در راستای اینکه علی الحساب پوز قوه غذائیه زده شد و محمد نوری زاد (هیب هیب هورا هورا هورا) الآن توی خانه نشسته دارد متن نامه بعدی به خ.رمنهای را تنظیم میکند ما چون دسترسی به یوتیوب نداریم که وقتی از بیت زنگ میزنند خبرهای آقا را میدهند دست بند سبز ببندیم آنرا در کنار روشهای فلج کردن حکومت و راهپیمائی برق آسا در پیام روزانهمان اعلام کنیم لذا الآن زنگ زدند گفتند خ.رمنهای برای نامههای نوری زاد (هیب هیب هورا هورا هورا) جوابی فرستاده که متن آن عیناً کپی پیست میشود :
از : اونی که آبرو براش نگذاشتی
به : توئی که الهی جـزّ جیگر بزنی به حق همین خجسته ، ننهی مجتبی
البته واضح است که از آزادی موقت آن جناب الآن مسروریم (آن اسرائیل است که مثل سگ دروغ میگوید ما مثل یک جانور دیگر دروغ میگوئیم) بما گفتند هرچی تو را در انفرادی کتک زدند درب و داغان کردند آخر نرفتی اعتراف بکنی احسنتم لأنفسکم . راستش اینکه دستور باد آوردن جنابعالی را خود ما داده بودیم (گفتیم نکند یکوقتی خدای نکرده فکر کنی دستور باد آوردن بقیه را کس دیگری میدهد) . خواستیم تو را امتحان کنیم ببینیم بعنوان یکی از ملت قهرمان سابق آیا مثل قهرمانهای فعلی که 300cc ساندیس بدهی میروند برایت سر میبـُرند همینطور قهرمان هستی یا نه دیدیم نه !
اولش دادیم زورکی ساندیس به حلقت بریزند برداشتی نامهی اول را نوشتی . بعد بردیم انفرادی که نفس تنگی بگیری بلکه به سرمقالهی کیهان اعتراف کنی نمیدانیم کاغذ از کجا گیر آوردی نامهی دوم را نوشتی . آدم فرستادیم همانجا تو را بگیرند بزنند باد بیاورند که لااقل سرمقالهی کیهان را یکدفعه بخوانی برداشتی پشت همان سرمقاله نامهی سوم را نوشتی . گفتیم بزنید سر و کلهاش را بشکنید اقلاً دلمان خنک بشود هنوز باند پیچی نکرده یک نامهی دیگر نوشتی امضای ما را پای برگه خرید سهام مخابرات توسط سپاه به خودمان نشان دادی .
آخرش تلفن زدیم گفتیم بابا ما غلط کردیم ! این هر کاریش میکنی باز کم نمیآورد یک نامهی دیگر مینویسد . اصلاً ولش کنید بروید حال سید حسن را بگیرید ایندفعه برداشتی برای همان سید حسن نامه نوشتی گچ گرفتی به عمامهی ما . چه گیری افتادیم ها ! پیغام فرستادیم بچهها بیایند بهت بگویند جان اون مادرت از ما طلب بخشش کن ولت کنیم بروی دهنمان سرویس شد ، برداشتی پای برگه طلب بخشش برای ما نوشتی "صدای شکسته شدن استخوانهای اقتدارات را خواهیم شنید" . آنشب رفتیم یک لول اضافه کشیدیم از اعصاب خردی . خیالت راحت شد ؟ گفتیم تا زندان را اداره پست نکردهای مرخصی بدهند بیائی خانه ، تو که نه لااقل ما یک استراحتی بکنیم .
غرض اینکه این نامه را نوشتیم که ایندفعه ما از تو طلب بخشش کنیم بگوئیم پدر جان ! بیرون جای استراحت است . خودت استراحت نمیکنی بگذار ما استراحت کنیم اقلاً . اینقدر شبها پابرهنه نیا وسط خواب ما همین . همهاش میپرد !