2009/12/29

#620

خشونت نبود كه ، از خودمان دفاع كرديم ، باز هم ميكنيم !
.

كي گفته ما روز عاشورا به كسي حمله كرديم ؟ ما فقط دفاع كرديم . خواستند بزنند توي سرمان با مهرباني دستشان را گرفتيم خوردند زمين اتفاقاً پانصد نفر آنجا بود افتادند رويشان موقع بلند شدن هم آرنج و زانوي چند نفر خنده خنده قايم خورد به چند جاي بدشان و همين . كي گفته وقتي ميزنند توي سرمان نبايد از خودمان دفاع كنيم ؟ كي گفته وقتي با باتوم چنان به جانمان مي افتند كه سگ هار نمي افتد نبايد باتوم را از دستشان گرفت ؟ يا كه نه ؟ بگوئيم داداش دست شما درد نكند دفعه قبل پاي راستم را چلاق كردي الآن بفرما دست چپم را هم بشكان ماچ بگير ؟ ما فقط دفاع ميكنيم . حتي يك مورد بياوريد كه سبزها حمله كرده باشند . خودشان صدتائي مي آمدند بين ده هزار نفر گير ميكردند چشمشان هيچ جا را نمي ديد همديگر را ميزدند ، سند داريم عكس داريم كه سبزها تازه مراقبشان بودند كه كتك نخورند . اصلاً چرا تاكتيك خودشان را نداشته باشيم ؟ به تمام دنيا حمله ميكنند ميگويند براي دفاع رفته بوديم اگر قرار به زدن و حمله و خشونت ما بود مطمئن باشيد ، شك نكنيد كه همان روز عاشورا چنان كتكي ميخوردند كه تهش دسته جمعي به آفتابه ميگفتند عمو !

آقايان گنده سبزها ! وقتي شما هشدار پرهيز از خشونت مي دهيد همين جمله يعني كه خشونتي هست يا بوده و شما بقيه را بر حذر ميكنيد از آن . و پس همين جمله شما كافي است تا تمام بهانه هائي كه توي ذهن مشتركمان هست را مجاناً به طرف مقابل بدهيم . ترجيح مي دهم اگر قرار باشد اينچنين كتبي و مستند بي هيچ اعمال خشونتي بهانه دست طرف مقابل بدهيم حالا كه نتيجه اش يكي است پس دفعه بعد رسماً بگيرم بزنم چندتا فك پياده كنم . اينها تمام ماشينهايشان را خودشان آتش زدند . تمام موتورها را خودشان سوزاندند . ببينم حالا خان بخشيده خانقلي نمي بخشد ؟ اينها خودشان هنوز توي اهانت به شعب ابي طالب گيرند هيچي نميگويند ما افتاده ايم كه اي آقا آتش نزنيد ؟ چرا گردن بگيريم ؟ كي گفته كار ما بود ؟ فلسطينيها آتش زدند . از ونزوئلا بنزين آورده بودند . خودم ديدم ، چه گيري كرديما !

يقيناً ميدانم كه الآن با نوشتن اين مطلب بدليل توهين به چماق و ترويج خشونت و خودفروختگي به سپاه و هك شدن صفحه ام توسط كيهان يك هفته فحشم مي دهند ولي من از اين به بعد از خودم دفاع ميكنم . دفاع نكنم چه كنم ؟ يك راه بگو كه جور دربيايد همان كار را ميكنم . پدرجان ! تو بشين يك هفته با قاطر درباره عشق حرف بزن تهش همان جفتكي را بهت مي اندازد كه قبل از گفتگوي سازنده ات ميزده . بشين با گاو ديدار گرم و صميمانه كن از فلسفه و منطق و ارسطو فكت بياور تهش همان شاخي را بهت ميزند كه اول ميزده . نكند با اينهمه توحش كه جهان هرگز از هيچ انساني هر چقدر هم خونخوار نديده هنوز فكر ميكني با انسان طرفي ؟ تهش چه ميشود ؟ نگران چه هستي ؟ اينكه بگويند سبزها خشونت خرج ميكنند مسلسل بياورند وسط ميدان همه را بزنند ؟ فكر كرده اي همينطوريش تا پس فردا نميكنند اينكار را ؟ اينها كه هر روز بيشتر دارند ادوات مي آورند براي ما . ما هم كه قرار است آخرش از پل بيفتيم پائين !