2009/12/16

#595

ابطحی در وب نوشت از دل نوشت ...
.
۲۵ آذر ۱۳۸۸ ... سالگرد مادرم

واقعاً باورم نمی‌شود. یک ماه پیش که محاکمه شده‌بودم و در انتظار ابلاغ حکم و دادن وثیقه و آزادی بودم، در آخرین ملاقات در زندان، همسرم برای تسلی دل من گفت انشاء‌الله تا سال مادرت آزاد می‌شوی و با هم به مشهد بر سر مزارش می‌رویم. پرسیدم به این زودی؟ گویا 160 روز از سال را که در زندان بودم از تقویم ذهنی‌ام پاک کرده‌بودم. واقعاً یک سال از رفتن مادرم می‌گذرد. در برابر یک آسمان سختی و ناراحتی و غصه به خاطرمرگ مادرم، اما از اینکه در پنج ماه گذشته نبود ناراحت نبودم. همش فکر می‌کردم که اگر مادرم زنده بود و قیافه من را آن شب در دادگاه از تلویزیون می­دید چه بر سرش می‌آمد.

به امید خدا قرار داریم روز جمعه ۲۷ آذر و اول محرم بر سر مزارش در مشهد و در صحن حرم امام رضا مراسم سالگردش را برگزار کنیم. مادرم عاشق امام حسین بود. آنها که مادرشان هستند، قدرشان را بدانند. خدا وجود مادر را بهانه می‌کند تا به آنها مهربانی نماید. مادر سمبل مهربانی خلقت خداست. کاش در جامعه ما اثری از این نشانه‌ی خلقت خدا یافت می‌شد و آدم‌ها مثل مادرها با یکدیگر مهربان بودند و اینقدر خشونت و تندی و بداخلاقی رواج نداشت. مادرم تا بود هر روز صبح برایم زیارت عاشورا می‌خواند. چهره‌ی مهربان و اطمینان بخشش در طول ۱۶۰ روز زندان همواره همراهم بود و مهربانی‌اش جبران سختی زندان را می‌کرد. خدا مادرتان را برایتان نگه دارد. هر روز صورت گرم مادرتان را بوسه باران کنید. اگر هم مادرتان رفته است یادش کنید. پارسال برای اولین بار سه روز به خاطر فوت مادرم وبلاگ ۵ ساله‌ام را تعطیل کردم. گمان نمی‌کردم امسال بیش از ۵ ماه تعطیل باشد. ما نمی‌خواستیم حبس را، اما بود. اگر مادرتان هست اول مادرتان را ببوسید. اگر نیست، اول برایش فاتحه بخوانید و بعد هم اگر خواستید برای مادر من هم در سالگردش فاتحه‌ای بخوانید ...
.