پیام تشکر آقا امام زمان به شهاب حسینی!
سلام شهاب جان. آقا دستت طلا. نخلت طلا. به جان خودم همینطوری بیکار واسه خودم ته چاه نشسته بودم داشتم با مواضع هستهایام یه قل دوقل بازی میکردم که این جایزه "کن" تو افتاد پائین. از وقتی این مرتیکه گور به گور شده دیگر رئیس جمهور نیست، خیلی وقت است که دیگر کسی چیزی این پائین نمیاندازد. تازه آن آخرها هم همه کفش و دمپائی میانداختند. آخرین باری که کسی برای من از "کن" چیزی آورد، مرتیکه دیوث سیاسی یک کیسه توت دستش بود، همینطوری که کوفت میکرد دعا هم میخواند، بعد ته کیسه که توتها له شده بود را زرت انداخت توی چاه ما. گفت بگیر که هرچی بدبختی داریم از توئه. خلاصه یک همچین وضعی داریم ما این ته چاهی.
شهاب جان! باور کن موقعی که آن بالا داشتی جایزه را میگرفتی برگشتی گفتی این جایزه را تقدیم میکنم به مردمم، دلم هرّی ریخت پایین. گفتم آخه نامرد، نالوطی، پس من چی؟ ما آدم نیستیم؟ مردم نیستیم؟ خبر مرگمون امام زمان نیستیم؟ تو هم؟ الآن که جایزه را تقدیم کردی به من بخدا اصلاً امید به زندگیام دو برابر شد. الآن دو هزار سال دیگر هم ته همین چاه بمانم خیالی نیست. مرامتو عشق است داداش. به مردمت سلام برسان بگو من این جمعه مشغول جایزه "کن" هستم نمیآیم. به اصغر هم سلام برسان بگو یک کاری میکنم با توفیقات من هی فیلم بسازی جایزه بگیری. دیگر ما از جواد شمقدری که کمتر نیستیم لابی نداشته باشیم. والا به قرآن مجید.
راستی از وقتی جایزه را به ما تقدیم کردی این عواطف "مردمت" یک کمی بلاتکلیف شده. از صبح همهشان که به تو تبریک گفته بودند دارند میگویند ای خاک بر سرت. همین الآن پاشو بیا ببین چندتا نامه خاک بر سری انداختهاند توی چاه ما. آخر آنروزی که داشتی جایزه را میگرفتی یک عده آن فیلم تو را که رفته بودی پیش مقام معظم رهبری داشتی موضع ایشان را برق میانداختی دست به دست میکردند، بعد یک عده دیگر (از جمله خود ما!) گفتیم بابا چرا عن قضیه را درمیآورید؟ الآن همانها دارند میگویند بفرما! ما که کاری نداشتیم، خودش جایزه را پرت کرد توی چاه عن قضیه را درآورد.
شهاب جان! حالا بین خودمان؛ خیلی مواظب باش از چشم "مردمت" نیفتی پدرجان. بخدا این مردم گناه دارند. تا میخواهند روی دیوار یکی یادگاری بنویسند یارو یکدفعه کل دیوار را میاندازد توی چاه یک سیفون هم روش. از سیاسیها بگیر تا هنرمندها. والا بخدا. یک ضرب المثل چینی هم هست که میگه شریفینیا شدن چه آسان، شجریان شدن چه مشکل. و خاک تمام پکن هم تو سرت!
سلام شهاب جان. آقا دستت طلا. نخلت طلا. به جان خودم همینطوری بیکار واسه خودم ته چاه نشسته بودم داشتم با مواضع هستهایام یه قل دوقل بازی میکردم که این جایزه "کن" تو افتاد پائین. از وقتی این مرتیکه گور به گور شده دیگر رئیس جمهور نیست، خیلی وقت است که دیگر کسی چیزی این پائین نمیاندازد. تازه آن آخرها هم همه کفش و دمپائی میانداختند. آخرین باری که کسی برای من از "کن" چیزی آورد، مرتیکه دیوث سیاسی یک کیسه توت دستش بود، همینطوری که کوفت میکرد دعا هم میخواند، بعد ته کیسه که توتها له شده بود را زرت انداخت توی چاه ما. گفت بگیر که هرچی بدبختی داریم از توئه. خلاصه یک همچین وضعی داریم ما این ته چاهی.
شهاب جان! باور کن موقعی که آن بالا داشتی جایزه را میگرفتی برگشتی گفتی این جایزه را تقدیم میکنم به مردمم، دلم هرّی ریخت پایین. گفتم آخه نامرد، نالوطی، پس من چی؟ ما آدم نیستیم؟ مردم نیستیم؟ خبر مرگمون امام زمان نیستیم؟ تو هم؟ الآن که جایزه را تقدیم کردی به من بخدا اصلاً امید به زندگیام دو برابر شد. الآن دو هزار سال دیگر هم ته همین چاه بمانم خیالی نیست. مرامتو عشق است داداش. به مردمت سلام برسان بگو من این جمعه مشغول جایزه "کن" هستم نمیآیم. به اصغر هم سلام برسان بگو یک کاری میکنم با توفیقات من هی فیلم بسازی جایزه بگیری. دیگر ما از جواد شمقدری که کمتر نیستیم لابی نداشته باشیم. والا به قرآن مجید.
راستی از وقتی جایزه را به ما تقدیم کردی این عواطف "مردمت" یک کمی بلاتکلیف شده. از صبح همهشان که به تو تبریک گفته بودند دارند میگویند ای خاک بر سرت. همین الآن پاشو بیا ببین چندتا نامه خاک بر سری انداختهاند توی چاه ما. آخر آنروزی که داشتی جایزه را میگرفتی یک عده آن فیلم تو را که رفته بودی پیش مقام معظم رهبری داشتی موضع ایشان را برق میانداختی دست به دست میکردند، بعد یک عده دیگر (از جمله خود ما!) گفتیم بابا چرا عن قضیه را درمیآورید؟ الآن همانها دارند میگویند بفرما! ما که کاری نداشتیم، خودش جایزه را پرت کرد توی چاه عن قضیه را درآورد.
شهاب جان! حالا بین خودمان؛ خیلی مواظب باش از چشم "مردمت" نیفتی پدرجان. بخدا این مردم گناه دارند. تا میخواهند روی دیوار یکی یادگاری بنویسند یارو یکدفعه کل دیوار را میاندازد توی چاه یک سیفون هم روش. از سیاسیها بگیر تا هنرمندها. والا بخدا. یک ضرب المثل چینی هم هست که میگه شریفینیا شدن چه آسان، شجریان شدن چه مشکل. و خاک تمام پکن هم تو سرت!