آقای جمهوری اسلامی ! شونزده آذره ، شاشيدی ؟!
.
شايد شنيده باشيد : دو نفر شرط ميبندن كه به نوبت سوار موتور بشن هر دفعه يكي بشينه ترك اون يكي اوني كه پشت فرمونه همينطور تند بره تا اوني كه ترك نشسته به خودش بشاشه ! اولي ميشينه سرعت كه به هشتاد ميرسه دومي ميگه شاشيدم . جاشونو عوض ميكنن دومي ميگه چهل كيلومتر ، شاشيدي ؟ ميگه نه . گفت شصت كيلومتر ، شاشيدي ؟ گفت نه . گفت هشتاد كيلومتر ، شاشيدي ؟ گفت نه . گفت صد كيلومتر ... اولي گفت خب خب شاشيدم شاشيدم ! دومي گفت ديگه بريني هم فايده نداره ، ترمز بريده كوچه هم بن بسته !
.............
حالا حكايت ما شد : 22 بهمن 57 شاشيدم سي سال بعد ما نشستيم پشت همان موتور . حالا سي خرداد شد ، گفت نشاشيدم ؛ هجده تير شد ، گفت نشاشيدم ؛ روز قدس شد ، گفت نشاشيدم ؛ سيزده آبان شد گفت نشاشيدم ؛ پس فردا شونزده آذره .....
داداش ! بپا ترمز موتور ته كوچه بن بست نبره اونوقت ديگه كاري از دست ما نمياد ها . از ما گفتن بود !