2009/07/02

#415

آسد ممل ! دادا نوکرتیم ؛ اعتراف کنی هم دوستت داریم !
.

قسمتی از اعترافات ابطحی بعنوان جاسوس شرق و غرب و امپریالیست جهانخوار و اصولاً هر جائی که حال میکنی در زیر می آید . این اعترافات کاملاً بنابر میل شخصی انجام شده و زیاد فرقی نمیکند کی اعتراف کرده باشد شما اگر خواستید جای هر کس دیگری که دوست داشتید بگذارید در اسلام اعتراف کننده مهم نیست متن اعتراف مهم است .

سین : لطفاً در کمال صحت عقل بفرما شروع کن .
جین : اینجانب (فرقی نمیکند کدام جانب به متن توجه کنید) اول قصد داشتم بروم پیش یک دائی که دارم تراشکار بشوم ولی از اسرائیل آمدند گفتند نخیر حتماً باید آخوند بشوی (باز هم فرقی نمیکند : مهندس ، دکتر ، نویسنده ، خبرنگار ، ماست بند هر جور راحتی) از ما انکار از اونا اصرار گرفتند منرا زدند پول دادند ننه مان راضی نبود همه اش خرج دوا درمانمان شد . جا دارد تا از گمنام امام زمان برای معالجه لوچی چشم چپ و رفع کشیدگی عضلات طحال و لگن خاصره تشکر کنم . (نزن برادر دارم میگم)

سین : لطفاً در کمال ملایمت و خوشحالی یه کمی برای ملت شریف پرور تعریف کن .
جین : بنده از جایگاه روحانیت (فرقی نمیکند : معلمی ، استادی ، خبرنگاری ، تعویض روغنی در هر حال متن اعتراف یکی است) همواره سوء استفاده کردم و خدا الهی از من نگذرد . یکبار یک دختری را چشم خواهری سر لخت دیدم یکجورائیم شد . گفتم بیا من اصلاح طلبم (فرق ندارد : معلمم ، نویسنده ام ، آب حوضی ام ، مسافرکشم) یک کمی با هم اصلاحات کنیم گفت باشه . از امام زمان گمنام متشکرم که در این مدت شبها احکام زفاف و لواط و پلی بوی را توی بند عملاً به بچه ها یاد میدهند و جایش هنوز درد میکند . (نزن آقا جان نزن درد میاد)

سین : لطفاً در نهایت آرامش و عطوفت اسلامی آیا به آن دختره تجاوز هم کردی ؟
جین : بله بله . چند دفعه هم او بمن تجاوز کرد . اصلاً ما همش به هم تجاوز میکردیم سعید حجاریان و تاج زاده و چندتای دیگر هم که الآن صدای فریادشان آمد شاهد بودند . من و تاج زاده مخ چند نفر را هم توی گوگل تاک زدیم ولی حجاریان فقط یاهو باز بود . بعد فهمیدم آن دختره از طرف سازمان مجاهدین آمده تا بمن تجاوز بکند . منرا بردند پیش مریم رجوی (فرقی نمیکند : شیمون پرز ، بوش ، سارکوزی ، مرکل) در اردوگاه اشرف من یه دفعه دلم براش غش رفت . (نکش برادر نکش دارم میگم)

سین : لطفاً در عین رفتار انسانی روابط خارجی و اصولاً کشورهائی که رفتید را بفرمائید .
جین : بنده والا یکبار فقط تا رودهن رفتم (آی) حالا که خوب فکر میکنم تا امریکا هم رفتم (آخ) بله بله اسرائیل هم رفتم (جیغ بنفش) فرانسه خیلی خوش گذشت (هوار) انگلیس باران می آمد (نعره) آلمان ... (عربده) دانمارک وقتی کاریکاتور پیامبر میکشیدند ... (فغان) پروژه هلندی ... (از هوش رفت !)

سین : لطفاً با همین احساس راحتی که داری یه کمی راحتتر باش .
جین : جا دارد تا در همینجا از تمام عوامل همیشه در صحنه و نور و دکور و امپکس و نودال خصوصاً برادر حسین که پریروز در روزنامه دقیقاً همان چیزهائی را از من گفت که من الآن دارم از خودم میگویم تشکر کنم . بنده البته کوچکتر از آنم که بخواهم اعدام بشوم و تقاضای سنگسار میکنم . لطفاً آن کاغذ را بیاورید تا بعنوان آخرین دفاع به قتل ندا هم اعتراف نموده شما خودتان به نیابت از من و بقیه پخش کنید . از دکتر اسدی که گوش آدم را به این خوبی بخیه میزند که جلوی دوربین اصلاً معلوم نیست متشکرم . تمام اموالم را که شامل نصف نیاوران و دو سوم ولنجک است می بخشم به برادران لبنانی در این مدت خیلی با من خوش رفتاری کردند !

(این اعترافات در شبهای بعدی ادامه دارد ...)