2008/07/04

#42

به مناسبت برگزاری کنکور سراسری و آزاد

نامه شعبون خرفت کنکوری به قاضی مرتضوی !

مرتضوی به محمدی گلپایگانی میفرمایند سوالها رو رسوندیم دست اونی که باید میرسوندیم ! چاکر شما درد نکنه !

جهت ایجاد فضای معنوی مربوط به نامه آنرا با لهجه سوم ابتدائی بخوانید ! با تشکر از همکاری شما !

سلام آقای مدعی عموم مردم تهران !

اگر از احوالات من پرسیده باشید باید بگویم ملالی نیست جز نزدیکی به شما ! من الآن دارم از سر جلسه کنکور برمیگردم و سوالات کنکور عین همانهائی بود که بابای ما از شما نخریده بود ! ما قبلاً فکر میکردیم سوالات کنکور را چندتا معلم طرح میکنند نمیدانستیم که چندتا قاضی طرح مینمایند ! نامه شما را به آن آقای ریشوئی که آنجا بود دادیم گفت سلام برسان و بگو خیالت راحت باشد چونکه قرار است نیم ساعت بعد از کنکور خودکشی بشود ! به آقای رئیس حوزه کنکور هم سلام شما را رساندیم گفت برای مصاحبه اعزام به دانشگاههای بین المللی عراق باید وسایل را از خود شما بگیرم ! ببخشید ما تا پارسال که بابایمان با شما معامله اش نشده بود فکر میکردیم لوازم شرکت در مصاحبه ریش و پشم و رساله میباشد ! مگر شما ریش و پشم و رساله هم قرار است نفروشید ؟! راستی یک سوالی میدارم که خیلی مهم میباشد ! چرا سوالاتی که شما بما نمیفروشید با سوالاتی که جاسبی به رفیقمان نمیفروشد اینهمه فرق دارد ولی هردویمان نفر اول میشویم ؟! نکند شما توی کار فروش کامپیوتر تصحیح پاسخنامه هم نیستید ؟! تمام سوالات کنکور اینقدر شبیه به تمام سوالاتی بود که شما به ما نگفته بودید که ما یک لحظه شک کردیم نکند شما حرف راست هم میزنید و ما خبر نداریم ؟! خوشبختانه تمام سوالاتی که به ما داده بودید درست بود غیر از آن سه تائی که بما نداده بودید ! ببخشید لطفاً بفرمائید اگر من نفر اول کنکور بشوم باید چه خاکی بسرم بریزم ؟! البته ما یک پسرخاله ای داریم که پارسال به روش مشابهی در کنکور اول شده و در حالی که ننه اش تا پریروز شیلنگ هم دستش نمیداد الآن دارد فوق دکترای پزشکی میخواند و بهمان گفت وقتی نفر اول کنکور شدیم باید برویم بنیاد شهید شیراز تا "پس از طی مراحل اداری" شهید محسوب بشویم ! او بما گفت اگر در دانشگاه کسی ازمان پرسید که اگر تو شهیدی پس اینجا چه غلطی میکنی باید فوری جیغ بکشیم و بگوئیم "حرمت دین شکسته شد قلب مراجع خسته شد" ! او میگوید اینجوری بقیه کارها خودش جوری انجام میشود که اگر کسی دوباره خواست از این غلطها بکند فوری یاد تپه های سنندج و مهاباد بیفتد ! ما که نمی فهمیم منظور او چه میباشد فقط عین شما همینطوری الکی بهش میگوئیم چشب !

من دیگر مزاحم شما نمیشوم چون میخواهم بروم مزاحم یک دختری بشوم که آنطرف خیابان ایساده است و هی به ساعتش نگاه میکند و inbox موبایلش هم هی میگوید جیرینگ ! جای شما خالی چشم خواهری عجب چیز مالی میباشد ! بنازم قدرت پروردگار را که ببین چی ساخته ! اگر توی کار مکان هم هستید بی زحمت یک ندا بما بدهید چونکه بابایمان میگوید کاری نیست که اینها تویش دست نداشته باشند ! ضمناً تا یادم نرفته بنده در حال نوشتن این نامه پنج نفر را هم به نیت شما زدم بلکه ذره ای از محبتهای شما را جبران نموده باشم ! خوب من دارم میروم چونکه آن دختره هم به inbox موبایلش نگاه کرد و دارد میرود !

جارو واسه تخم چشات پارو واسه قوم و خویشات !
همین !