2016/11/28

#1516

فیدل کاسترو و فتل راسترو!


خب بعضی اتفاقات در دنیا می‌افتد که آدم نمی‌داند چکار بکند. ما هم که ایرانی هستیم بالاخره باید در برابر تمام اتفاقات دنیا یک کاری بکنیم، اینجوری که نمی‌شود. هیچ کاری هم اگر نکنیم، حداقل باید یا موافق آن اتفاق  باشیم یا مخالف. بعضی وقت‌ها هم اصلاً نه موافقیم نه مخالف ولی تا می‌بینیم یکی یک نظری دارد، بسته به اینکه با او موافق باشیم یا مخالف، پس ما هم حتماً باید یا موافق باشیم یا مخالف. حتی اگر یکی افتاده باشد بمیرد.

مثلاً همین خود بنده. بخدا تا وقتی روزنامه وزین وطن امروز تیتر نزده بود "بدرود رفیق"، اصلاً هیچ احساسی نسبت به مرگ فیدل کاسترو نداشتم. تا دیدم وطن امروز اینطوری نوشته درجا با خودم گفتم اینها که خیر و صلاح ما را نمی‌خواهند، فوری از مرگ فیدل کاسترو خوشحال شدم. درست همانجوری که وقتی پادشاه عربستان مرده بود و اینها نوشته بودند "خبر مرگش" من در همبستگی با مردم عربستان سه روز عزای عمومی اعلام کردم. البته بعدش فهمیدم خود مردم عربستان خوشحالند ولی خب حالا.

خلاصه من اولش اینطوری شد که از مرگ کاسترو خوشحال شدم. بعد گفتم بروم ببینم کی از مرگ کاسترو ناراحت شده بروم در کامنت‌ها بزنم دهنش را سرویس کنم. یکجا دیدم نوشته در زمان او خدمات پزشکی انجام شده. حساب کن! یعنی یارو بعنوان رهبر یک کشوری، لطف کرده، منت گذاشته، اجازه داده مردم خدمات پزشکی داشته باشند. البته خب برای ملتی که بر اثر سیاست‌های ضد امپریالیستی یارو، تا پیارسال نمی‌دانستند ماشین را غیر از هندل، با استارت هم می‌شود روشن کرد خدمات پزشکی داشتن چیز عجیب غریبی است. یا مثلاً وقتی رائول کاسترو جانشین او شد و بعنوان خاتمی کوبا اجازه داد هفت تا کیس کامپیوتر و دوتا مونیتور وارد کشور بشود خب تحول عظیمی بود. در حال حاضر دوازده نفر در کوبا می‌دانند که اگر کنترل+C بزنند یک چیزی کپی می‌شود ولی تا جامعه مدنی کوبا بخواهد آنقدر رشد کند که بفهمد اگر کنترل+V بزنی، همان چیز پیست هم می‌شود چند سال راه مانده.

بیچاره این کاسترو بیشتر بهش می‌خورد یکجور روغن موتور باشد تا رهبر کوبا. ما بخاطر سیاست‌های ضد امریکائی او طرفدارش هستیم درحالیکه یکی از اصلی‌ترین مشکلات خودمان با حکومت خودمان دقیقاً همین است. از جمع کل نویسندگان کوبا دو سه نفر توانستند زنده بمانند که از کاسترو تعریف بکنند که ما خیلی دوست‌شان داریم ولی دقیقاً در همان لحظه چشم نداریم احمد یوسف زاده را به همین دلیل ببینیم. در سراسر کوبا هفت هشت روزنامه‌نگار زنده ماندند که تا بادی در شکم کاسترو پیچید بنویسند "فرمایشات رهبر" و ما عاشق همه‌شان هستیم ولی واقعاً خاک بر سر حسین شریعتمداری بکنن به حق علی.

