چند روز پیش حاج منصور ارضی (با این حاج منفور تیتر زیاد فرقی ندارد) گفت که سد ممل آقای ابطحی در حال زنا دستگیر شد . با خودم فکر کردم دیدم یارو همچی هم بیراه نگفته :
در واقع یعنی همه چیز از آنجا شروع شد که سیزده سال پیش در انتخاباتی که هنوز کسی یاد نگرفته بود نتیجهاش را از سه ماه قبلش اعلام بکند کاندیدای حاج منفور به کاندیدای حاج محبوب بطرز فجیعی باخت و از همینجا بود که صدای مادر حاج منفور درآمد . خاتمی رئیس جمهور شد و همین ممل آقا شد رئیس دفتر رئیس جمهور . همچی که سر میچرخاندی توی جیبت حداقل بیست تا امتیاز روزنامه و شب نامه و هفته نامه و ماهنامه پیدا میشد همه از دم اینوری . آنطرف را که نگاه میکردی درس خواندن تقریباً کمترین و آخرین کاری بود که هر دانشجوئی میکرد ، هزار ماشالله همه فعال سیاسی ، همه هم از دم همانوری . اینطرف زنها بجای سبد و زنبیل یه تیکه پلاکارد دستشان بود یک چیزهائی رویش نوشته بود مادر حاج منفور که میدید میگفت واه واه واه ! خودش را از سه طرف جر میداد . خلاصه هر کسی و همه یکجوری بودند . دو سال بعد مجلس هم که افتاد دست حاج محبوبها بیچاره مادر حاج منفور دیگه خیلی بلا سرش آمد .
گشت و چرخید تا که مادر حاج منفور دید اوا خواهر ، اینجوری دیگر نمیشود . شروع کرد به زائیدن . اینکه بابای آن بچهها کی بود و کی هست را هنوز داریم میگردیم پیدا نکردهایم . شما پیدا کردی خبرمان کن . احتمالاً علم پیشرفت کرده مادر حاج منفور تلقیح مصنوعی کرده باشد ! اینقدر زائید که هشت سال بعد از آن انتخابات اول دیگر هر جا را که نگاه میکردی فامیلی همه حاج منفور بود همه هم با هم برادر خواهر ! همه قلچماق و با یکی یک چماق . یک خالی بند پاچه پاره هم شد رئیس جمهورشان ، دیگر انگار کن که به خر تیتاپ داده باشی ذوق مرگ شدند همهشان . حاج منفور راضی ، مادر حاج منفور راضی گفتند گور پدر ناراضی !
سه ماه نکشید ایندفعه خود مردم شروع کردند . بابا این دار و دسته لات دریدهی بیآبرو دیگه کیه ؟ هشت سال یارو هرجا رفت واسه ما شد آبرو اینو هیچ جا راه نمیدن تازه میگه کدخدا چه خبر ؟ مادر حاج منفور دید ای بابا ، بسکه ملت به حاج محبوبها عادت کردهاند بگیری بزنیشان هم کوتاه نمیآیند . دیدند کار بدتر شد که . چهار سال همینجوری پس رفت (این تنها دوره تاریخ بود که هیچ چیزی پیش نرفت ، حتی زمان) مادر حاج منفور آمد کم نیاورد آن خالی بند پاچه پاره را سر جایش نگه داشت نشستند فکر کردند دیدند تنها راهش انگار اینست که حاج محبوبها را از جلوی چشم مردم بگیرند ببرند دور بکنند که همه فقط حاج منفورها را ببینند بلکه تهش عادت بکنند . همه را که گرفتند یک روز حاج منفور از مادرش پرسید چرا ننه ؟! گفت ننه جان اینها مادر تو را انجام دادند باز میپرسی چرا ؟
تمام حاج محبوبها در حال زنا دستگیر شدند . این وسط گیرم که ممل ابطحی هم یک کاری کرد . ننهی حاج منفور باید اینقدر دهن لق باشد برود به حاج منصور بگوید که او هم برود همه جا جار بزند بگوید ایها الناس ! مادر ما انجام شده ؟!