دفتر طنزیم و نشت آثار علیرضا رضائی Alireza Rezaei
تو در بنگاه مردم میفریبی منم بالای منبر این به اون در
2012/07/12
#1179
راستانِ داستان : سور چهارشنبه سوری (قسمت دوم)
در آهنی دیگری باز شد. کوچکتر از قبلی. کسی که علی را آورده بود همانجا رهایش کرد و رفت. ده دوازدهتا سر همزمان چرخید. به به! تمام بچهها بودند. همه را تک تک از همان درخانههایشان گرفته بودند آورده بودند اینجا. واقعاً ها! خب شما که همه را از قبل شناسائی کردهاید دیگر چه لزومی به آن لشکرکشی که آن شب براه انداختید؟ خب از همان سر شب میآمدید این جنایتکاران را تک تک میگرفتید، نه آن صحنههای جنگی خواسته و ناخواسته اتفاق میافتاد نه خودتان به زحمت میافتادید..........
Newer Post
Older Post
Home
View mobile version