راستانِ داستان : روی دیوار مدرسه نوشته بود : القدس لنا !
از دو سه روز مانده به شروع مدرسهها این آهنگ مغز آدم را سوراخ میکرد: آغاز سال نو، با شادی و سرور، همدوش و همزبان، حرکت بهسوی نور و الی آخر. آن قسمت "حرکت بهسوی نور"ش البته به الباقی آهنگ میچربید. البته رسم بود که شاعر و آهنگساز برای اینکه کارشان پخش بشود یک نوری، سماواتی، معرفتی چیزی به شعر بچسبانند. یا شاید هم شاعر واقعاً به این اعتقاد داشت که شاگرد که بهسمت مدرسه میآید در واقع دارد "به سوی نور" حرکت میکند. حالا اینکه قسمت تاریکیاش کجاست را هیچوقت هیچکس چیزی نگفت..........
از دو سه روز مانده به شروع مدرسهها این آهنگ مغز آدم را سوراخ میکرد: آغاز سال نو، با شادی و سرور، همدوش و همزبان، حرکت بهسوی نور و الی آخر. آن قسمت "حرکت بهسوی نور"ش البته به الباقی آهنگ میچربید. البته رسم بود که شاعر و آهنگساز برای اینکه کارشان پخش بشود یک نوری، سماواتی، معرفتی چیزی به شعر بچسبانند. یا شاید هم شاعر واقعاً به این اعتقاد داشت که شاگرد که بهسمت مدرسه میآید در واقع دارد "به سوی نور" حرکت میکند. حالا اینکه قسمت تاریکیاش کجاست را هیچوقت هیچکس چیزی نگفت..........