2009/04/15

دانشکده فنی بابل جائی که من هرگز از آن فارغ التحصیل نشدم ...

...

اینجا سالن ورودی ساختمان برق است . تقریباً تمام کلاسهای علوم پایه و عمومی برای تمام رشته ها
اینجا تشکیل میشود برای همین شلوغترین ساختمان دانشکده هم هست .


آمدند گفتند اگر تا پنجشنبه درب را باز نکنید ضد شورش وارد دانشکده خواهد شد . نماز جمعه ی بابل در دانشکده فنی برگزار میشود به همین جهت پنجشنبه ها برای حفاظت از اسلام دانشکده تعطیل است . امام جمعه ی سابق بابل نماینده ی ولی فقیه در استان هم بود . بعض حسنی بناشد اینقدر آدم شیرینی بود که وقتی مرد همه نقل و نبات پخش کردند . بعد پسرش امام جمعه شد به معنای واقع "کو ندارد نشان از پدر" .

اردیبهشت سال هفتاد و چهار درب دانشکده بسته شد . چهار هزار نفر به چهار هزار دلیل در دانشکده را بستند به همین راحتی . صبح اول وقت رئیس دانشکده را هم راه ندادیم تو . رفت نماینده ولی فقیه را آورد . بچه های انجمن اسلامی او را راه دادند ولی رئیس دانشکده را فرستادند ددر . بعداً وقتی نماینده ی ولی فقیه دانشگاه مازندران کون برهنه در یک پیکان با یکی از دانشجویان که حتماً پسر نبود ولی قطعاً صیغه اش بود گرفتار شد تکلیف ما با موجودی بنام نماینده ولی فقیه بیشتر روشن شد .

دانشکده فنی دو جور دانشجو دارد : یکی فنی مهندسی ها هستند یکی دبیر فنی ها . بچه های دبیر فنی هم دو جورند : یا بهتر از آنها پیدا نمیکنی یا گه تر از آنها هرگز ندیده ای . آنموقع که اینجور بود . دلیل عمده اش هم اینکه از هر صدتا هشتادتا رزمنده و سهمیه ای بودند . اینها زورشان به هیچ رشته ای نمیرسید می آمدند دبیری . عموماً هم بیست و پنج سال از دانشجوئی شان میگذشت ولی کی بود که اخراجشان بکند ؟ دانشکده را بنام زده بودند . مسلماً انجمن اسلامی هم در تسخیر همینها بود . تف به روی آن علی مقدم که خجالت میکشید کسی بداند اسم اصلی اش شهرام است .

بابل یک شهر است با نهصد هزار انشعاب از شعب ابی طالب . هر کوچه ای برای خودش یک پادگان دارد بنام "بسیج شهید فلانی" . در بابل یکنفر که داد بزند فوری از پهلوی فاطمه زهرا خون می آید اینها برای جلوگیری از خونریزی هر جور خونی که بگی میریزند . اینها بیشتر از نیمی از مردم بابل را هم تشکیل میدهند . و همینها بیشتر از نیمی از اختیار دانشکده فنی هم دستشان است . دقیقاً و مشخصاً میدانم که هنوز هم همینطور است .

چند وقت بعد از آن اعتصاب اعصاب خرد کن که آخر همین انجمن اسلامی تهش را به گه کشید کمیته انضباطی بدلیل "رابطه نامشروع" منرا یک ترم تعلیق کرد . البته که وصف انجمن اسلامی آنروز با حالا خیلی فرق دارد . آن حکم را میدانم که هنوز دارم اگر لازم باشد پیدا میکنم و منتشر . اینکه وسط آن اعتصاب ما چی را به کی فرو کردیم هنوز نمیدانم ولی دکتر بهبودی که معاون دانشجوئی وقت دانشگاه بود وقتی در جواب یک لگد قایم به میزش خورد برای حکم من نامه ی "کان لم یکن" زد . در دانشگاه مازندران اگر کسی را بگیری بزنی زودتر به خواسته ات میرسی تا اینکه حرف زده باشی . آخر آنجاها حرف زدن کتکی است . من غیر از تحصیل چند سال آنجاها کار هم کرده ام .

اینروزها آنجا اعتراض است و اعتصاب . شاید من کمی بتوانم چیزی که الآن آنجا میگذرد را حس کنم . آخر این همان چیزی است که دیروز بر خود من میگذشت . از رفقایم میخواهم که مراقب خودشان باشند . آنجا رابطه ها زود نامشروع میشود . این دکتر امینی هم جوجه ای بود که آنروزها تازه به سفارش یک ماه واره ای هیئت علمی شده بود . بابل شهر نیست به تمام معنا جنگل است . همین ...