دفتر طنزیم و نشت آثار علیرضا رضائی Alireza Rezaei
تو در بنگاه مردم میفریبی منم بالای منبر این به اون در
2012/08/16
#1197
راستانِ داستان : سی و هفت سال با پدر ...
همیشه به نظر میرسید که رابطه علی با پدرش زیاد خوب نیست. بسیار کم پیش میآمد که با هم حرفی بزنند، با هم جائی بروند، با هم جائی بمانند و به هر شکل دیگری که می شد حس کرد که دو نفر آنهم در مقام پدر و پسر کمترین رابطهای با هم ندارند،رفتار میکردند. انگار که با هم قرار گذاشته باشند. یا حتی گاهی خیال میکردی در بیمحلی به همدیگر با هم رقابت هم میکنند. وقتی علی تلفن میکرد و پدر گوشی را برمیداشت معمولترین گفت وگو بینشان این بود که علی سراغ مادرش را بگیرد و پدر برای صد هزارمین بار مختصراً به او یادآوری بکند که مادر در این ساعتها یا سر نماز است و یا در مسجد و یا در منزل خانم فلانی رفته برای سیصدمین بار قرآن را ختم بکند..........
Newer Post
Older Post
Home