پاسخ لازمی که ناو امریکائی به سپاه را داد !
جانشین فرمانده نیروی دریائی سپاه اعلام کرد «شناورهای بیگانهای که از تنگه هرمز وارد خلیج فارس میشوند همواره به اطلاعات مورد نیاز یگانهای سپاه پاسخ لازم را میدهند» . وی که از این پاسخهای لازم را خوشحال بود افزود «این موضوع در مورد ناو هواپیمابر امریکا نیز صدق میکند» . در اینجا مشروح پاسخهای لازم ناو اینترپرایز با قایق سپاه از طریق بیسیم را میآید :
..........
..........
قایق سپاه : خیششششش ..... هی گنده بک ! میخواهی وارد خلیج فارس بشوی ؟ خیشششش .....
ناو : خیشششش ..... بله ..... خیشششش ....
قایق سپاه : پس باید اول به چندتا اطلاعات مورد نیاز ما پاسخ لازم را بدهی ..... خیششش .....
ناو : بپرس ..... خیششش .....
قایق سپاه : شما برای چی میخواهی وارد خلیج فارس بشوی ؟ ..... خیششش ...
ناو : برای اینکه میخواهیم به شما حمله بکنیم ..... خیششش .....
قایق سپاه : جان من ؟ ..... خیششش .....
ناو : خیششش ..... به جان تو ..... خیششش .....
قایق سپاه : پس بگذار من اول یک زنگی به مرکزمان بزنم ..... خیششش .....
ناو : خیششش ..... بزن ..... خیششش .....
قایق سپاه : قایق قایق ، ذوالفقار ..... خیششش .....
ذوالفقار : ذوالفقار ، قایق ، بنال ..... خیششش .....
قایق سپاه : الآن یک ناوی داشت وارد خلیج فارس میشد ..... خیششش .....
ذوالفقار : خب ؟ ..... خیششش .....
قایق سپاه : ما از او پاسخ لازم اطلاعات مورد نیاز ما را سوال کردیم ..... خیششش .....
ذوالفقار : خب پس بذار وارد بشه ..... خیششش .....
قایق سپاه : آخه یارو میگه میخواهیم به ایران حمله بکنیم ..... خیششش .....
ذوالفقار : جان من ؟ ..... خیششش .....
قایق سپاه : اتفاقاً منهم همین را پرسیدم ..... خیششش .....
ذوالفقار : چی گفت ؟ ..... خیششش .....
قایق سپاه : گفت به جان تو ..... خیششش .....
ذوالفقار : پس بگذار من یک زنگی به مرکز برنم ..... خیششش ..... خر نشی کاری بکنی ها ..... خیششش .....
قایق سپاه : نه خر نمیشم ..... خیششش .....
ذوالفقار : ذوالفقار ذوالفقار ، اژدر ..... خیششش .....
اژدر : اژدر ، ذوالفقار ، بنال ..... خیششش .....
ذوالفقار : الآن ما خواستیم از یک ناو هواپیمابر پاسخ لازم را بگیریم ..... خیششش .....
اژدر : خب ؟ ..... خیششش .....
ذوالفقار : یارو میگه میخواهیم به ایران حمله بکنیم ..... خیششش .....
اژدر : حب ؟ ..... خیششش .....
ذوالفقار : خب و زهر مار ..... خیششش .....
اژدر : پس بگذار من یک زنگی به مرکز بزنم ..... خیششش .....
ذوالفقار : یا زهرا ..... خیششش .....
اژدر : اژدر اژدر ، نهنگ ..... خیششش .....
نهنگ : هان ؟ ..... خیششش .....
ازدر : چرا اولش نگفتی نهنگ نهنگ اژدر پس ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : حال نداشتم ..... خیششش .....
اژدر : آقا قرار است به ایران حمله بشود ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : باز نشستی پای ماهواره سعید سکوئی تماشا کردی ؟ ..... خیششش .....
اژدر : نه به جان مادرم ، من فقط من و تو تماشا میکنم ..... خیششش .....
نهنگ : پس چی میگی ؟ ..... خیششش .....
اژدر : من نمیگم ، این یارو ناویه میگه ..... خیششش .....
نهنگ : جان من ؟ ..... خیششش .....
اژدر : به جان تو ..... خیششش .....
نهنگ : پس بگذار من یک زنگی به مرکز بزنم ..... خیششش .....
اژدر : یا مهدی ، ادرکنی ، بزن ..... خیششش .....
نهنگ : خب الاغ تو قطع کن که من زنگ بزنم ..... خیششش .....
اژدر : باشه باشه ..... خیششش .....
نهنگ : نهنگ نهنگ ، صاعقه ..... خیششش .....
صاعقه : ..... خیششش .....
