2010/10/31

#834

مراقب جر خوردن صندوق "پس"انداز خود باشید !


به شکرانه خداوند بعد از پنج سال قتل و خونریزی سرانجام یارانه‌ها با کمک و مشاورت سپاه و بیست هزار پلیس ضد شورش هدفمند شد و نوک آن جهت ملت همیشه صحنه‌دار ایران بخوبی تیز گردید . در همین راستا با کارشناس مسائل اقتصادی دولت که طبیعتاً دکتر هم هست ولی تصادفاً نه آژان است نه سپاهی و اصولاً به همین جهت هم تا پس فردا به میل خود استعفاء داده شده و در فلکه صادقیه مسافرکشی میکند گفتگوئی نمودیم که برای اولین بار در تمام ذهن تاریخ اینجا می‌آید :

ما : ببخشید ، آقای مموتی دیشب گفتند با کسانی که سعی کنند طرح هدفمند سازی یارانه‌ها را بد جلوه بدهند طوری برخورد میکنیم که به درست بودن طرح پی ببرند . جسارتاً این برخورد چه ریختی انجام می‌شود ؟
کارشناس : همان ریختی که بعدش همه به درست بودن انتخابات پی بردند . اصولاً در جمهوری اسلامی فهماندن اینکه یک کاری درست است از درست انجام دادن خود همان کار خیلی راحتتر است . در پنج سال گذشته هم همواره مهم اینست که هر کاری که انجام می‌شود درست است ، حالا اگر کسی نمی‌خواهد اینرا بفهمد یا می‌خواهد ولی نمی‌تواند بفهمد که خب خدا شرکت پپسی کولا را از ما نگرفته . کارشناسان جنگی ما در سپاه و اقتصاددانهای قوه قضائیه در دادگاه انقلاب هم اعلام آمادگی کرده‌اند که چنانچه کسی به درست بودن طرح پی نبرد به پی او نوشابه ببرند .

ما : آنوقت ببخشید این جریان پس‌انداز ماهی 20 هزار تومان برای بچه‌ها که قرنش می‌شود 24 میلیون تومان از کجای طرح درآمد ؟
کارشناس : از همان درست بودن طرح . ببینید ، ملت باید اولاً خیلی مواظب باشند که در این شرایط حساس بیخودی پس نیندازند که احتیاج به پس انداز هم داشته باشند . ثانیاً شما حساب بکنید : ماهی 20 هزار تومان سالش می‌شود 240 هزار تومان و بقول خود شما قرنش می‌شود 24 میلیون تومان . خب ببینید ، اوضاع همینجوری پیش برود یک قرن دیگر ملت به هم پز می‌دهند میگویند جد من صد سال پیش 240 هزار تومان پول داشت . 240 هزار تومان را الآن نمی‌شود باهاش هیچ گهی خورد ولی صد سال پیش خیییلی پول بود ها !

ما : آقای مموتی گفت یارانه‌ها را دو ماه دو ماه واریز می‌کنیم که مردم بتوانند برنامه ریزی بکنند . ببخشید مردم باید احیاناً روی چی برنامه ریزی بکنند ؟
کارشناس : روی درست بودن طرح . ما حساب کردیم دیدیم هر بچه‌ای اگر وسط راه نیفتد درست نه ماه طول میکشد تا زائیده بشود . خب اگر ملت از همین الآن برنامه ریزی بکنند که زاد و ولدی اتفاق بیفتد آنوقت هشت ماه بعد بابای بچه چهار دفعه یارانه گرفته که اگر خدای نکرده بچه یکدفعه هشت ماهه هم زائیده شد مشکلی نداشته باشد . ما حساب همه جای مردم را کرده‌ایم ، طرح به این درستی الکی ریخته نشده که ، هزاران ساعت-نفر-چماق روی طرح کار کرده‌اند . برای ما "پس"انداز و "پیش"انداز مردم یک اندازه اهمیت دارد . کافی است ملت یکجوری برنامه ریزی بکنند که طی شش ماه آینده هیچ تقاضای جدیدی از هیچکسی نداشته باشند همه چیز درست می‌شود . سختی طرح همین شش ماه اول بارداری است ، بقیه‌اش درد است و اگر خدا بخواهد سزارین .

ما : حالا حضرت عباسی کاری نداریم ، تو خودت روی این طرح دوزار می‌تونی برنامه ریزی بکنی ؟
کارشناس : نخیر مثل اینکه اینجوری نمی‌شود ، من انگار باید بدهم یک دستی به سر و گوش تو هم بکشند که به درست بودن طرح پی ببری !

