2011/11/27

#1060

ما همان آدمهای دیروزیم ...


امروز و اینجا به گوشه‌ای پرت افتاده‌ایم در خارج کشور . آنچنان غذائی نمی‌خوریم ولی بهرحال سیر می‌شویم . چیز خاصی نمی‌نوشیم ولی از نظر خودمان و دیگران همیشه مستیم : همچین چرت و پرتهائی مگر ممکن است آدم در حالت عادی بگوید ؟ اینرا هم خودمان از خودمان می‌پرسیم هم دیگران از خودشان . همه فکر می‌کنند که چون ما در پاریس یا بروکسل یا تورنتو یا واشنگتن یا فلانجا هستیم دارد بهمان خوش می‌گذرد ، اتفاقاً خودمان هم همین فکر را می‌کنیم . تقریباً همیشه حتی برای رفع نیازهای اولیه‌مان بی‌پولیم ولی چون "مائیم" و محکم‌ترین سیلی‌های عالم را به خودمان می‌زنیم حتی اگر کسی صورت ماها را هم نبیند باز هم غیاباً جوری رفتار می‌کنیم که با آنچه که ابتدا به ساکن راجع به ما در ذهنشان می‌گذرد حداکثر تطابق را داشته باشیم . اینجا و از نظر ما همه دیوانه‌اند ، دقیقاً از نظر بقیه هم ما همه دیوانه‌ایم . هرچه که نگاه می‌کنم ما آدمهای امروز در اینجا فقط یک تفاوت با همان آدمهائی که دیروز بودیم داریم : دیگر در ایران نیستیم ، همین ...

ما همان آدمهای دیروزیم . همان آدمهائی هستیم که امام جمعه‌ی ارومیه را تبدیل به خنده‌دارترین جوک قرن کردیم . همان آدمهائی که مصباح را برای ابد تمساح کردیم . همانها که اسم جدی محمود با گویش ما شوخی شوخی شد مموتی . همانها که دو حرف از "فاطمه" کم کردیم و یک حرف به آن اضافه و تهش جوری شد که حتی صدای موسوی هم برای "فاطی" رجبی درآمد . همانها که صبح مطلب می‌نوشتیم و عصر تیتر مطلبمان شعار مردم بود در خیابانها . همانها که لحظه به لحظه به همه ، حتی خود شماها ، و حتی رهبرانتان ، گیر می‌دادیم ولی لحظه به لحظه‌ی شهامت شما و رهبرانتان بعد از انتخابات را ثبت کردیم و نقل کردیم و همه جا منتشر کردیم . همانها که از ده سال پیش از همان انتخابات هم هزینه‌ها دادیم ، هر کدام به دلائلی مشابه زندان رفتیم ، منع شدیم ، توقیف شدیم ، خواستند خفه‌مان بکنند ، خفه نشدیم ...

ما چون در ایران بودیم تمام خصوصیتهای یک قهرمان را داشتیم . مهمترینش اینکه در ایران جان ما در خطر بود . جان ما کف دستمان بود و می‌جنگیدیم . به همین خاطر سرفه هم اگر می‌کردیم مهمترین حرف عالم را زده بودیم . همه‌مان بدون حتی یک استثناء در ایران با تمام مدعیان قدرت و تمام آدمهای جدی ، شوخی کرده‌ایم . این شوخی در ایران که بودیم یک نقد سازنده بود ، حالا که بیرونیم یک مشت اراجیف که عده‌ای لمپن برای مطرح کردن خودشان یا راضی کردن اربابشان یا در ازاء پولی که گرفته‌اند می‌گویند . در خارج کشور دیگر جان ما در خطر نیست پس ما دیگر هیچکدام از شرایط قهرمان بودن را نداریم . دیروز اگر طنزی نوشته می‌شد ، چون ابراهیم نبوی آنرا نوشته بود همه خودشان را برای رساندن به آن مطلب پاره پاره می‌کردند ، اگر کاریکاتوری کشیده میشد ، چون نیک آهنگ کوثر آنرا کشیده بود ، پوسترش در میدان توپخانه دست به دست می‌چرخید ، امروز دقیقاً چون نبوی فلان طنز را نوشته پس تف بر ما اگر حتی به تیتر آن هم نگاه بکنیم ، دقیقاً چون نیک آهنگ فلان کارتون را کشیده لعنت بر ما اگر حتی یک کلیک هم روی لینکش کرده باشیم . "مردم" به قهرمان احتیاج دارند و امروز ما در خارج کشور دیگر هیچکدام از شرایط قهرمان بودن را نداریم . پس یقیناً حرف که نه ، همگی زر می‌زنیم . و این دور با چشم پوشی از چهار هزار و چهار صد سال تاریخ ، حالا صد سال جدی است که با وجود و یا عدم وجود شرایط قهرمانی همچنان ادامه دارد : حرف حساب زنندگان دیروز ، زر مفت‌زنهای امروز !