2011/01/11

#874

ویدئوی پارسالت منرا برد به خیابانهای تهران آمیرحسین ...


نمی‌دانم که چه کسی و چرا این ویدئو را گذاشته بود . فهمیدنش هم البته زیاد سخت نیست ؛ در هر حال یک سبز مثل من مثل تو مثل خودش مثل همه‌مان آنرا گذاشت برای یادآور شدن آن "چیز" که تو می‌گفتی و بعد همه‌مان همان "چیز" را با هم گفتیم . انگار که می‌دانستی که مشکل ما همان "چیز"ی است که مدتهاست که می‌دانیمش ولی نمی‌گوئیمش . یک جا وقتی که گفتی "من چهار سال حرف نزدم تا که کارد به استخوان رسید" همه‌مان یاد خودمان افتادیم که خیلی وقت بود که کارد به پائینتر از استخوانمان هم رسیده بود و ولی حرف نزده بودیم . حتی حسب همان وظیفه‌ای که تو گفتی و همه در ادای آن مشترک بودیم . به این مدت گاهی و برخی رفقایمان حرفی گفته بودند که همه‌شان بدون حتی یک استثناء به زندان کشیده شده بودند . و ما ساکت بودیم .

تو بعد از خاتمی آمدی . ما داشتیم آماده می‌شدیم که خاتمی را دوباره قهرمان خودمان بکنیم و بعد لابد دوباره فحشش بدهیم و به زیر بکشیمش که یکدفعه تو آمدی . حالا خودمانیم ولی خاتمی هم خوب استعدادی دارد که حتماً یک کاری بکند که از همه فحش بخورد ! تو یکدفعه آمدی و کاسه کوزه‌ی همه حتی خود ما را هم بهم ریختی . خاتمی کاری که حتماً و قطعاً آخرش می‌کرد را ایندفعه همان اول کرد و کنار کشید . گفتیم چه حرفی برای گفتن داری ؟ گفتی "چیز" . و ما به تمام این مدت چقدر "چیز" داشتیم که نگفته بودیم . راستی ها ! حرف آدم به راحتی یک "چیز" باشد و نتواند که بگوید . حق "چیز" گفتنمان را هم که خواستند بگیرند به خیابان آمدیم . خود تو هم با ما آمدی . "چیز" ما را دزدیده بودند تازه باهاش پز هم می‌دادند !

و برای اولین بار در طول تمام تاریخ یک ملت بخاطر گفتن یک "چیز" ساده سنگینترین هزینه‌ها را داد . و ما سعی کردیم که هر "چیز"ی که به این مدت نگفته بودیم را بگوئیم . دیگر فرقی نمیکرد : بعضی رفقا که "چیز"ها را گفته بودند زندان شدند بعضی دیگر گفتند "چیز" و زندان شدند و بعد با هم رفیق شدیم . مهم رفاقتمان بود . هر چند که بعضی‌هایمان جانشان را بخاطر گفتن همین "چیز" دادند و ما خیلی دیر شده بود که می‌خواستیم رفیقشان بشویم . وقتی که جای خودشان رفیق خانواده‌هایشان شدیم ...

امروز بیشتر از یکسال و نیم از آنموقع می‌گذرد و ما هر روز رفقای بیشتری پیدا می‌کنیم . هنوز و هر جا که باشیم و هر وقت که بهم برسیم می‌گوئیم میرحسین چقدر "چیز" برای گفتن داشت و ما حواسمان نبود . جداً چقدر "چیز" می‌گفتی تو . امروز می‌گویند که می‌خواهند تو را بگیرند ولی خیالت راحت ، "چیز"ت را هم نمی‌توانند که بگیرند !