حالا باز من تمام اینها را گفتم ولی بخدا تا تیتر وطن امروز را ندیده بودم انگار که در بوئینگ ایر فرانس نشسته باشم هیچ احساسی نداشتم. الآن که اظهار نظر کردم احساس می‌کنم یک باری از دوشم برداشته شد. خصوصاً وقتی یادم می‌افتد که ما دقیقاً به همین شکل رئیس جمهور و نماینده مجلس و شورای شهر و خبرگان انتخاب می‌کنیم. از یارو خوش‌مان می‌آید چون آن یکی یارو بدش می‌آید. مرتیکه خر!

2016/11/14

#1515

ذکر احوال شیخ سید ابراهیم نبوی مد زُل العالی!


آن سینه سوخته‌ی محافل ادبی، آن دوست پسر فاطی رجبی، آن بردارنده‌ی لقمه‌های وجبی، آن هرکه اصلاح شده را فدوی، از منتظران مریم رجوی،  طنز سیاسی را ابوی، سید ابراهیم نبوی، از نوادر روزگار خویش بود و در طنزیم بیان از همگان پیش بود و صورتش همش بی ریش بود و عاشق عبارت پیش پیش بود و مر خصمانش را (لعنت الله علیهم اجمعین) چونان جیش! (که به معنی ارتش و سپاه آمده بی‌ادب!)

روزی مریدی از پی او دوان می‌پدید. پس شیخ چون او دوان بدید درجا بگریخت. پرسیدند چرا؟ فرمود: من هروله می‌روم و او [به ادعای خویش] "در پی من" دوان، پس حتماً قصد زدن دارد! این حکایت سینه به سینه بگردید تا به اثنی العشر من حیث التعداد الواسطه به ما رسید که الآن گفتیم و هم حافظ آنرا به چهارده روایت، افزود و نقل است که بعد آن ترامپ آمد.

و در کتب متعددی هم از او یاد شده. از آن جمله است کتاب وزین "میزان الدوایر" (که با آن چرخ بالانس می‌کنند) در صفحة الاول من المجلد الآخر، به لوحی که از دیوار کنده‌اند نبشته: هو تلمیذ العکدمی فی شیراز یک وقتی و کل البلایاء الغیر الطبیعی یبدأ فی همانجا انشالله. که یعنی: ما با سینما مخالف نیستیم، با طیف شیراز ولی یه کمی.

هم در محکمه حضور فراوان داشت چونان که السید المرتضوی (مد شلاقه العالی) هر بامداد که عزم وی می‌کرد در دل می‌گفت: "اوه مای گاد، دیس ایز نبوی عه گین". (معنی: خدایا نکن با من اینجوری [که خدا ده دفعه پرسید: چه جوری؟]). و حضرتش از تنها مشایخ عالم است که توقیفات  فراوانش از توفیقات فراتر برفت. از آن جمله است جریدة التوس که هنوز السعید الطوسی کسی را تلاوت نمی‌فرمود و سایر الجرائد الکثیر الانقطاع.

چون آدینه می‌شد، حضرتش قبله به سمت ارومیه پهن می‌گسترید و زمزمه می‌فرمود:
شعر: قبله یعنی حلقه چشم مست حسنی

و هر بار که به خارجه می‌رفت، به گاه بازگشت از محبس دیدن می‌فرمود، چونان که فامیل، گاه ورا "محبسی" صدا می‌کردند. و به هر مراجعت از محبس به کتابت راست می‌شد که نقل است شمس الواعظین را همین بیچاره کرد. (که بعداً دیگرانی نیز همین را گفتند)

حکایت: هر نفسی که بیرون می‌دهد مفرح ذات است و چون می‌فرستد درون ممد حیات. پس در هر نفسی سه نعمت است که فعلاً دوتا بیشتر کشف نشده. 

شعر: اعملوا آل داود شکراً و قلیل من عبادی الشکور (در کپی پیست از نسخه اصلی اشتباهی خط بعدی سلکت شد!)

که اینک تولدش باشد که قدما آنرا "داورمذگان" نام نهادند و گویند که در عهد سبق این روز را با دود به هم علامت می‌دادند که یعنی: حالا نای نای نای!

تولدت مبارک داور خان، تولدت مبارک داور جان!