آقای سارکوزی ؛ منرا برگردانید به همانجائی که از آن آوردید ...
نه اینکه شما منرا به زور آورده باشید ؛ من خودم به سفارت شما در اربیل عراق رفتم و تقاضای پناهندگی دادم . شما هم لطف کردید و حسب پروندهای که داشتم دو هفتهای بمن ویزا دادید . اسمش این بود : ویزای D ، ویزای دیپلماتیک . آنهم برای یک وبلاگنویس . هنوز خودم هم نمیدانم که چطور آنقدر زود بمن ویزا دادید . گاهی که به آنموقع فکر میکنم به خودم میگویم لابد آن زمان که تازه هفده روز بود از کشور خارج شده بودم خیلی بیشتر از حالا آدمی بودم برای خودم . آن زمانی که وسط خون و گلوله ، وسط خطر دستگیری و زندان و شکنجه و اعترافگیری ، آن زمان که حسب نوع نوشتنهایم خیلی شبها توی خواب دور گردنم زبری طناب حس میکردم و هراسان میپریدم ، درست همانموقع خیلی آدمتر بودم تا به امروزم . هرچه که فکر میکنم لابد همین بوده که آنموقع منرا با عزت و احترام بدون وقت قبلی به سفارت راه دادند و دو هفتهای خودشان تماس گرفتند و قبول پناهندگی منرا اعلام کردند اما حالا بعد از پانزده ماه از اقامتم در همان کشور برای ورود به هر ادارهای باید دو ماه تمام نیمه شب و اول سحر به در ادارات بروم و هر بار با یک دنیا اهانت ، یک دریا تحقیر ، یک جهنم مصیبت ، نهایتاً دست از پا درازتر برگردم و هنوز بیشتر از یک کارت اقامت موقت سه ماهه - که تازه آنهم من واقعاً خوش شانس بودهام که توانستم بگیرمش - نداشته باشم . که در کشور شما نداشتن همان کارت هم بلافاصله مساوی میشود با قطع تمام همان ریز کمکهائی که برای گذران امورات اولیهی زندگی به یک پناهنده میدهید . در کشور شما تمام کارها برای قطع کردن و گرفتن فوری و آنی و بلافاصله و در دم انجام میشود و برای وصل کردن و دادن باید ماهها پشت درب ادارات بمانی و آخرش بشنوی که : دیزوله !
در تمام اتحادیهی اروپا قطعاً این یک جوک بسیار بیمزه است که یک "پناهندهی سیاسی" بعد از "پانزده ماه" از اقامتش هنوز کارت اقامت نداشته باشد . بیمزهتر از آن این باشد که همان آدم حق سفر حتی در همین اتحادیهی اروپا را هم نداشته باشد . آن آدمی که دیروز بیرون کشور شما برایتان آنقدر اهمیت داشت که ویزایش را دو هفتهای بدهید امروز داخل کشور شما خیلی کمتر از آنی است که بتواند حتی یک کارت مترو داشته باشد . شما یقیناً با جمهوری اسلامی همکاری میکنید آقای سارکوزی . به همین جهت هم هست که جمهوری اسلامی اینهمه از خروج نیروهایش ، خصوصاً روزنامهنگارها ، استقبال میکند . چون میداند که بهترین نیروهای موجود ، بهترین قلمهای موجود ، کسانی که میتوانند مهمترین و موثرترین قدمها را برای تغییر وضع موجود بردارند ، ظرف مدت بسیار کوتاهی در کشور شما برای گذران حتی سادهترین و پیش پا افتادهترین اموراتشان آنقدر تحت فشار قرار میگیرند که خیلی زود تبدیل میشوند به آدمهای منفعل سرخوردهای که اگر خیلی خاصیت داشته باشند فقط بتوانند امروزشان را به فردایشان برسانند . شما اینجا با ما همان کاری را میکنید که احمدی نژاد در ایران میکند : هر دوی شما مفت و بیمالیات ما را فقط خرج آمار و نمودارتان میکنید . بروید آمار بدهید آقای سارکوزی . در برابر تمام میکروفونها و دوربینها فاتحانه آمار بدهید که یک تنه به صدها روزنامهنگار و فعال سیاسی پناهندگی دادم . هر کاری میکنم نمیتوانم غیر از این فکر کنم که شما قطعاً با جمهوری اسلامی همکاری میکنید آقای سارکوزی !
