2009/01/03

#292

منتظرالزیدی در یکی از دانشگاههای ایران بورسیه می‌شود (آفتاب)
امکان ادامه تحصيل دانشجويان غزه در دانشگاه آزاد اسلامی فراهم شد، (گویا)

کفش پرت میکنیم غزه هم میریم ، کی بیایم دانشگاه ثبت نام ؟!
.

این مائیم درحالیکه داشتیم برای پلیس رزمایش نامحسوس میکردیم !

نامه سرگشاده غلام تیله به جمهوری اسلامی :

بنام خدات !

البته واضح و برهنه است که ما اولش میخواستیم خلبان چتر نجات بشویم ولی ننه مان میگوید وقتی آدم میتواند دکتر بشود چرا برود مریض بشود . من الآن به مقدار کافی دارای سن میباشد و پریشب باغ جاسوسی قلهک را تسخیر کردیم ولی دروغ چرا چون دانشجو نبودیم سر میدان بما ۵ تومن دادند گفتند برادر بیا قلاب بگیر ما از این دیوار برویم بالا ما هم گرفتیم . قبلش هم گفته بودند این ۲ تومن را بگیر سر راه وقتی داری میروی خیابان شهید دولت این مغازه جاسوسی را هم آتش بزن گفتیم چرا گفتند چون لباسهائی که میفروشند مردم زیرش شورت و کرست بتن مینمایند اسلامی نیست . گفتیم ای نامردها مغازه را آتش زدیم چندتا از مینی ژوپ ها را برداشتیم سوغات بردیم برای ننه مان !

بنده البته خیلی استعداد آتشفشانی دارم چونکه سینما جمهوری هم که خودش آتش گرفت منهم داشتم از آنجا رد میشدم سینما آزادی را هم ده سال پیش بابایمان از جلویش رد شده بود سینما رکس آبادان را هم نیای ما رد شده بود که البته او خودش با سینما جمعاً سوخت . ما کلاً آدمهای پدرسوخته ای هستیم . من هرگز نمیدانم کداممان از جلوی خوابگاه علم و صنعت رد شدیم که خودش آتش گرفت ولی غذای فاسد به دانشجوهای همدان را ما نداده بودیم !

به شیرین عبادی بگوئید بی زحمت عکس سر لختش را از لب تاقچه اتاق خواب بردارد چونکه بد است وقتی نامحرم با لقد وارد خانه اش میشود ببیند . دفتر حقوق بشرش هم سی و دوتا صندلی برای ما که رفته بودیم تجمع کم داشت حتماً اضافه کنید ما خسته میشویم اینهمه از صبح تا شب سرپا . اگر اینطوری بود که بجای دانشجوئی با دائی مان میرفتیم همان عملگی آخر انصافتان کو ؟! راستی من وقتی رفته بودم از دفتر شیرین عبادی مالیات بگیرم یادم رفت بپرسم که او دقیقاً برای کی دفتر باز کرده برای ما یا برای خودش ؟! ولی کانتیوپرش را با یک عالمه سی.وی.دی برداشتیم شب بردیم پشت بام تماشا جای شما خالی تخمه هم خوردیم !

دیروز در فرودگاه به ما خیلی خوش گذشت چونکه یک سانادویچ دادند با نوشابه و سه تا نی پول هم نگرفتند گفتند دانشجوی بسیجی چه روز مزد باشد چه کنتراتی حبیب خداست ! بعد یکجای بد ما را با نخ بستند وقتی دوربین می آمد جلویمان نخ را میکشیدند ما دردمان می آمد بلند میشدیم داد میکشیدیم یکی رپولتاژ میداد همانطورکه می بینید دانشجوهای بسیجی سر اسرائیل فریاد میکنند زیاد . راستی این فرودگاه شما چرا میخواست ما را لای کمکهای هلال احمر بفرستد جنگ حالا ما یک چیزی گفتیم !

باقر که شوهر ننه مان است میگوید ما با اینکارها که کردیم به امریکا چندتا ضربه قایم زدیم ولی روزنامه کارگزاران را که بستیم بیشتر از همه خاتمی گریه ئو ضربه خورد . باقر دیشب بما گفت بیا بدبخت اگر صد سال عملگی میکردی مهندس هم نمیشدی ولی الآن فقط چندتا از دیوار راست رفتی بالا روزنامه نوشته بیا دکتر شو . ما البته گفته باشیم اگر برای دکتری بیائیم دانشگاه حال و حوصله دانشجوئی نداریم که باید اینهمه رفت تسخیر و تجمع کرد . به نظر ما دکترهای اطفال بجای اینکارها باید یک کمی بیشتر درس بخوانند که دکتر بزرگها هم بشوند ! این پیام 2009 ما است به ملت مظلوم انگلیس !

حالا بفرمائید ما کی برای ثبت نام باید بیائیم دانشگاه تهران را تسخیر کنیم ؟