واقعیت اینست که در خانهی سبز ما قدری حرف پیش آمده که صد البته به هیچکس بیرون از این خانه مربوط نیست . تا حالا و تا بوده هم سعی کردهایم که صدای حرف و حدیث داخلیمان بیرون از خانه نرود . هر چند که همسایهی فضول ما دائم گوشش را چسبانده به دیوار ما که صدای پچ پچ هایمان را هم بشنود . خودش اینقدر رسواست که شنیده شدن عربده کشیاش آنطرف دنیا هم برایش مهم نیست .
موافق و مخالف به اندازهی کافی جیغ کشیدیم . از یکطرف با احوال پیش آمده برگزاری راهپیمائی در هر حد و اندازهاش در 22 خرداد خندهدار میشود . فقط یک لحظه تصور کن که دستگیری شدهای با بازجو اینها را میگوئی :
بازجو : برای چی آمدی تظاهرات ؟
تو : برای دفاع از رأیم و دوستان شهید شدهام و دوستان زندانیام و ...
بازجو : به کی رأی داده بودی ؟
تو : به موسوی .
بازجو : برای من شدی کاسهی داغتر از آش ؟ خود موسوی که بهش رأی دادی گفت برای دفاع از هیچی راهپیمائی نیا . همین الآن ولش کنی میره بدلیل اخلال در رفتار جنبش ازت شکایت هم میکنه !
و آنوقت هر دو سر متهم طلا میشود !
از طرف دیگر هم همه حتی خود موسوی و کروبی همیشه گفتهاند که ما تصمیم گیرنده برای مردم نیستیم . آنها میروند ما هم دنبالشان میآئیم . البته حالا ما به اینکه اگر اینها دنبال مردم حرکت میکنند پس چرا در بیانیهشان یکطرفه "حکم" به لغو راهپیمائی دادهاند گیر نمیدهیم ! پس میشود که رفت و در خیابانها بود . البته نباید زیاد انتظار داشته باشی که مثل روز قدس و عاشورا خیلیها میآیند .
علی الحساب یک کمی سکوت کنیم ما همچنان امشب و فردا را هم وقت داریم . اگر اطلاع رسانی ما در سایتها و وبلاگهایمان برای مردم مهم باشد که هر نتیجهای بگیریم برای شنبه بخوبی اطلاع رسانی شده و فبها ، اگر هم نه که دقیقاً میشود همینی که الآن هست !