فیدل کاسترو و فتل راسترو!
خب بعضی اتفاقات در دنیا میافتد که آدم نمیداند چکار بکند. ما هم که ایرانی هستیم بالاخره باید در برابر تمام اتفاقات دنیا یک کاری بکنیم، اینجوری که نمیشود. هیچ کاری هم اگر نکنیم، حداقل باید یا موافق آن اتفاق باشیم یا مخالف. بعضی وقتها هم اصلاً نه موافقیم نه مخالف ولی تا میبینیم یکی یک نظری دارد، بسته به اینکه با او موافق باشیم یا مخالف، پس ما هم حتماً باید یا موافق باشیم یا مخالف. حتی اگر یکی افتاده باشد بمیرد.
مثلاً همین خود بنده. بخدا تا وقتی روزنامه وزین وطن امروز تیتر نزده بود "بدرود رفیق"، اصلاً هیچ احساسی نسبت به مرگ فیدل کاسترو نداشتم. تا دیدم وطن امروز اینطوری نوشته درجا با خودم گفتم اینها که خیر و صلاح ما را نمیخواهند، فوری از مرگ فیدل کاسترو خوشحال شدم. درست همانجوری که وقتی پادشاه عربستان مرده بود و اینها نوشته بودند "خبر مرگش" من در همبستگی با مردم عربستان سه روز عزای عمومی اعلام کردم. البته بعدش فهمیدم خود مردم عربستان خوشحالند ولی خب حالا.
خلاصه من اولش اینطوری شد که از مرگ کاسترو خوشحال شدم. بعد گفتم بروم ببینم کی از مرگ کاسترو ناراحت شده بروم در کامنتها بزنم دهنش را سرویس کنم. یکجا دیدم نوشته در زمان او خدمات پزشکی انجام شده. حساب کن! یعنی یارو بعنوان رهبر یک کشوری، لطف کرده، منت گذاشته، اجازه داده مردم خدمات پزشکی داشته باشند. البته خب برای ملتی که بر اثر سیاستهای ضد امپریالیستی یارو، تا پیارسال نمیدانستند ماشین را غیر از هندل، با استارت هم میشود روشن کرد خدمات پزشکی داشتن چیز عجیب غریبی است. یا مثلاً وقتی رائول کاسترو جانشین او شد و بعنوان خاتمی کوبا اجازه داد هفت تا کیس کامپیوتر و دوتا مونیتور وارد کشور بشود خب تحول عظیمی بود. در حال حاضر دوازده نفر در کوبا میدانند که اگر کنترل+C بزنند یک چیزی کپی میشود ولی تا جامعه مدنی کوبا بخواهد آنقدر رشد کند که بفهمد اگر کنترل+V بزنی، همان چیز پیست هم میشود چند سال راه مانده.
بیچاره این کاسترو بیشتر بهش میخورد یکجور روغن موتور باشد تا رهبر کوبا. ما بخاطر سیاستهای ضد امریکائی او طرفدارش هستیم درحالیکه یکی از اصلیترین مشکلات خودمان با حکومت خودمان دقیقاً همین است. از جمع کل نویسندگان کوبا دو سه نفر توانستند زنده بمانند که از کاسترو تعریف بکنند که ما خیلی دوستشان داریم ولی دقیقاً در همان لحظه چشم نداریم احمد یوسف زاده را به همین دلیل ببینیم. در سراسر کوبا هفت هشت روزنامهنگار زنده ماندند که تا بادی در شکم کاسترو پیچید بنویسند "فرمایشات رهبر" و ما عاشق همهشان هستیم ولی واقعاً خاک بر سر حسین شریعتمداری بکنن به حق علی.
حالا باز من تمام اینها را گفتم ولی بخدا تا تیتر وطن امروز را ندیده بودم انگار که در بوئینگ ایر فرانس نشسته باشم هیچ احساسی نداشتم. الآن که اظهار نظر کردم احساس میکنم یک باری از دوشم برداشته شد. خصوصاً وقتی یادم میافتد که ما دقیقاً به همین شکل رئیس جمهور و نماینده مجلس و شورای شهر و خبرگان انتخاب میکنیم. از یارو خوشمان میآید چون آن یکی یارو بدش میآید. مرتیکه خر!
