2010/06/28

#769

مشروح دیدار فوق محرمانه ما با نیک آهنگ در پاریس !


نیکان : سلام علیرضا . بیا این پولها را بگیر از موسوی بد بگو .
ما : سلام نیک آهنگ . چرا من از دیدن تو بعد از اینهمه مدت خوشحال نیستم اینهمه اصلاً ؟
نیکان : برای اینکه بیا این پولهای زیاد را بگیر از کروبی هم بد بگو .
ما : خیلی ممنون . دماغ جنابعالی چاق می‌باشد انشالله ؟
نیکان : نخیر ! دماغ ما الآن و همیشه خیلی هم لاغر می‌باشد ولی دماغ تو خیلی چاق است اینطور که دارم می‌بینم . بیا این پولها که برای خراب کردن جنبش سبز بمن داده‌اند بگیر برو دماغت را عمل کن لاغر بشود .
ما : چقدر تو خوبی ! ولی یک سوال داریم ما الآن بی زحمت . جنابعالی اینهمه که مشت محکم به دماغت می‌خورد اینروزها پس چطوری دماغت اینهمه لاغر است ؟
نیکان : ها ها ها ! اگر قرار بود دماغ ما با این مشتها چاق بشود که الآن با دماغ ما میشد به یک پادگان آبگوشت داد . تک ایت ایزی داداش ! بیا چند کیلو دیگر پول بگیر از ما .
ما : دست شما درد نکند . راستی ما چرا باید از موسوی بد بگوئیم هی ؟ دلت خنک می‌شود خدای نکرده ؟ آخر ما از موسوی یک کم خوشمان می‌آید بعضی وقتها و از کروبی بیشتر کم خوشمان می‌آید خیلی وقتها .
نیکان : خنگ خدا ! همین است که بعد از اینهمه مدت هنوز گشنه می‌باشی ما که مهمانیم باید در پاریس برای تو سیب زمینی سرخ کرده و از آن نوشیدنهای مبتذل بخریم دیگر . الآن باید یا بدون تف و صابون بروی در انتهای این دو نفر دربیائی یا باید با یک تن تف و صابون هم از انتهای همین دو نفر رد نشوی . اینطوری می‌توانی هر روز سی دفعه سیب زمینی سرخ کرده که خیلی دوست میداری بخوری با نوشیدنیهای مبتذل دیگر .
ما : عجب ! آنوقت ببخشید جسارتاً اگر یکنفر بدون تف و صابون رفت در انتهای این دو نفر و زبانم لال گیر کرد دیگر درنیامد چه جوری می‌شود ؟
نیکان : آنوقت طرف تازه می‌شود سبز اللهی ! راستی داشت یادم میرفت . بیا این پولهای بیشتر را بگیر از خاتمی هم بد بگو هر روز .
ما : چشب ! ولی جسارتاً باز هم آی هو کوئسشن یکی دیگر . ما کجا باید اینهمه از اینها بد بگوئیم که پول زیاد دربیاید بتوانیم برای خودمان سیب زمینی سرخ کرده و چیزهای مبتذل بخریم ؟
نیکان : من چه میدانم . البته می‌توانم تو را به سایت ضد انقلابی مستقل خودنویس وابسته به خودم معرفی بنمایم که خیلی مستقل بروی آنجا به هر کی ما گفتیم فحش بدهی و بیا این پولهای خیلی زیاد دیگر را هم بگیر حالا که اینطور شد .
ما : خیلی ممنان شما زحمت نکش ! ما خودمان در آنجا یک ستون ثابت داریم هیچ هم از این خبرها نیست . اصلاً همین کار ما در سایت مستقل خودنویس باعث شده هیچکسی بما کار ندهد گشنه بمانیم تو برایمان سیب زمینی سرخ کرده و چیزهای مبتذل بخری . آخر این هم شد کار ؟
نیکان : والا این مشکل را در آنجا خود ما هم داریم . هر روز هی مفتی داریم جنبش سبز را تخریب می‌کنیم و تفرقه می‌اندازیم و شکاف ایجاد می‌نمائیم فحشمان هم می‌دهند کم کم شکافی که ما ایجاد نموده‌ایم دارد جر هم می‌خورد ولی پول مول خبری نیست . بیا این سه تا وانت پولهای زیاد دیگر را هم بگیر بلکه یک فکر درست حسابی بکنیم با هم . اصلاً چطور است برویم کیهان کار بنمائیم ؟
ما : زحمت نکش . بنده و جنابعالی همین الآنش هم مفتی مفتی شده‌ایم جزو اعضاء ثابت هیئت تحریریه کیهان خودمان خبر نداریم . هر روز نصف صفحهاتش را با کارهای تو می‌بندد نصف دیگر را با نوشته‌های ما . اصلاً بیا تمام پولهایت را پس بگیر . نخواستیم !
نیکان : تو بمیری عمراً اگر پس بگیرم . این پولها هیچ ربطی به موضوع ندارد بلکه رئیس جمهور کانادا اینها را به ما داده که به هرکی دلمان می‌خواهد بدهیم هی .
ما : البته ببخشیدها ولی کانادا که رئیس جمهور ندارد فقط نخست وزیر دارد یکی .
نیکان : بیا این پولها را هم بگیر برو میگیرم میزنمتا !