.
مادر كه نه تو كمتر از آني كه زن باشي . امروز نگاه كن . باقي زنها را ببين . بيچاره ! دارند چهار پايه از زير پايشان ميكشند . بخاطر فكرشان بخاطر روحشان . همان روح و فكر زنانه اي كه شايد اگر انسان بودي تو هم مي بايد كه داشتي . بخاطر داشتن همان چيزهائي كه اگر از تو نميگرفتند امروز چهار پايه كش نميشدي . بخاطر هويت و شخصيتي كه بايد تو ميداشتي تا لايق زن بودن ميشدي . خيلي كمتر از آني كه بخواهم وقت حرامت بكنم ولي اينرا مي نويسم و اين وقت را ميگذارم براي كساني كه امروز جوانمردانه هزاران تف به رويت مي اندازند . گرچه كه لايق بزاق دهن هم نيستي . تو آنقدر كثيفي كه خدا هم امروز از خلقتت شرم كرد ...
حالا برو تا انگلي مثل فاطمه رجبي برايت دست بزند . تو مولود آن نطفه حرامي . هماني كه آشغالي مثل تو را لايق بيشتر از آشپزخانه نميداند . آشپزخانه هم براي تو زياد است . حتي حيف سوسكهاي مستراح . كثيف ميشوند دست تو بهشان بخورد . بدبخت برو تا فاطمه رجبي بتو بگويد كه امروز چطور چهار پايه شرف را از زير پاي خودت كشيدي . برو تا بتو بگويد كه اينجا چطوري قانون ميگذارند تا يك زن را يك انسان يك هويت را و يك برترين كلام ، مادر را چهار پايه كش بكنند . تف به آن بهشتي كه بخواهد زير پاي تو باشد كه لجن تا گردنت را گرفته . پسرك را كشتي كه چه ؟ كه بگوئي ميتوانم ؟ اينقدر كمي و اينقدر ناتواني و اينقدر ناچيزي كه بودنت را اينجوري ميخواهي كه ببينند . چرا آن ساعتي كه بهنود به پايت افتاد از شادي ذوق مرگ نشدي تا ما الآن در مرگت شاد باشيم ؟
بهنود پسرت را كشت ؟ با نامردي كشت ؟ لحظه آخر رحم نكرد ؟ پسرت ضجه زده بود كه بهنود او را نكشد ؟ ببينم الآن خوشحالي كه انتقام آن همه را يكجا گرفتي ؟ روح احسانت شاد شد ؟ نور براي قبرش خريدي ؟ بمن بگو كه اگر الآن احسان بهنود را كشته بود چه غلطي داشتي ميكردي نازن ؟ ميخواهم فقط بتو يك جمله بگويم : خوش بحال آن احسان كه زودتر مرد تا ننگ كسي مثل تو را نداشته باشد به نام مادر . همين ...