2009/12/02

#572

نامه ابراهيم نبوی بمن و لالمونی گرفتن من از خجالت !
.

چند روز پيش داور خان نامه اي بمن نوشت كه همانرا امروز در روزآنلاين منتشر كرد . پيش از هر حرفي ابتدا متن آنرا اينجا ميگذارم

--> یک هفته قبل علیرضا رضایی دو ساله شد و یک طنزنویس خوب وارد فضای طنز ایرانی شد. هفته قبل به همین مناسبت که وبلاگ علیرضا دو ساله شده است و هم به مناسبت مطلبی که در دفاع از ابطحی در مورد اعلمی نوشته بود، برایش نامه ای نوشتم که دوست داشتم آن نامه را منتشر کنم.

علیرضا جان عزیز


من بدون هیچ وقفه ای هر چه می نویسی مي خوانم. بسيار خوشحالم که از مرحله سرگردانی در فرم مدتهاست بیرون آمدی و کوتاه و تمیز و در بسیاری موارد درخشان می نویسي. نوشته های تو مرا که بسیار سخت می خندم، گاهی شدیدا به قهقهه مي اندازد و سخت نیست که فکر کنم درک عمیقي پشت آنهاست. راستش را بخواهی هرگز فکر نمی کردم که این قدر عمیق و دقیق ببینی. افتخار مي کنم که با تو دوستم و اگر یک درصد در کارهای تو نقش داشته باشم برایم سرافرازی است. البته بیخودی گفتم، چون می دانم که نه یک درصد حداقل سي درصد تاثیر داشتم. بین 23 تا 30 درصد، دقیق ترش را بگویم.

هر کار خوبی که می نویسی، حس می کنم انگار خودم نوشتم و از اینکه تو از يک دستپاچگی عبور کردی و به مرحله ای رسیدی که این همه حرفه ای و تمیز می نویسي، خوشحالم. اهل تعریف الکی نیستم و در مورد طنز و کاریکاتور، بیخودی از کسی تعریف نمی کنم. یادت هست که یکی دوباری که قاط زده بودی غرغر کردم و حالا دقت و وسواس و کوتاه نویسی و نداشتن کلمات اضافی در نوشته هایت برایم جالب است. مطمئن باش اگر ببینم که زدی جدول يا افتادي توی خاکی غر مي زنم و جیغ می کشم و مستقیما به خودت می گویم.

به نظر من طنزنویس خوب کسی است که از هر ده تا کارش دو تا کارش درخشان باشد. در کار تو این میزان به سه تا چهار تا از ده تا رسیده.( این قسمت در مورد صابری بود که حذف شد) گاهی اوقات طبع طنز تو یکی از شیرین ترین هایی است که تا کنون خوانده ام. و گاهی اينقدر تمیز می نويسی که دنبال یک کلمه اضافی در آن مي گردم و کمتر پیدا می کنم. به هر حال تو امروز از مرز کسي که مي خواست طنزنویس خوبی بشود به یک طنزنويس برجسته که زبان شخصی دارد تبدیل شده اي و این را به تو تبریک می گويم. اگرچه گاهی شلختگی مي کنی، کاری که من هم زياد می کنم.

در مورد داستان ابطحی و اعلمي نوشته تو منطقی و شرافتممندانه بود، مثل بخش اعظم برخوردهایت. بزرگترین هنر ما طنزنویس ها این است که مواظب باشيم اين چاقوي تیزمان چهره بیگناهی را زخمی نکند. من با نوشته تو درباره اعلمی کاملا موافقم و اگر جای تو بودم همین را می نوشتم که نوشتی.

برادر و رفیق و همکار تو، ابراهیم نبوی

.................

و من ...

ميدانيد ؟ ياد آن شبي افتادم از اول آذر دو سال پيش كه لاي بيهودگي هاي خودم گره خورده بودم . اينقدر سرگردان و حيران در خودم بودم كه نظيرش در هيچوقت و هيچ جاي زندگي ام پيدا نميشد . تازه از بحراني عبور كرده بودم كه همه كس عبور از آنرا غير از مرگ جاي ديگري جستجو نميكرد . خود داور خان خوب ميداند آنرا . هيچ چيز هم نداشتم . تنها باقيمانده ام از دار و ندار يك كامپيوتر بي كارت گرافيك (اصغر لگن) بود كه شرح تصوير گرفتن از آن را ميترسم كه اگر بگويم ركورد خنده دارترين جوك جهان زده بشود !

به نوشتن خصوصاً براي خودم هميشه گرايش داشتم . و شايد چون تمام حرفهاي خودم را به طعنه براي خودم ميگفتم و مي نوشتم طنز زنده ترين قالب ذهنم بود . در رأس همين قالب هميشه ابراهيم نبوي توي ذهنم ميچرخيد . نه ميدانستم كه وبلاگ چي هست و نه اطلاعاتي از نوشتن در اين فضا . از اين نظر تقريباً هنوز هم فقيرم . آن شب برداشتم ابراهيم نبوي را توي اينترنت سرچ كردم . لاي تمام صفحاتي كه "به دستور مقامات قضائي دسترسي به اين سايت امكان پذير نمي باشد" يك صفحه پيدا كردم كه هنوز دستوري از مقامات قضائي نگرفته بود و نوشته هايش به روز بود . كلي جيغ كشيدم بخاطر اين كشف . دوتا از نوشته ها را كه خواندم چنان انگيزه اي در من پيدا شد حس كردم نبوي الآن بالاي سرم ايستاده ميگويد بنويس . به تقليد از همان صفحه براي خودم صفحه اي ساختم و نوشتم . اينرا هم ميترسم بگويم كه چون بلد نبودم "خواستم وبلاگ ساخته باشم رفتم كانتر وبلاگ ساختم بعد براي سايت وبگذر نامه نوشتم كه وبلاگ من كو ؟" و ركورد خنده دارترين جوك جهان باز هم زده بشود !

يكماه و نيم بعد يك شب آمدم صفحه ام را باز كنم ديدم "به دستور مقامات قضائي دسترسي به اين سايت امكان پذير نمي باشد" ! گفتم مقامات قضائي بيخودي دستور نمي دهند احتمالاً دارم راه داور را درست ميروم ! چهار ماه بعد به خود نبوي كه گفتم انگيزه شدن او را و بعد خودم را و صفحه ام را گفت "اگر طنزهاي من فقط همين يك كار را كرده باشد نتيجه كارم را گرفته ام" . نه داور خان . اين صفحه نتيجه يكي از هزاران كاري است كه تو كرده اي . و از اين ته دلم خوشحالم كه امروز از نتيجه كار خودت خوشحالي ...

مرسي داور خان ...