2015/11/24

#1492

معمای شهرزاد!


شما خیال کرده‌اید بازیگران سینما و تلویزیون ایران بیکارند؟ همین سریال معمای شاه که محمدرضا ورزی ورز آمد تا بالاخره بعد از چهار سال تمامش بکند، ۱۶۰۰ تا بازیگر دارد. الآن لابد می‌گوئید اکّه هیّ! اصلاً ما در ایران سر جمع هزاااار و ششصدتاااا بازیگر داریم؟ عرض می‌کنم که در واقع ۱۶۰۰ تا بیکار داریم که می‌روند سریال‌های محمدرضا ورزی را بازی می‌کنند.

بعد شما هیجان‌زده می‌شوید می‌پرسید خب؟ بعدش؟… می‌گویم در سایت رسمی سریال نوشته رفته‌اند ۵۶۰۰ تا سند هم «رصد» کرده‌اند. می‌پرسید کجا؟ می‌گویم خونه آقا شجاع. خب برای سریال که نمی‌روند رصدخانه مراغه سند رصد بکنند. همین مرکز اسناد انقلاب اسلامی خودمان هفتصد هشتصد هزارتا سند دارد، همه تک برگ، دست یک خانم دکتری بوده صبح‌ها توی مطب وطن‌فروشی می‌کرده شب‌ها می‌رفته خانه چه می‌دانم چه غلط کاری‌ ها و لابد آنجا فهمیده محمد رضاشاه تریاکی بوده! می‌گوئید لابد سریالی که برای ساختش اینهمه سند «رصد» شده خیلی حرف‌های جدیدی دارد. این درست همان جائی است که من دلم می‌خواهد خودم را بزنم!

طبیعتاً سریالی که ۱۶۰۰ تا بازیگر داشته باشد و ۵۶۰۰ تا سند برایش «رصد» شده باشد حداقل ۲۶۰ قسمت هم دارد و طی ۱۶۰ سال آینده ۳۶۰ دفعه هم از کانال یک الی آخر به‌صورت پخش، بازپخش، تکرار، مجدد، دوباره، قبلی، بعدی، غیره در گوش و حلق و بینی ملت نهادینه می‌شود.

فعلاً اینی که ما دیدیم، تیتراژ را برداری چهل و پنج دقیقه باقی می‌ماند که دقیقه‌ای چهل و پنج بار سیاوش طهمورث می‌گوید هعی رضا شصت تیر… هعی رضا شصت تیر… هعی… و آنقدر می‌گوید که بیننده به اسهال بیفتد. آن‌هم کجا؟ وسط خیابان‌های پر از دزد و گدا و جیب‌بر، درحالیکه رضا شاه دارد در کاخ با سه متر وافور خرت خرت تریاک می‌کشد و منتظر رسیدن محمدرضا و فوزیه از مصر که آن‌موقع بلاد کفر بود ولی الآن روزهای زوج کفر روزهای فرد اسلامی است می‌باشد.

بعد شما می‌گوئید اوووووه… خب این‌را که دو هزار تومن به خودم می‌دادی با پسرخاله‌ام بدون نیاز به رصد، دویست قسمتش را ده دقیقه‌ای می‌ساختم. اینجا دقیقاً همان‌جایی است که من دلم می‌خواهد غیر از خودم، شما را هم بزنم! بعد من برای جلوگیری از ترویج خشونت بجای اینکه خودم و شما را بزنم می‌روم سریال «شهرزاد» را که «حسن فتحی» ساخته و با هزار بدبختی در شبکه خانگی توزیع می‌شود، تماشا می‌کنم. ده دقیقه که می‌گذرد دست‌هایم را پشت سرم گره می‌کنم توی دلم می‌گویم آخیشششش. چقدر خوب شد کتکاری نکردم!

دو نفر عاشق همدیگر می‌شوند که چون الآن حرام است پس می رود در رژیم سابق. موضوع همزمان می‌شود با کودتا که چون الآن اصلاً اتفاق نمی‌افتد در رژیم سابق. یکی‌شان روزنامه‌نگار است که چون الآن جرم است در رژیم سابق. اراذل و اوباش به دفتر روزنامه حمله می‌کنند که چون الآن نه اراذل داریم نه اوباش نه هیچی نه کسی به دفتر روزنامه‌ای حمله می‌کند، اینهم در رژیم سابق. در آن حمله یکی از اراذل کشته می‌شود که چون فدایی شاه بوده «شهید» محسوب می‌شود. در این سکانس شما بی‌اختیار توی دل‌تان بلند می‌گویید ای که جانم فدای رهبر! و من در اینجا دوباره دلم می‌خواهد شما را کتک بزنم!

روزنامه‌نگار تا پای از دست دادن جانش می‌رود که چون الآن اصلاً نمی‌روند پس در رژیم سابق. عاشق و معشوق قرارهای‌شان را در کافه می‌گذارند که چون الآن ممنوع است پس در رژیم سابق. پدران هر دو بازاری هستند و بشدت زیر نفوذ آدم‌های «رژیم» که چون الآن بازار کلاً یک‌جور دیگری است پس اینهم در رژیم سابق. پدر دختر حاضر به معامله‌ی او می‌شود که چون الآن هیچ دختری معامله نمی‌شود پس در رژیم سابق.

آقا سرتان را درد نیاورم. نه بی‌خودی خودتان را بزنید نه من را. شما هرچی دل‌تان می‌خواهد بگوئید چهل پنجاه سال زمانش را ببرید عقب راحت بگوئید. می‌توانید از آن‌سر ۱۶۰۰ تا بیکار جمع کنید ۵۶۰۰ تا سند «رصد» کنید که بعد از چهار سال چهل و پنج دقیقه بگوئید هعی رضا شصت تیر… می‌توانید ده بیست تا «بازیگر» جمع کنید که طبیعتاً محمدرضا شریفی‌نیا هم بین‌شان نباشد، به‌جای زر، «حرف» بزنید فقط زمانش را ببرید عقب که به کسی نمالید دلخوری پیش بیاید.

در حالت دوم طبیعتاً رییس صدا سیما از سریال شما، یک‌سال قبل از اینکه اصلاً پخش بشود «تجمید» نمی‌کند، سریال شما هم چون «هعی»اش کم است از تلویزیون پخش نمی‌شود، برای ۱۶۰۰ نفر هم اشتغال‌زایی نمی‌شود، ۵۶۰۰ تا سند هم رصد نمی‌شود، ولی آن چیزی که باید بشود می‌شود!