برخی از دیده های امروز من تا ساعت دو بعد از ظهر :
- یگان ویژه نیروی انتظامی اکیداً دستور داشت که پیش از خطبه ها با مردم درگیر نشود با اینکه خیلی دلش میخواست بشود .
- پلیس ضد شورش چند بار ادای حمله به جمعیت را درآورد بعد چون هیچکس فرار نکرد چند بار راستکی حمله کرد بعد باز چون هیچکس فرار نکرد جمع کرد رفت پی کارش .
- نیروهای لباس شخصی شامل بیست لشکر پیاده نظام که مجموعاً دوازده سال سن داشتند چند بار آمدند و رفتند دیدند کسی سوارشان نمیشود برگشتند پیش مامانشان .
- پیش از خطبه ها دست و سوت و تکبیر مردم ، زرت و پرت های حاج منصور ارضی را کاملاً خفه کرد . احتمال جر خوردگی نامبرده برای رسیدن صدایش به دو متر آنطرفتر صد درصد ارزیابی شده نامبرده الآن تحت دوخت و دوز قرار دارد .
- حاج منصور از همه دعوت کرد تا شعار مرگ بر امریکا بدهند همه لبیک گفتند نیم ساعت شعار دادند مرگ بر روسیه .
- در این هنگام محسن رضائی با یک ماشین زانتیا رسید و همینطور بیخود و بی جهت مورد تشویق جمع قرار گرفت . فکر کنم یک کمی هم خجالت کشید اگر اصلاً بفهمد این چیزها را .
- مردم با شعار "هاشمی ، هاشمی ، سکوت کنی خائنی" ایشان را خیلی شرمنده کردند . مردم همچنان دست میزدند و از همدیگر فیلم میگرفتند .
- بشدت احساس میشد که مردم امروز نفری چهارتا دست دارند : با دوتایش دست میزدند با یکی وی نشان می دادند با آن یکی موبایلشان را گرفته بودند بالا فیلم میگرفتند .
- بلافاصله بعد از خطبه اول در کل انقلاب برق را قطع کردند تا صدای هاشمی رفسنجانی از طریق بلندگو به گوش دشمن نرسد . عموماً در نمازهای جمعه همیشه قرار بود صدای امام جمعه به گوش دشمن برسد ولی چون ایندفعه دشمن خیلی نزدیک بود گفتند نرسد بهتر است .
- در این هنگام موتورهای ضد شورش هم از سمت غرب اضافه شدند و مردم را از سر خیابان جمالزاده مورد نوازش قرار دادند . مردم همچنان فرار نکردند و بشدت نوازش شدند .
- سرانجام برای متفرق کردن جمعیت نبش خیابان 16 آذر اشک آور زدند که طبق روال یک متری من بدبخت فرود آمد . اینروزها دارم احساس میکنم بدنم بشدت خاصیت جذب گاز اشک آور دارد هرجا میروم کپسول اشک آور هم با من می آید .
- من هیچیم نشد ولی بقیه هم طوریشان نشد چون فوری اشک آور را شوت کردند تو بغل پلیس . اینطور که من دیدم تعدادی گمنام امام زمان یک طورهائیشان شد . من میدانم مزه زهرمار میدهد این اشک آور .
- همچنان هیچکس نه فرار کرد نه جائی رفت مردم تازه نشستند زمین و هر کسی که بیخود می ایستاد خشتکش را درمی آوردند .
- یک دیوانه همینطور سبز بسته بود و راه افتاده بود و با فریاد مردم را دعوت به حمله و شهادت میکرد . تصادفاً وقتی به ابتدای کارگر جنوبی رسیدم دیدم یک کتک مفصل از مردم خورده باد آمده بود دیگر زر نمیزد .
- مردم فوراً با ماشینهایشان میدان انقلاب را دوره کردند . رادیوهای همه روشن و درهای ماشینها باز و صدای رفسنجانی بخوبی به گوش دشمن رسید . حیف که برق ماشین را نمیشود قطع کرد دشمن کلی سوء استفاده کرد .
- در اینجا من دو تومن پول و یک نخ سیگار به یک موتوری دادم از جنوب به سمت جمهوری و بعد از شمال بسمت بلوار کشاورز رفتیم دیدم خیلی زیادیم ها . سیگارمان تمام شد برگشتیم .
- خطبه ها که داشت تمام میشد خدا انگار دنیا را به ضد شورش داده بود . حمله شروع شد و مردم چون همچنان فرار نمیکردند یک شکم سیر کتک خوردند . کتک خوردن برای آدم سیاسی از نان شب واجبتر است خودم دیدم .
- آمبولانس زیاد بود و ماشینهای آتش نشانی بیشتر . از آقا پلیسه پرسیدم آتش نشانی برای چی آمده ؟ یک جوری نگاهم کرد از سوالم خجالت کشیدم تا کتکم نزده رفتم پی کارم . خودم جوابش را میدانستم ها خواستم با هم بیشتر آشنا بشیم .
- این ساندویچی هایدا شعبه میدان انقلاب را باید مدال داد . دویست تا ساندویچ داشت که پنج هزار نفر را برای خوردنش آنجا جمع کرد . هرچی هم گفتند مغازه را ببند گفت همین یکی را بپیچم می بندم و این وضع دو ساعت ادامه داشت .
- نیروهای عادی انتظامی حضرت عباسی هیچ کاری به ملت نداشتند . چندتا از خوش تیپهایشان پا که میداد با ملت لاس هم میزدند ملت هم تا دلتان بخواهد خنده خنده تخلیه اطلاعاتی شان کردند . واحد خواهران خوشگل مشگل در این تخلیه اطلاعاتی نقش بسزائی داشت .
- من الآن از خستگی دارم میمیرم . یک کمی که بهتر شدم دوباره میام بیست مورد دیگر را می نویسم اگر دوست نداشتید خب دعوا که نداریم دیگر نمی نویسم .