیکنیم هم . به لجنی مثل تو هم اجازه نمیدهیم که به این وضوح بهمان توهین بکند .
تو از سر نهایت بدبختی و بیچارگیات ، از سر کمال فلاکتت ، حتی قادر نبودی حسابهای قدیمیات با موسوی و کروبی را رو در رو تسویه کنی و برای همین به ما و تحریک ما متوسل شدی که دلیلی برای تسویه حسابهای شخصیات با آنها داشته باشی ولی ما در نهایت امر یک شصت گندهی عمودی گذاشتیم کف سینی دادیم طبقکش برایت بیاورد بیت . حالا هم به تو اجازه نخواهیم داد . اگر بر اثر معاشرت زیادی با احمدی نژاد عادت کردهای که توهین بشوی و توهین بشنوی ما با کمال میل زحمت توهین کردن به تو را برایت میکشیم . سگ خور ! ولی تکه پاره شدهایم ، هر کداممان به گوشهای افتادهایم ، حسرتها بر دل هر کداممان مانده است ، آرزوی دوباره ده دقیقه جمع شدن دور همدیگر را داریم ، و .... ولی به تو اجازه نمیدهیم بهمان توهین کنی . ما فقط آنشب که نه ، تا همین امروز هم با قلمهایمان تو را و پایگاههایت را گلولهباران کرده و میکنیم . این تنها خشونتی است که برای اعمالش همدیگر را تشویق هم میکنیم . تو هم هر وقتی که خواستی بگو دوباره سینی مربوطه را میدهیم طبقکش برایت بیاورد بیت . خاک بر سرت ، همین ...
برای من واقعاً سخت است که تو را «آقا» خطاب بکنم . همچنین واقعاً غیر ممکن است که بتوانم کمترین و کوچکترین احترامی بهت بگذارم . حتی در صورت منفعت طلبی شخصی ، متأسفانه با وجود تو و دار و دستهی اراذلت هیچ فردائی هم برای خودم نمیتوانم قائل باشم که حسب آن مرکتب احتیاطی در گفتار بشوم . بنابراین با همان حسی که نسبت بهت دارم این نامه را خطاب به کثیفترین کثافتی که هر کسی در زندگیاش میتواند دیده یا شنیده باشد برایت مینویسم :
خوشحالم که بالاخره بعد از چند روز از گهی که بخاطر نزدیکتر بودن نظر تو به نظر یک کثافت دیگر عین خودت ، تمام کشور را فرا گرفته به خراسان رفتی و دهان گشادت را باز کردی و تلاوتی کردی . در میان نالههائی که ایراد فرمودی نالیدی که «در فتنه 88 باید کسانیکه بنام آنها پایگاه بسیج را گلولهباران کردند ، اعلام میکردند که ما از اینها جداییم» . من حالا کاری به مخاطب حرف تو که حالا بیشتر از ششصد روز است که پشت میلهها و نردهها و حصارهای تو گرفتارند ندارم . من میخواهم فقط درباره خودم ، ما و ماهائی که میگوئی پایگاه بسیج را گلولهباران کردهایم حرف بزنم .
آقای خامنهای کثیف ، تو ما را به جائی رساندهای که حالا من باید بگویم «متأسفانه» ما آنشب هیچ سلاحی برای گلولهباران کردن پایگاه بسیج تو نداشتیم . همان غروبی که رفقایمان بر اثر «گلولهباران» همان پایگاه بسیجی که تو میگوئی جلوی چشممان پر پر شدند . البته ما بعداً ثابت کردیم که وقتی که سلاحی داشته باشیم هم باز به لجن متعفنی مثل تو زورمان را نمیرسانیم . عاشورای 88 را بیاد بیاور ، مثل سگ بلرز ، و دوباره این حرف منرا برای خودت تکرار کن . ما آنروزی هم که سلاح را از دست سگهای تو راحتتر از آنکه فکرش را بکنی گرفتیم هم کسی یا جائی را گلولهباران نکردیم . ما هنوز هم چشم نداریم انقلابیون تونس و لیبی و مصر و همین سوریه را ببینیم چون خشونتشان حالمان را بهم میزند . تو البته تمام تلاشت را کردی که ما به جانتان بیفتیم و تکه پارهتان بکنیم ولی ما نکردیم و نمیکنیم هم . به لجنی مثل تو هم اجازه نمیدهیم که به این وضوح بهمان توهین بکند .
تو از سر نهایت بدبختی و بیچارگیات ، از سر کمال فلاکتت ، حتی قادر نبودی حسابهای قدیمیات با موسوی و کروبی را رو در رو تسویه کنی و برای همین به ما و تحریک ما متوسل شدی که دلیلی برای تسویه حسابهای شخصیات با آنها داشته باشی ولی ما در نهایت امر یک شصت گندهی عمودی گذاشتیم کف سینی دادیم طبقکش برایت بیاورد بیت . حالا هم به تو اجازه نخواهیم داد . اگر بر اثر معاشرت زیادی با احمدی نژاد عادت کردهای که توهین بشوی و توهین بشنوی ما با کمال میل زحمت توهین کردن به تو را برایت میکشیم . سگ خور ! ولی تکه پاره شدهایم ، هر کداممان به گوشهای افتادهایم ، حسرتها بر دل هر کداممان مانده است ، آرزوی دوباره ده دقیقه جمع شدن دور همدیگر را داریم ، و .... ولی به تو اجازه نمیدهیم بهمان توهین کنی . ما فقط آنشب که نه ، تا همین امروز هم با قلمهایمان تو را و پایگاههایت را گلولهباران کرده و میکنیم . این تنها خشونتی است که برای اعمالش همدیگر را تشویق هم میکنیم . تو هم هر وقتی که خواستی بگو دوباره سینی مربوطه را میدهیم طبقکش برایت بیاورد بیت . خاک بر سرت ، همین ...