(۱) شانس آوردم که جای آن دختر نبودم ! ( 90+ ! )
تصویر منتشر نشده آن دختر دانشجوی زنجان توی بازداشتگاه !
توضیح ضروری : البته من این متن را هنوز ننوشته ام لیکن فکر میکنم بعد از نوشتن خیلی سکسی بشود به همین خاطر چنانچه روغن نباتی مصرف مینمائید ولی وازلین مصرف نمی نمائید از خواندن این متن بشدت خودداری بنمائید وگرنه اصلاً بمن چه مربوط !
صحنه خیلی رمانتیک است ! من ۳ ترم مشروط شده ام و دارم اخراج میشوم درحالیکه سهمیه ای هم نیستم ! آه ! معاون دانشگاه دیروز بمن گفت دلبندم ! الهی من جوجولیتو بخورم ! بیا بغل بابائی چون اگر تو کار مرا درست کنی منهم کار تو را درست میکنم ! بازم آه ! من رفتم نزدیک بابائی ! گفتم آه ! او گفت اوه ! آقا آه اوه ! به یک جاهائیم دست زد که من یکجورهائی شدم ناگهان ! پیش خودم گفتم اگر همینجوری پیش برود دیگر هیچ خیاطی نمیتواند منرا دوباره بدوزد ! جواب بابائی راستکی ام را چی بدهم ؟! جواب فرهاد را چی بدهم ؟! بابائی منرا ول کن نبود و من هی یکجورهائی میشدم که قبلاً نشده بودم ! دانشگاه چقدر خوب است ! مامانی همیشه میگفت در دانشگاه آدم چیزهای جدید یاد میگیرد که خیلی لذت بخش است ! آه ! مامانی چقدر راست میگفت ! خیلی لذت بخش است ! به بابائی گفتم استاد ! بی زحمت الآن بمن داخل نشو فردا بشو ! گفت اوه ! من تا فردا از اندوه تو سقط میشوم ! گفتم حالا یه امروز را هم سقط نشو تا یک خاکی بسرت بریزم فردا ! آه ! گفت پس من میروم از دانشجوها یک امتحان بگیرم ببینم تا فردا به کی میتوانم داخل بشوم ! اوه ! من از دفتر بابائی بیرون آمدم ! برای فرهاد اس.ام.اس فرستادم ! گفتم اگر تو داشتی اخراج میشدی پیش معاون دانشگاه چیکار میکردی ؟! برایم اینرا نوشت : midadam ! این فرهاد خیلی بی ادب است ! خدا کند شوهر من نشود ! من آنروز یک کارهائی کردم که الآن رویم نمیشود بگویم ! فرداش دوباره رفتم دفتر بابائی ! دیدم بدبخت همینطور کف کرده نشسته و دارد سیگارش را توی جلد مجله play boy میتکاند ! چقدر غمناک بود بابائی ! به او گفتم بابائی وقتی شما دانشجو بودی پیش معاون دانشگاه چیکار میکردی ؟! روی جلد play boy نوشت : midadam ! الهی خاک بر گورش کنند که اینهمه بی ادب است عین فرهاد ! خدا کند او هم شوهر من نشود ! کشوی میزش را باز کرد و من دیدم که توی کشو لای یک عالمه کاندوم و ویاگرا یک خودکار بیک هم هست ! چقدر معاون دانشگاه ما آدم فرهنگی است ! آه ! گفتم دربیاور ! فوری پیرهنش را درآورد ! گفتم خره یعنی آن خودکار بیک را دربیاور ! درآورد ! آه ! گفتم حالا اینجا را امضا کنم بینیم ! گفت اینجا که سهله من الآن حاضرم اونجا را هم امضاء کنم ! بعد زیر نامه اخراجی من نوشت نامبرده صیغه ۹۹ ساله دانشگاه بوده و اخراج نمی باشد ! آه ! بعد آنرا امضاء کرد ! اوه ! آنموقع من فهمیدم که چرا شبنم که مشروط هم نشده بود اخراج شد پس ! وقتی از امضاء نامه مطمئن شدم آه ! کارهائیکه دیروز از فاطی سلیطه یاد گرفته بودم را اول مرور کردم بعد یهو جیغ کشیدم گفتم آی هوار فرهاد زنتو کشتن ! بابائی گفت دختره اخراجی فاسد حالا جیغ میکشی ؟! خواست پیرهنش را تنش کند تا اخراجی منرا امضا کند ولی دیر شده بود ! قرهاد با ۸۲۱ نفر دیگر در را با لگد باز کردند و در حال فیلمبرداری او را از شومبول گرفتند بردند پیش رئیس دانشگاه گفتند اینجای این در دفترش شده اینقده ! مال تو چقده ؟!
من الآن در بازداشتگاه هستم آه ! میخواهند منرا خودکشی کنند اوه ! کاش با بابائی از آن کارها کرده بودم آه ! اگر اینکار را میکردم تا الآن فارغ التحصیل شده بودم ! عینهو آن دختره صغرا مچاله که ۱۸ تا سهمیه داشت و ما نفهمیدیم چطوری ظرف دو ماه فوق دکترا گرفت و الآن دور میدانها دارد ارشاد میکند ! احتمال دارد که او بهتر از من بلد بوده باشد که بگوید آه تا دکتر مددی بگوید اوه ! چه مملکت پر آه و اوهی ! ملت از صبح تا شب آه میکشند این مردیکه حمال اوه میکشد بی پدر و مادر ! ای کاش من فلسطینی بودم تا الآن یکی به دادم میرسید ! ما از فلسطین هم شانس نیاوردیم آه ! اینجا چندتا ریشو هستند که انگار خیلی دلشان میخواهد بگویند اوه ! خاک بر گورشان کنند الهی آه ! یکیشان آمد تو آه ! بقیه اش را بعداً میگویم اوه ! پدرسگ لااقل تف بزن آی هوارررررررررر جیــــــــــــــغ !