22 بهمن 86 تازه بود که وبلاگنویسی میکردم . تازه از جهنمی درآمده بودم و وقتی مینوشتم دنیای سیاه و سفیدم رنگی میشد . برای 22 بهمن که خواستم بنویسم وسطهای کار یکدفعه زدم به صحرای کربلا و زرت گریهام گرفت . یادم افتاد که تمام پنج شش سال قبلش را که بدتر از هرچه معلول گوشهای افتاده بودم هیچکس از این انقلاب 29 ساله حتی نیامد بزند توی گوشم ولی حالا به کمتر از سه ماه که دارم مینویسم یکبار صفحهام را بستهاند یکبار هم فیلتر کردهاند . 22 بهمن 87 اصلاً همینجوریش از چند روز قبلش انگار دلم میخواست عین اژهای همه را گاز بگیرم . 22 بهمن که شد سوژه گاز گرفتن را پیدا کردم و شروع کردم خودم را گاز گاز کردن . دیگر "من" را ول کرده بودم : "ما" چرا این سی ساله اینطوری شدیم ؟
22 بهمن پارسال که فاجعهای بود . کمتر از یکماه بود که بناچار از ایرانی که وسط خون و آتش میسوخت زده بودم بیرون و از انتخابات به بعد این اولین مناسبتی بود که تهران نبودم . شب قبلش خونهی آقا کمال بودیم . رفتم تو اتاق پای لپ تاپ نشستم به نوشتن و آنقدر گریه کردم که جیغ آقا کمال درآمد . گفت من همین امشب هماهنگ میکنم از همان کوهی که تو را آوردهاند برگردانند ایران . فکر بدی نبود ! تمام وجودم آنطرف کوه بود و من فردایش برای اولین بار بین شما نبودم . تمام وجود من هنوز هم آنطرف همان کوه است و من همچنان نمیتوانم که بین شما باشم ...
22 بهمن پارسال در خیابانها اتفاق خاصی نیفتاد ولی بین خودمان خیلی اتفاقات افتاد . همه افتادند به جان همدیگر . همه همدیگر را زدند . یکی با قلم زد یکی با خودنویس زد یکی رفت توی اتاق ، فکر کرد وقتی آمد بیرون زد خلاصه هیچکسی بیکار ننشست . برای اتفاقی که اصلاً نباید هم که میافتاد همه مقصر بودند جز خودمان . دوستیهایمان هر روز بیشتر دشمنی شد . این جاسوس است آن نفوذی است نشستی خارج میگی لنگش کن اووووه . یکسال تمام اینها را همه جا شنیدیم . منهم به اندازه فحش خورم که بدبختانه کم هم نبود شنیدم تو هم به اندازه فحش خورت که خوشبختانه زیاد نبود شنیدی همه به اندازه فحش خورشان شنیدند .
خواستم امسال هم بشینم یک فص حسابی گریه کنم که یکدفعه یک اتفاق خوب افتاد . جرقهای که همهمان منتظرش بودیم خورد و قرار شد که بعد از یکسال بیکاری همه برای 25 بهمن کاری بکنیم . ظرف ده روز تمام رفاقتها برگشت ، همه جوری به هم نزدیک شدهاند که انگار فردای انتخابات است ، هیچکسی برای کاری که میخواهد بکند مقصر نیست ، فحش خورها هر چقدر هم که بالا باشد اصلاً هیچکسی نیست که فحش بدهد ، خودنویس همچنان جوهر پس میدهد ولی فقط دست و بال نویسنده جوهری میشود . و من از اینهمه صمیمیت خوشحالم . همه خوشحالند و من هم یکیش . امسال دلیلی برای گریه کردن ندارم ، شما تمام دلائل را از من گرفتهاید ، فقط به 25 بهمن فکر میکنم ، شادم و میخندم !