نهنگ : صاعقه جان جواب بده ..... خیششش .....
صاعقه : دادم که ..... خیششش .....
نهنگ : چی گفتی ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : گفتم خیششش ..... خیششش .....
نهنگ : آها ، آقا این یارو ناویه الآن میخواست وارد خلیج فارس بشه ..... خیششش .....
صاعقه : نه بابا ؟ رسید ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : یعنی تو خبر داشتی قراره بیاد ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : تو خبر نداشتی ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : نه ، تو از کجا خبر داشتی ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : تو بالاترین خوندم ..... خیششش .....
نهنگ : یارو میگه میخواد به ایران حمله بکنه ..... خیششش .....
صاعقه : آره آره راست میگه ..... خیششش .....
نهنگ : اینم تو بالاترین نوشته بود ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : په نه په ، رو سنگ قبر بابات نوشته بود ، ها ها ها ..... خیششش .....
نهنگ : مگه قرار نبود بعد از نشست استامبول دیگه حمله نشه ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : دقیقاً کی این قرار رو گذاشته بود ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : من چه میدونم ..... خیششش .....
صاعقه : تازه ما الآن داریم قبل از نشست استامبول با هم صحبت میکنیم ..... خیششش .....
نهنگ : نه بابا الآن بعدشیم ..... خیششش .....
صاعقه : میدونم ، ولی آخه ناوه قبل از نشست استامبول وارد خلیج فارس شده ..... خیششش .....
نهنگ : پس ما چرا الآن داریم حرف میزنیم ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : چون سردار تنگسیری تازه الآن حرف زده ..... خیششش .....
نهنگ : یعنی ما الآن بعد از قبلشیم ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : آره ..... خیششش .....
نهنگ : در هر حال ما گفتیم باید اول پاسخ لازم را بدهد ..... خیششش .....
صاعقه : داد ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : گفت میخواهیم به ایران حمله بکنیم ..... خیششش .....
صاعقه : خب پس پاسخ لازم را داد ، بگذار وارد بشه ..... خیششش .....
نهنگ : تو که میگی قبلاً وارد شده ..... خیششش .....
صاعقه : مهم نیست ، مهم اینه که ما پاسخ لازم را گرفتیم ..... خیششش .....
نهنگ : وجداناً به این پاسخ نیاز داشتیم ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : آره ..... خیششش .....
نهنگ : حالا راستکی اومده خلیج فارس که به ما حمله بکنه ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : په نه په ، اومده بازماندگان تایتانیک رو سوار کنه ببره گردش ! خیش خیش خیش خیش .....
..........
ناو : خیشششش ..... بله ..... خیشششش ....
قایق سپاه : پس باید اول به چندتا اطلاعات مورد نیاز ما پاسخ لازم را بدهی ..... خیششش .....
ناو : بپرس ..... خیششش .....
قایق سپاه : شما برای چی میخواهی وارد خلیج فارس بشوی ؟ ..... خیششش ...
ناو : برای اینکه میخواهیم به شما حمله بکنیم ..... خیششش .....
قایق سپاه : جان من ؟ ..... خیششش .....
ناو : خیششش ..... به جان تو ..... خیششش .....
قایق سپاه : پس بگذار من اول یک زنگی به مرکزمان بزنم ..... خیششش .....
ناو : خیششش ..... بزن ..... خیششش .....
قایق سپاه : قایق قایق ، ذوالفقار ..... خیششش .....
ذوالفقار : ذوالفقار ، قایق ، بنال ..... خیششش .....
قایق سپاه : الآن یک ناوی داشت وارد خلیج فارس میشد ..... خیششش .....
ذوالفقار : خب ؟ ..... خیششش .....
قایق سپاه : ما از او پاسخ لازم اطلاعات مورد نیاز ما را سوال کردیم ..... خیششش .....
ذوالفقار : خب پس بذار وارد بشه ..... خیششش .....
قایق سپاه : آخه یارو میگه میخواهیم به ایران حمله بکنیم ..... خیششش .....
ذوالفقار : جان من ؟ ..... خیششش .....
قایق سپاه : اتفاقاً منهم همین را پرسیدم ..... خیششش .....
ذوالفقار : چی گفت ؟ ..... خیششش .....
قایق سپاه : گفت به جان تو ..... خیششش .....
ذوالفقار : پس بگذار من یک زنگی به مرکز برنم ..... خیششش ..... خر نشی کاری بکنی ها ..... خیششش .....
قایق سپاه : نه خر نمیشم ..... خیششش .....
ذوالفقار : ذوالفقار ذوالفقار ، اژدر ..... خیششش .....
اژدر : اژدر ، ذوالفقار ، بنال ..... خیششش .....