2010/10/30

#833

تبریک میگم مموتی ؛ ماشالا سال به سال ا.ن‌تر میشی !


البته ما نمی‌دانیم ششم آبان تولد مموتی از کدام پدر پدرسوخته‌اش است لیکن از چند نفر هم پرسیدیم آنها هم نمی‌دانستند ؛ آن پدری که در ارادان بز می‌چراند یا آن پدری که سید است یا آن پدری که مرجع است یا آن بی‌پدری که الآن رهبر است یا کلاً تمام اینها یکجوری ترتیب کار را دادند که در هر حالت مموتی همین ششم آبان بیفتد زمین . بهرحال اینکه کی با مادر کی رفت و آمد دارد زیاد برای ما مهم نیست ، مهم اینست که الآن جمیع پدران با تک پسرشان دارند با مام وطن رفت و آمد میکنند . به همین مناسبت و از آنجا که سخنگوی وزارت خارجه امریکا طی پیامی در توئیتر افتادن مموتی را تبریک گفته دیدیم هرچی باشیم از این فیلیپ کراولی کله سکسی که کمتر نیستیم فلذا پیام تبریک ما به این شرح در زیر می‌آید ولی تو زیاد به زیر نگاه نکن بی ادب !

متن پیام تبریک ما :

مموتی جان ! پنجاه و چهارمین بهار افتادنت را ابتدا به محضر پدرانت که برای افتادن تو خیلی زحمت کشیدند جوری که تلمبه خانه داشت از کار می‌افتاد ، بعد به محضر ننه‌ات که برای انداختن تو خیلی زور زد و در این راه صدها آفتابه آب مصرف شد بعد به محضر آقا امام زمان که اگر تو نبودی ضعف مدیریتی طی سالهای غیبت کلافه‌اش کرده بود و همچنین به محضر خانوم فاطی رجبی که همین افتادگی تو او را کشته تبریک عرض می‌نمایم .

واضح و مبرهن است که طی سال گذشته جنابعالی با تلاشهای شبانه روزی‌ات هزار الله اکبر روز به روز ا.ن‌تر شدی ، گاهی در اداره امور چنان سفت و غلیظ می‌شدی که افتادگی‌ات را یک لیتر روغن کرچک و یک قطار قرص بیزاکودیل لازم بود گاهی برای دفاع از حقوق حقه‌ی ملت ایران در فلسطین اشغالی چنان گردن کلفت می‌شدی که از دهنه‌ی تانکر تخلیه چاهی هم رد نمیشدی گاهی بیاد محرومان و مستضعفین چنان نرم و روان بودی که توی راه تا بخواهیم به جائی برسیم ریخته میشدی و گاهی ... چه بگویم که کلمات از وصف تو قاصر است .

بهر تقدیر رایحه خوش خدمت تو حالا پنج سال است که کره زمین را خفه کرده و در شرح خدمات ارزنده‌ی تو همین بس که دل دردمند تمام جهانیان با دیدن ا.ن‌تری تو بارها سبک شد . این میلاد را همچنین به ا.ن بانو فرح پهنوی نیز که در جوانی خیلی گشت تا آخر تو را در ارادان پیدا کرد صمیمانه تبریک می‌گویم . تو به این بزرگوار هم خدمات شایانی کردی جوری که بعد از پنج سال بدتر از خودت ا.ن‌تر شده !

2010/10/28

#832

در مقابل خس و خاشاک واقعی 63% توپ و میدان دست مموتی بود !


این بازی که در حضور خودجوش میلیونها تماشاگر اعزامی از تیپ مکانیزه ذوالفقار و جمعی از سران و تهان و فرماندهان لشکر 23 ظهر تاسوعا و میلیونها عاشق و شیفته و سوخته و پدرسوخته‌ی امامت و ولایت برگزار شد ، در پایان با گلهای حساسی که رئیس جمهور با مدیریت امام زمان به دروازه‌ی خالی زد با نتیجه‌ی هشت بر شوش به پایان رسید که درجا مورد تأئید شورای نگهبان قرار گرفت . استقبال میلیونی از این بازی به حدی زیاد بود که خودروی حامل مموتی چند دفعه جلوی استادیوم لای تانکها و نفربرها و اتوبوسهای کسانی که بطور خودجوش برای تماشای بازی آمده بودند گیر کرد .

