راستانِ داستان : بخاریها میسوزانند ...
زمستان که میشد بخاری نفتیها از انبار مدرسه بیرون میامد. فراش مدرسه آنها را گوشهی حیاط میچید و با «شلنگ» رویشان آب میگرفت. یک مخزن استوانهای شکل فلزی که پشتش به اندازهی نصف پیت نفت جای سوختش بود و جائی در پشت بخاری برای اتصال لولهی خروج دود. این مجموعه با شلنگ آب فراش لابد باید تمیز میشست. انگار که هیچکس هم به فکر زنگ زدن محفظهی آتش بخاری هم نبود..........
زمستان که میشد بخاری نفتیها از انبار مدرسه بیرون میامد. فراش مدرسه آنها را گوشهی حیاط میچید و با «شلنگ» رویشان آب میگرفت. یک مخزن استوانهای شکل فلزی که پشتش به اندازهی نصف پیت نفت جای سوختش بود و جائی در پشت بخاری برای اتصال لولهی خروج دود. این مجموعه با شلنگ آب فراش لابد باید تمیز میشست. انگار که هیچکس هم به فکر زنگ زدن محفظهی آتش بخاری هم نبود..........