و آخر کلام . من برای تبدیل شدن به تفاله از کشورم خارج نشدهام . ما با حاکمیت مستبدمان در حال جنگیم آقای سارکوزی و برای این جنگ هم روش خودمان را داریم . در این جنگ بسیار نابرابر خیلی از ماها را کشتهاند و ما با تمام خشمی که داشته و داریم هر بار حتی به قاتل رفقایمان هم لبخند زدهایم . خیلی دیگرمان را به فجیعترین وضعی شکنجه دادند و تجاوز کردند و ما به آنها هم لبخند زدیم . ما برای این جنگ روش خودمان را داریم . یقیناً منهم میخواهم که در این جنگ بعنوان یک سرباز کوچک بتنگ آمده از استبداد با نهایت توان مقدورم فعالانه شرکت داشته باشم . کشور شما دارد منرا به تفاله تبدیل میکند و من پابپای حاکمیت داخل کشورم با این استحاله هم خواهم جنگید . من برای خروج از کشور شما هیچ سند و مدرکی ندارم . از شما خواهش میکنم که برای بازگشت من به همان عراق امکانی فراهم کنید . شما براحتی میتوانید چیزی مشابه همان برگه موقت لسه پاس که با آن از عراق آمدم صادر کنید که بتوانم با آن به عراق برگردم . شما و دولت شما در طول این زمان بخوبی و مقتدرانه بمن ثابت کردهاید که برای سلب کردن و گرفتن همیشه تمام امکاناتتان بسیج است . بیائید این برگه موقت سه ماهه منرا هم که تنها دارائیام در فرانسه است از من بگیرید و جای آن مجوز خروج از کشورتان را بهم بدهید . در عراق هر چقدر هم که بخاطر حضور نیروهای جمهوری اسلامی تهدید و خطر وجود داشته باشد اما آدم به ازاء مبارزهای که میکند هزینه میدهد نه برای دست و پا زدن و له شدن و تفاله شدن . شاید آنجا نسیمی هم که از آنطرف کوه هوای ایران را به مشام من میرساند با خودش بوی مادرم را هم آورد و بعد از اینهمه مدت توانستم قدری آرام بگیرم . مادری که همین یکماه پیش بخاطر جرم اقامت در کشور شما نتوانستم تا همین نزدیکی ، حتی به سوئد بروم و ببینمش ...
نه اینکه شما منرا به زور آورده باشید ؛ من خودم به سفارت شما در اربیل عراق رفتم و تقاضای پناهندگی دادم . شما هم لطف کردید و حسب پروندهای که داشتم دو هفتهای بمن ویزا دادید . اسمش این بود : ویزای D ، ویزای دیپلماتیک . آنهم برای یک وبلاگنویس . هنوز خودم هم نمیدانم که چطور آنقدر زود بمن ویزا دادید . گاهی که به آنموقع فکر میکنم به خودم میگویم لابد آن زمان که تازه هفده روز بود از کشور خارج شده بودم خیلی بیشتر از حالا آدمی بودم برای خودم . آن زمانی که وسط خون و گلوله ، وسط خطر دستگیری و زندان و شکنجه و اعترافگیری ، آن زمان که حسب نوع نوشتنهایم خیلی شبها توی خواب دور گردنم زبری طناب حس میکردم و هراسان میپریدم ، درست همانموقع خیلی آدمتر بودم تا به امروزم . هرچه که فکر میکنم لابد همین بوده که آنموقع منرا با عزت و احترام بدون وقت قبلی به سفارت راه دادند و دو هفتهای خودشان تماس گرفتند و قبول پناهندگی منرا اعلام کردند اما حالا بعد از پانزده ماه از اقامتم در همان کشور برای ورود به هر ادارهای باید دو ماه تمام نیمه شب و اول سحر به در ادارات بروم و هر بار با یک دنیا اهانت ، یک دریا تحقیر ، یک جهنم مصیبت ، نهایتاً دست از پا درازتر برگردم و هنوز بیشتر از یک کارت اقامت موقت سه ماهه - که تازه آنهم من واقعاً خوش شانس بودهام که توانستم بگیرمش - نداشته باشم . که در کشور شما نداشتن همان کارت هم بلافاصله مساوی میشود با قطع تمام همان ریز کمکهائی که برای گذران امورات اولیهی زندگی به یک پناهنده میدهید . در کشور شما تمام کارها برای قطع کردن و گرفتن فوری و آنی و بلافاصله و در دم انجام میشود و برای وصل کردن و دادن باید ماهها پشت درب ادارات بمانی و آخرش بشنوی که : دیزوله !