احمدی نژاد در مصاحبه‌ای که بین دو نیمه انجام شد گفت همینجوری داشتم بسمت دروازه می‌دویدم که ناگهان یک هاله‌ی نوری منرا احاطه کرد و به خودم که آمدم توپ گل شده بود . وی همچنین در مورد مورالس بازیکن خارجی تیم دولت گفت این بازیکن بهترین خرید نیم فصل ما بود و پسر خوبی است و کلاً همیشه به حرفهای مربی‌ خیلی گوش می‌دهد و هر کاری بگوئی می‌کند . مورالس در پایان توانست با شایستگی لقب جاودانه‌ی استاد اسدی امریکای جنوبی را که تا پیش از این دست هوگو چاوز بود از آن خود بکند و کاپ اخلاق نیز بهمراه دویست میلیارد دلار محض توسعه و ترویج جزیره سازی در بولیوی به وی اهداء شد .

در جریان بازی تماشاگران با ایجاد موج بولیوائی شور خاصی به این بازی بخشیده بودند و هر زمان که توپ زیر پای مموتی قرار می‌گرفت با فریادهای آتیش کن آتیش کن وی را تشویق می‌کردند و چنانچه توپ شلیک میشد ولی گل نمیشد بلافاصله جهت سرکوب اعضاء و هواداران تیم مقابل وارد زمین مسابقه میشدند . این بازی همچنین با حضور تعدادی خس و خاشاک که دیروز لاکردار عین باقلوا شیرین شده بودند از قبیل کریم شوتی ، فرهاد چمن خور ، وحید ریغونه ، رضا دیوونه ، غلام پا کوتاه و همچنین با حضور ارزشمند فتح الله زاده مدیر عمله‌ی استقلال برگزار شد . فتح الله زاده در پایان به خبرنگاران گفت : بنده البتیه کلاً فوتبال بیل میرینم فقط عشگ به این اشـّک منیم اونجا کیشاند !

2010/10/26

#831

یک سال گذشت ! تولدت مبارک برادر نیک آهنگ !


پنجم آبان تولد نیک آهنگ است . پارسال و چنین روزی نیک آهنگ جبراً رسیده بود به چلی ! چیزی که در تمام کارهای سال گذشته‌اش همگان بخوبی دیدند ! امسال را نمیدانم به کجا رسیده باشد ! و اما پارسال به میمنت و شگون همین میلاد فرخنده چنان بلائی به روزگار من آمد که عمراً یادم برود . یک سال است این راز را در سینه نگه داشته‌ام ، امروز سکوتم را می‌شکنم ، رحم نمیکنم ، و همه چیز را می‌ریزم وسط دایره !

پارسال و میدان انقلاب تهران و یک آموزشگاه کامپیوتر که داشتم و روزها را مشغولش بودم . امورات جاسوسی را هم همانجا رتق و فتق میکردم . تازه حسب آموزشگاه کامپیوتر بودن هم پر سرعت‌ترین اینترنت موجود را بما داده بودند و رتق جاسوسی آنجا بهتر فتق میشد . عصرها هم یکسر می‌رفتم آن مغازه‌ی کهن نان خامه‌ای معروف انقلاب (سینا فکر کنم) قدر یک خمپاره نان خامه‌ای می‌خوردم بعد همانجا زنده و مستقیم اینرا حتماً به همین نیک آهنگ اعلام میکردم تا دلش بسوزد . ظاهراً بدتر از من خیلی دوست داشت از آن خمپاره‌ها .

یک کارآموز 3D max داشتیم که برای اتمام دوره‌اش خیلی عجله داشت . عازم کانادا بود و دوره‌اش را باید سریع تمام میکرد که به نمیدانم فلان تاریخ آنجا باشد . اواخر مهرماه بود و دوره‌اش تقریباً تمام که ازش پرسیدم به سلامتی کدام شهر کانادا ؟ گفت تورنتو ! گفتم زکی ! تصمیم گرفتم که برای تولد نیکان که نزدیک بود هدیه‌ای بگیرم که او ببرد برساند به دستش . فقط هرچه فکر کردم به هیچ نتیجه‌ای نرسیدم که چی برای نیکان بگیرم . ساعتها میرفتم توی مغازه‌های این عشق هنری‌های گیس بلند لوازم طراحی و نقاشی و خصوصاً اسباب کشیدن ریخت مردم را تماشا میکردم منتها چون اصلاً از قضایا سر درنمی‌آوردم نمی‌دانستم برای نیکان چه بگیرم . یکبار از یارو پرسیدم ببخشید برای یک کاریکاتوریست قهار احیاناً کادو چی بگیرم بهتر است ؟ نصف مغازه را نشان داد گفت اینها خوبند ، نصف دیگر را نشان داد گفت اینها بهترند ! گفتم دست شما درد نکند و آمدم بیرون !

