2009/05/07

#361

در راستای برپائی نمایشگاه کتاب

کتابخوانی کار آدمهای راشد ، کتابخواری کار آدمهای ارشاد !
.

در آستانه برگزاری بیست و دومین نمایشگاه کتاب با حضور در محل فوق با تنی چند از مشتاقان اهل عصمت و بکارت مصاحبه ای ترتیب دادیم که خیلی بی ادبید شما چون منظورمان از ترتیب یک چیز دیگری بود !

* یک آقا پسر ۸ ساله

ما : به به چه آقا پسر گلی . بگو ببینم نظرت درباره نمایشگاه کتاب چیه ؟
آقا پسر : دوله !
ما : بله ؟
آقا پسر : مامانی میگه این پدلسگا نمایشگاهو بـُلدن یه جای دول که ملدم نتونن بیان گه کالیشونو ببینن !

* یک دختر خانوم ۱۰ ساله

ما : سلام دختر خانوم . مدرسه شما رو آورده اینجا ؟
دختر خانوم : نچ ! بابام آورده . بابائی میگه این پدرسگا فقط برای استقبال از اون خاک بر سر شما رو از مدرسه میبرن اینور اونور ، اینجور جاها میمیرن بیارن . بابائی میگه اگه اسم اون خاک بر سرو بگم عین رکسانا صابری جاسوس میشم !

* یک پسر جوان معمولی

ما : این خیلی خوبه که شما در جوانی به نمایشگاه کتاب علاقه دارید لطفاً خودتان برای بینندگان ما بفرمائید برای چی آمدید اینجا ؟
جوان معمولی : (اینطرف آنطرف را نگاه میکند با اشاره به دوربین ما به یک نفر داد میزند : اسی بدو شهین و مهین رو جمع کن باباشون یهو تو تلویزیون میبینه . بعد دو نفر با دوتا دختر که چشم خواهری خیلی هم با صفا بودند فرار میکنند در میروند !)

* یک پسر جوان ریشو

ما : بفرمائید اینجا چیکار میکنید ؟
جوان ریشو : همه رقم فیلم ، شو ، سی دی ، دی وی دی ، کنسرت شماعی زاده در هاوائی ، رقص بابا کرم موجود است !
ما : گوگوش هم داری ؟!
(یک دی وی دی خریدیم بردیم دیدیم اول تا آخرش تبلیغات احمدی نژاد است شکاندیم انداختیم دور !)

* یک آدم معمولی

ما : آقا اگر فیلم میلم بما نمیندازی بفرما اینجا چیکار میکنی ؟
آدم معمولی : کتابهای توقیفی ، مقالات اکبر گنجی ، سخنرانی نوری زاده در هاروارد ، فیلمنامه درباره الی و امثالهم موجود است !
ما : دست نویسهای ابراهیم نبوی هم داری ؟
(چهار صد صفحه کاغذ بما فروخت رفتیم یک گوشه دیدیم نوشته متن کامل افشاگری های فاطمه رجبی درباره اصلاح طلبها !)

* یک آدم خیلی خفن

ما : جناب ما نه شو میخوایم نه توقیفی . بفرما اینجا چیکار میکنی ؟
آدم خفن : (فوری یک دست بند زد ما را برداشت برد . توی راه با بی سیم میگفت "از گمنام به هوشیار ! سوژه دستگیر شد . تکرار میکنم ناشر اکاذیب درباره ی سیب زمینی و پرتقال دستگیر شد . الو الو ! مقادیر زیادی پول همراهشه که احتمالاً از اسرائیل گرفته باشه . در محل قرار با فرستاده ی امریکا به اسارت درآمد . الو الو به گوشم ! ..... ما را بردند یک فص زدند بعد چون چندتا دانشجو هم گرفته بودند که اعتراف کنشان از ما ملس تر بود دوباره ما را بردند یک فص دیگر زدند ول کردند !)

* یک آدم خیلی خفن تر

ما : داداش بی زحمت اگر بما تبلیغات و افشاگری نمیندازی نمیبری بزنیمون بفرما اینجا چیکار میکنی ؟
آدم خفن تر : اومدم نماز جمعه !
ما : ببخشید امروز پنجشنبه است !
آدم خفن تر : منیم نمی دانی ایمروز چندتا شنبه داری گوفتند برو مصلا ما هم آمدیم . مگه مصلا کار دیگه ای هم آدم میکنی؟ شوخو میکنی منیم آمدی ایسرائول کفش بزنی گت بابا !