دفتر طنزیم و نشت آثار علیرضا رضائی Alireza Rezaei
تو در بنگاه مردم میفریبی منم بالای منبر این به اون در
2012/06/07
#1157
راستانِ داستان : کیف زشت !
آنموقع علی کلاس اول یا دوم دبیرستان بود. مدرسه رفتن علی هم از اول یا دوم ابتدائی شروع شده بود و همین قضیه حساب کتاب سن و سالش را بهم ریخته بود. خودش زیاد به این فکر نمیکرد، همینقدری که چند وقتی می شد که فهمیده بود از دختری که در راه رفت و برگشت مدرسه میدید، خوشش آمده کفایت میکرد که بداند در سنی که باید باشد، هست. راه خانه تا مدرسه علی عموماً با ده دوازده نفر از بچه محلهایش آغاز می شد و در طی راه بسر هر گذری این تعداد کمتر می شد: بعضی میپیچیدند سمت دبیرستان تجربی، بعضی سمت دبیرستان فرهنگ و ادب، یکی دوتا سمت هنرستان و علی تنها بسمت دبیرستان ریاضی فیزیک میرفت..........
Newer Post
Older Post
Home