ذوالفقار : الآن ما خواستیم از یک ناو هواپیمابر پاسخ لازم را بگیریم ..... خیششش .....
اژدر : خب ؟ ..... خیششش .....
ذوالفقار : یارو میگه میخواهیم به ایران حمله بکنیم ..... خیششش .....
اژدر : حب ؟ ..... خیششش .....
ذوالفقار : خب و زهر مار ..... خیششش .....
اژدر : پس بگذار من یک زنگی به مرکز بزنم ..... خیششش .....
ذوالفقار : یا زهرا ..... خیششش .....
اژدر : اژدر اژدر ، نهنگ ..... خیششش .....
نهنگ : هان ؟ ..... خیششش .....
ازدر : چرا اولش نگفتی نهنگ نهنگ اژدر پس ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : حال نداشتم ..... خیششش .....
اژدر : آقا قرار است به ایران حمله بشود ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : باز نشستی پای ماهواره سعید سکوئی تماشا کردی ؟ ..... خیششش .....
اژدر : نه به جان مادرم ، من فقط من و تو تماشا میکنم ..... خیششش .....
نهنگ : پس چی میگی ؟ ..... خیششش .....
اژدر : من نمیگم ، این یارو ناویه میگه ..... خیششش .....
نهنگ : جان من ؟ ..... خیششش .....
اژدر : به جان تو ..... خیششش .....
نهنگ : پس بگذار من یک زنگی به مرکز بزنم ..... خیششش .....
اژدر : یا مهدی ، ادرکنی ، بزن ..... خیششش .....
نهنگ : خب الاغ تو قطع کن که من زنگ بزنم ..... خیششش .....
اژدر : باشه باشه ..... خیششش .....
نهنگ : نهنگ نهنگ ، صاعقه ..... خیششش .....
صاعقه : ..... خیششش .....
نهنگ : صاعقه جان جواب بده ..... خیششش .....
صاعقه : دادم که ..... خیششش .....
نهنگ : چی گفتی ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : گفتم خیششش ..... خیششش .....
نهنگ : آها ، آقا این یارو ناویه الآن میخواست وارد خلیج فارس بشه ..... خیششش .....
صاعقه : نه بابا ؟ رسید ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : یعنی تو خبر داشتی قراره بیاد ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : تو خبر نداشتی ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : نه ، تو از کجا خبر داشتی ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : تو بالاترین خوندم ..... خیششش .....
نهنگ : یارو میگه میخواد به ایران حمله بکنه ..... خیششش .....
صاعقه : آره آره راست میگه ..... خیششش .....
نهنگ : اینم تو بالاترین نوشته بود ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : په نه په ، رو سنگ قبر بابات نوشته بود ، ها ها ها ..... خیششش .....
نهنگ : مگه قرار نبود بعد از نشست استامبول دیگه حمله نشه ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : دقیقاً کی این قرار رو گذاشته بود ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : من چه میدونم ..... خیششش .....
صاعقه : تازه ما الآن داریم قبل از نشست استامبول با هم صحبت میکنیم ..... خیششش .....
نهنگ : نه بابا الآن بعدشیم ..... خیششش .....
صاعقه : میدونم ، ولی آخه ناوه قبل از نشست استامبول وارد خلیج فارس شده ..... خیششش .....
نهنگ : پس ما چرا الآن داریم حرف میزنیم ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : چون سردار تنگسیری تازه الآن حرف زده ..... خیششش .....
نهنگ : یعنی ما الآن بعد از قبلشیم ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : آره ..... خیششش .....
نهنگ : در هر حال ما گفتیم باید اول پاسخ لازم را بدهد ..... خیششش .....
صاعقه : داد ؟ ..... خیششش .....
نهنگ : گفت میخواهیم به ایران حمله بکنیم ..... خیششش .....
صاعقه : خب پس پاسخ لازم را داد ، بگذار وارد بشه ..... خیششش .....
نهنگ : تو که میگی قبلاً وارد شده ..... خیششش .....
صاعقه : مهم نیست ، مهم اینه که ما پاسخ لازم را گرفتیم ..... خیششش .....
نهنگ : وجداناً به این پاسخ نیاز داشتیم ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : آره ..... خیششش .....
نهنگ : حالا راستکی اومده خلیج فارس که به ما حمله بکنه ؟ ..... خیششش .....
صاعقه : په نه په ، اومده بازماندگان تایتانیک رو سوار کنه ببره گردش ! خیش خیش خیش خیش .....
..........
و به این ترتیب صاعقه به نهنگ گفت ، نهنگ به اژدر گفت ، اژدر به ذوالفقار گفت ، ذوالفقار به قایق سپاه گفت ، قایق سپاه خواست به ناو امریکائی بگه که فهمید ناوه الآن یک هفته است که وارد خلیج فارس را شده !