یکی دو روزی به همین شکل گذشت و مسافر ما کم کم عازم بود . یکروز دم ظهر توی دفتر نشسته بودم یکدفعه فکری به مخم زد . پریدم رفتم از آشپزخانه یک قاشق چایخوری و یک کیسه فریزر برداشتم رفتم وسط میدان انقلاب شروع کردم با قاشق خاک جمع کردن ! مطمئنم که اگر شما هم آنروز را آنجا بوده‌اید حتماً مثل بقیه منرا دیده‌اید و توی دلتان هم گفته‌اید یارو دیوانه‌ست ها ! برگشتم بالا و کیفم را برداشتم پریدم پاساژ بغلی که کاغذ کادو و روبان و خلاصه یک کمی جینگیلی سلیمون بخرم که خاک ایران را کادو کنم بفرستم برای آقا ! کادو پیچی که تمام شد یک مسئله‌ی بسیار کوچک و بی‌اهمیت معلومم شد و آن اینکه کیفم نبود ! بالا برو پائین بیا ، نبود که نبود . تمام مسیری را که برای خرید جینگیلی سلیمون‌ها رفته بودم را از تمام مغازه‌دارها سوال کردم "آقا یک انسان خیلی شریف احیاناً یک کیف مشکی پیدا نکرده که به شما سپرده باشد ؟" گفتند برو بابا !

آن کیف محتوی اصل کارت ملی و گواهینامه و پایان خدمت و کارت آموزشگاه و چند جور مدارک دیگر بعلاوه صد و هشت هزار تومان پول رفت که رفت . کلاً ده تا قاشق خاک جمع کردیم ها ! اگر یک بیل برداشته بودیم چه میشد ؟! آن کیف و آن مدارک همه‌اش فدای سر شماها ، درد اینجاست که داداش ما از همان پارسال تا حالا هنوز نرفته کادویش را بگیرد ! طرف صد دفعه بهش زنگ زده ، برادر نیکان صد و پنجاه دفعه قرار گذاشته ، عیناً هیچکدام را نرفته ! این درد را به کی بگویم ؟!

برادر نیک آهنگ ! آنموقعی که داشتم برای تو خاک جمع میکردم نمیدانستم دو ماه بعدش خودم خاک بر سر می‌شوم اینجا خاک ایران ندارم بریزم سرم وگرنه یک بیل مکانیکی کرایه میکردم کلاً میدان انقلاب را می‌ریختم توی گونی از همان کوهی که آمدم می‌آوردم اینور ! برو آن لامصب را بگیر لااقل بیاور برای من ! من خودم الآن به آن کادوئی که پارسال به تو دادم بیشتر احتیاج دارم برادر درک کن !

تولدت مبارک عزیزترین برادر ...

2010/10/12

#829

و آنجا که ستون نویس فارس افشاگری سبز می‌کند و در بالاترین لو می‌رود !

این پائین دو لینک می‌گذارم و همین بالا یک حرف دارم : لطیف جان ! روشنفکری برخاسته از خوزستان ، ای دانشی مرد که افشاگری‌هایت در مورد سیاستمداران و جامعه شناسان و نویسندگان و روزنامه‌نگاران و بقالها و ماست بندها و سر تراش‌ها و نان خشکیها و کلاً همه‌ی سبزها ، جهان را از پهنا تکان می‌دهد و البته ناگهان کیهان و فارس نیوز فرداش همان حرفهائی را می‌زنند که تو دیروزش زده‌ای و کسی هم اصلاً تعجب نمی‌کند . عهد دسته چپق نیست داداش ، تکان بخوری روی همین اینترنت شجره مورچه‌ات می‌ریزد وسط دایره . حالا که ناگهان به گنجینه‌های سرخپوستها علاقمند شدی و دست به افشاگری در مورد روح گوزن و شاخ قرقاول زدی لااقل در بالاترین لینکش را خودت نگذار . بگذار علاقمندان و امت تو که آندفعه گفتی روزانه میلیون میلیون به سایت تو می‌آیند اینکار را بکنند .

همین ... مرخصی برو !


2010/10/10

#828

آقای خامنه‌ای ؛ جهنم به جهنم داخلی حساب میشه ؟!