در تمام اتحادیهی اروپا قطعاً این یک جوک بسیار بیمزه است که یک "پناهندهی سیاسی" بعد از "پانزده ماه" از اقامتش هنوز کارت اقامت نداشته باشد . بیمزهتر از آن این باشد که همان آدم حق سفر حتی در همین اتحادیهی اروپا را هم نداشته باشد . آن آدمی که دیروز بیرون کشور شما برایتان آنقدر اهمیت داشت که ویزایش را دو هفتهای بدهید امروز داخل کشور شما خیلی کمتر از آنی است که بتواند حتی یک کارت مترو داشته باشد . شما یقیناً با جمهوری اسلامی همکاری میکنید آقای سارکوزی . به همین جهت هم هست که جمهوری اسلامی اینهمه از خروج نیروهایش ، خصوصاً روزنامهنگارها ، استقبال میکند . چون میداند که بهترین نیروهای موجود ، بهترین قلمهای موجود ، کسانی که میتوانند مهمترین و موثرترین قدمها را برای تغییر وضع موجود بردارند ، ظرف مدت بسیار کوتاهی در کشور شما برای گذران حتی سادهترین و پیش پا افتادهترین اموراتشان آنقدر تحت فشار قرار میگیرند که خیلی زود تبدیل میشوند به آدمهای منفعل سرخوردهای که اگر خیلی خاصیت داشته باشند فقط بتوانند امروزشان را به فردایشان برسانند . شما اینجا با ما همان کاری را میکنید که احمدی نژاد در ایران میکند : هر دوی شما مفت و بیمالیات ما را فقط خرج آمار و نمودارتان میکنید . بروید آمار بدهید آقای سارکوزی . در برابر تمام میکروفونها و دوربینها فاتحانه آمار بدهید که یک تنه به صدها روزنامهنگار و فعال سیاسی پناهندگی دادم . هر کاری میکنم نمیتوانم غیر از این فکر کنم که شما قطعاً با جمهوری اسلامی همکاری میکنید آقای سارکوزی !
و آخر کلام . من برای تبدیل شدن به تفاله از کشورم خارج نشدهام . ما با حاکمیت مستبدمان در حال جنگیم آقای سارکوزی و برای این جنگ هم روش خودمان را داریم . در این جنگ بسیار نابرابر خیلی از ماها را کشتهاند و ما با تمام خشمی که داشته و داریم هر بار حتی به قاتل رفقایمان هم لبخند زدهایم . خیلی دیگرمان را به فجیعترین وضعی شکنجه دادند و تجاوز کردند و ما به آنها هم لبخند زدیم . ما برای این جنگ روش خودمان را داریم . یقیناً منهم میخواهم که در این جنگ بعنوان یک سرباز کوچک بتنگ آمده از استبداد با نهایت توان مقدورم فعالانه شرکت داشته باشم . کشور شما دارد منرا به تفاله تبدیل میکند و من پابپای حاکمیت داخل کشورم با این استحاله هم خواهم جنگید . من برای خروج از کشور شما هیچ سند و مدرکی ندارم . از شما خواهش میکنم که برای بازگشت من به همان عراق امکانی فراهم کنید . شما براحتی میتوانید چیزی مشابه همان برگه موقت لسه پاس که با آن از عراق آمدم صادر کنید که بتوانم با آن به عراق برگردم . شما و دولت شما در طول این زمان بخوبی و مقتدرانه بمن ثابت کردهاید که برای سلب کردن و گرفتن همیشه تمام امکاناتتان بسیج است . بیائید این برگه موقت سه ماهه منرا هم که تنها دارائیام در فرانسه است از من بگیرید و جای آن مجوز خروج از کشورتان را بهم بدهید . در عراق هر چقدر هم که بخاطر حضور نیروهای جمهوری اسلامی تهدید و خطر وجود داشته باشد اما آدم به ازاء مبارزهای که میکند هزینه میدهد نه برای دست و پا زدن و له شدن و تفاله شدن . شاید آنجا نسیمی هم که از آنطرف کوه هوای ایران را به مشام من میرساند با خودش بوی مادرم را هم آورد و بعد از اینهمه مدت توانستم قدری آرام بگیرم . مادری که همین یکماه پیش بخاطر جرم اقامت در کشور شما نتوانستم تا همین نزدیکی ، حتی به سوئد بروم و ببینمش ...