خب بعضی اتفاقات در دنیا میافتد که آدم نمیداند چکار بکند. ما هم که ایرانی هستیم بالاخره باید در برابر تمام اتفاقات دنیا یک کاری بکنیم، اینجوری که نمیشود. هیچ کاری هم اگر نکنیم، حداقل باید یا موافق آن اتفاق باشیم یا مخالف. بعضی وقتها هم اصلاً نه موافقیم نه مخالف ولی تا میبینیم یکی یک نظری دارد، بسته به اینکه با او موافق باشیم یا مخالف، پس ما هم حتماً باید یا موافق باشیم یا مخالف. حتی اگر یکی افتاده باشد بمیرد.
مثلاً همین خود بنده. بخدا تا وقتی روزنامه وزین وطن امروز تیتر نزده بود "بدرود رفیق"، اصلاً هیچ احساسی نسبت به مرگ فیدل کاسترو نداشتم. تا دیدم وطن امروز اینطوری نوشته درجا با خودم گفتم اینها که خیر و صلاح ما را نمیخواهند، فوری از مرگ فیدل کاسترو خوشحال شدم. درست همانجوری که وقتی پادشاه عربستان مرده بود و اینها نوشته بودند "خبر مرگش" من در همبستگی با مردم عربستان سه روز عزای عمومی اعلام کردم. البته بعدش فهمیدم خود مردم عربستان خوشحالند ولی خب حالا.
خلاصه من اولش اینطوری شد که از مرگ کاسترو خوشحال شدم. بعد گفتم بروم ببینم کی از مرگ کاسترو ناراحت شده بروم در کامنتها بزنم دهنش را سرویس کنم. یکجا دیدم نوشته در زمان او خدمات پزشکی انجام شده. حساب کن! یعنی یارو بعنوان رهبر یک کشوری، لطف کرده، منت گذاشته، اجازه داده مردم خدمات پزشکی داشته باشند. البته خب برای ملتی که بر اثر سیاستهای ضد امپریالیستی یارو، تا پیارسال نمیدانستند ماشین را غیر از هندل، با استارت هم میشود روشن کرد خدمات پزشکی داشتن چیز عجیب غریبی است. یا مثلاً وقتی رائول کاسترو جانشین او شد و بعنوان خاتمی کوبا اجازه داد هفت تا کیس کامپیوتر و دوتا مونیتور وارد کشور بشود خب تحول عظیمی بود. در حال حاضر دوازده نفر در کوبا میدانند که اگر کنترل+C بزنند یک چیزی کپی میشود ولی تا جامعه مدنی کوبا بخواهد آنقدر رشد کند که بفهمد اگر کنترل+V بزنی، همان چیز پیست هم میشود چند سال راه مانده.
بیچاره این کاسترو بیشتر بهش میخورد یکجور روغن موتور باشد تا رهبر کوبا. ما بخاطر سیاستهای ضد امریکائی او طرفدارش هستیم درحالیکه یکی از اصلیترین مشکلات خودمان با حکومت خودمان دقیقاً همین است. از جمع کل نویسندگان کوبا دو سه نفر توانستند زنده بمانند که از کاسترو تعریف بکنند که ما خیلی دوستشان داریم ولی دقیقاً در همان لحظه چشم نداریم احمد یوسف زاده را به همین دلیل ببینیم. در سراسر کوبا هفت هشت روزنامهنگار زنده ماندند که تا بادی در شکم کاسترو پیچید بنویسند "فرمایشات رهبر" و ما عاشق همهشان هستیم ولی واقعاً خاک بر سر حسین شریعتمداری بکنن به حق علی.
حالا باز من تمام اینها را گفتم ولی بخدا تا تیتر وطن امروز را ندیده بودم انگار که در بوئینگ ایر فرانس نشسته باشم هیچ احساسی نداشتم. الآن که اظهار نظر کردم احساس میکنم یک باری از دوشم برداشته شد. خصوصاً وقتی یادم میافتد که ما دقیقاً به همین شکل رئیس جمهور و نماینده مجلس و شورای شهر و خبرگان انتخاب میکنیم. از یارو خوشمان میآید چون آن یکی یارو بدش میآید. مرتیکه خر!