از آنجا که مقام معظم رهبری در پاسخ به استفتائاتی در مورد پناهندگی به کشورهای خارجی ، طبق روال مطالب کوبنده‌ای عنوان فرمودند و از جمله در پاسخ به اینکه "پناهندگی سیاسی در کشورهای خارجی چه حکمی دارد ؟" با لحن شیوائی که حاضرین را خیلی به گریه انداخت فرمودند "پناهندگی سیاسی به دولت غیر مسلمان تا زمانی که مفسده‌ای بر آن مترتب نشود فی نفسه اشکالی ندارد" و در جای دیگری هم همانجور که حاضرین با شوق و شعف اشک می‌ریختند فرمود "اگر خوف انحراف از دین وجود نداشته باشد این کار اشکالی ندارد" لذا دیدیم حالا که ما وسط این مملکت غریب خیلی خوف انحراف از دین داریم چندتا استفتاء دیگر هم ما از ایشان بنمائیم بلکه کار است دیگر یکدفعه دیدی که خ.ر شد و جواب داد :

سوال : جسارتاً ما در ایران که بودیم اصلاً خوف انحراف از دین نداشتیم ولی خوف اینرا داشتیم که اگر بگیرند دهن‌مان را به انجام برسانند و لذا فرار کردیم آمدیم به دولت غیر مسلمان فرانسه . حالا اینجا اگر یکدفعه زرتی خوف کردیم باید چه خاکی سرمان بریزیم ؟
پاسخ کوبنده : باید ببینی که در آنجا مفسده‌ای بر تو مترتب می‌شود یا نه ؟ اگر نشد که هیچی ، همانجا بمان ، ولی اگر شد باید در راه گسترش اسلام کوشش کنی چه بسا هم اگر کوشش کردی و اسلام گسترده نشد باید تا می‌توانی همه جا از دین دفاع بکنی و در این راه اگر دیدی یارو حالی‌اش نمی‌شود لازم است تا همان پای ایفل برای دفاع از دین بگیری چنان بزنی که به پسرخاله‌اش بگوید شبنم . چنانچه امکانات برای دفاع از اسلام کم داشتی هم سفارت جمهوری اسلامی جنب میدان ینا است ، برو امکانات دفاعی بگیر ، اس.سیصد هم فردا پس فردا می‌رسد .

سوال : حالا که ما فرار کرده‌ایم آمدیم اینجا ، اگر اینجا یکدفعه مفسده‌ای بر ما مترتب بشود بهتر است یا همانجا می‌ماندیم آخر می‌گرفتند دهنمان گاهی دیده میشد و چه بسا می‌بردند کهریزک و ناغافل خودمان باعث می‌شدیم که مفسده‌ای بر سربازان گمنام شما مترتب بشود ؟
پاسخ کوبنده : کلاً درمورد شماها زیاد فرقی نمی‌کند مفسده کجا مترتب بشود بلکه چه بسا اگر همینجا پیش خودمان می‌ماندید در مواردی کاملاً ضروری بود که مفسده بر شما مترتب بشود که چنانچه این کار باعث خوف شما میشد اشکالی نداشت و واجب هم بود . فقط حالا که فرار کرده‌اید رفته‌اید دولت غیر اسلامی فرانسه تلاش کنید که هی از دین مواظبت بنمائید ما هم اینجا داریم تلاش می‌کنیم که بقیه‌ی رفقای شما هم خوف بکنند و زودتر بیایند همانجا پیش شما . در مجموع اینجا و آنجا ندارد ، هرجائی که اسم ما بیاید خوف مترتب می‌شود و در روایت هم آمده که یکروز خداوند در جهنم به یک امریکائی و انگلیسی و ایرانی اجازه داد که به کشورشان تلفن بزنند ، از امریکائیه هزار دلار گرفت ، از انگلیسی هزار پوند ، از ایرانیه هزار تومن ! گفتند چرا ؟ فرمود جهنم به جهنم داخلی حساب می‌شود !

2010/10/03

#827

جهان بداند ، این تنها گوشه‌ای از اقتدار پلیس ما است !


عکس بالا فقط گوشه‌ای از این اقتدار را نشان می‌دهد : دیروز ، مثل میمون از درخت بالا رفتن را و امروز مثل میمون تقلید کشتن ندا کردن را . ماشالله به این اقتدار . آفرین بر این توانائی . اصلاً یا مهدی 1 در کـُنی ! یا زهرا ، یا زهرا ، یا زهرا !

و فقط یک حرف دیگر : خ.ره ! اقتدار مانور نمی‌خواهد که . اقتدار ما را می‌خواهد که نه فقط اینکه برایمان هزینه نمی‌کنند ، که از خودمان هزینه هم می‌دهیم و مثل ستون مقابلت ایستاده‌ایم . خیلی حرفهای دیگر دارم برایت ؛ ولی الآن کار دارم ، اصلاً حالت را ندارم و نمی‌گویم ! از درخت پائین که آمدی بعدش برو بمیر . رازبقا نیست که بدبخت ، اقتدار است !

همین ... !